چرا کوبا برق ندارد؟

 نام انقلاب کوبا با شخصیت‌هایی مثل فیدل کاسترو و چه‌گوارا و... گره خورده است؛ چریک‌‌‌های مارکسیستی که منادی مبارزه با بی‌‌‌عدالتی و خواهان برقراری جامعه‌‌‌‌ای بدون طبقه و مبتنی بر ارزش‌‌‌های راستین عدالت‌خواهانه بودند. اما آنچه در ادامه خواهد آمد سعی دارد نشان دهد چگونه بحران اقتصادی امروز کوبا ریشه در همین تفکرات دارد. اجازه دهید که ناکامی اقتصاد کوبا را از منظر جریان اصلی علم اقتصاد بررسی کنیم. در تعریف علم اقتصاد آمده که اقتصاد علم استفاده بهینه از منابع کمیاب برای رفع نیازهای نامحدود بشری است. وجود دو عامل نیاز نامحدود بشری و منابع کمیاب، از وجود محدودیتی خبر می‌دهد که امکان توزیع عادلانه ثروت در برابر نیازهای نامحدود بشر را با چالش مواجه می‌کند. پس راه‌حل چیست؟  سازوکاری که علم اقتصاد برای تخصیص منابع در نظر گرفته، به مارکت اکونومی یا اقتصاد بازار معروف است. وجود بی‌نهایت عرضه‌کننده برای یک محصول یا خدمت و بی‌نهایت تقاضا‌کننده برای همان محصول یا خدمت از الزامات این قاعده است.

نقش دولت در این بین به عنوان نهاد ناظر و تضمین‌کننده اجرای قانون است. در تفکرات سوسیالیستی با محوریت تفکرات مارکسیستی، رسیدن به جامعه‌‌‌ کمونیستی تصور می‌شود که در آن همگان با هم برابر هستند و اختلاف طبقاتی وجود ندارد. در نوع خاص و افراطی این اندیشه که در نوشته‌‌‌های کارل مارکس به چشم می‌خورد، وجود طبقه سرمایه‌‌‌دار سبب از‌خود‌بیگانگی کارگر می‌شود و باعث به وجود آمدن رنج و بدبختی برای کارگران خواهد بود. پس عملا نقش بخش خصوصی یا به تعبیر مارکس، سرمایه‌‌‌داران در اقتصاد‌های نام‌برده، کم‌اهمیت و حتی در مبانی اخلاقی مذموم است. در چنین فضایی دولت به عنوان والد مهربان ملت، اداره امور اقتصادی را به صورت مستقیم به‌عهده می‌گیرد تا بتواند ضامن توزیع عادلانه ثروت در بین افراد کم‌برخوردار باشد.

fidel-castro-salute copy

از آنجا که دولت منابع زیادی در دسترس دارد در نتیجه به راندمان و بهره‌‌‌وری بنگاه‌‌‌های تولیدی کم‌توجه یا در مواردی حتی بی‌‌‌توجه است؛ زیرا موضوع اداره اقتصاد بر اساس قواعد رایج این علم نیست و مبنا بر اساس کسب رضایت عوام و حتی عوام‌فریبی آنهاست یا حتی در موارد حاد‌تر برای کسب رضایت خواص و توزیع رانت بین آنهاست. برمی‌‌‌گردیم به مساله رقابت در اقتصاد؛ موضوعی که پیش‌تر به آن اشاره کردیم. دولت می‌تواند بدون اینکه بهره‌‌‌وری و راندمان صنایع را در نظر بگیرد تا سرحد ورشکستگی و حتی با زیان به تولید ادامه دهد و تمامی قواعد اقتصاد و بازار را زیر پا بگذارد، زیرا همان‌طور که گفتیم از آنجاکه دولت منابع زیادی در دسترس دارد، می‌تواند بی‌‌‌نهایت پول چاپ کرده و پول پرقدرت را وارد چرخه اقتصاد کند. وجود یک بازیگر بزرگ به نام دولت در مناسبات بازار باعث می‌شود که عملا توان رقابت و مزیت رقابتی بخش خصوصی از بین برود. به دلیل به صرفه نبودن تولید و عدم‌سرمایه‌گذاری جدید در بخش‌های مختلف تولید، استهلاک صنایع قوت می‌گیرد و تولید را با چالش مواجه می‌کند.

در چنین شرایطی به‌خاطر مخارج بی‌حساب دولت، پدیده تورم در جامعه قوت می‌گیرد و سفته‌بازی مغتنم شمرده می‌شود و سرمایه وارد بخش واقعی اقتصاد نخواهد شد. در ادامه بخش‌های تولیدی و حیاتی اقتصاد به دلیل عدم‌ورود سرمایه جدید و به‌صرفه نبودن تولید در خطر سقوط و اضمحلال قرار می‌گیرند؛ اتفاقی که برای صنعت برق کوبا افتاده است. در نهایت مردمی که قرار بود روزگاری انسان تراز نوین بشوند و کرامات انسانی‌شان حفظ شود، سیلی بسیار ناحق و ناجوانمردانه‌ای از اقتصاد و حاکمان سیاسی می‌خورند. در این جوامع حداقل‌های زیست انسانی به آرزو‌های دست‌نیافتنی تبدیل می‌شود. در چنین شرایطی زمینه ایجاد نارضایتی عمومی و بحران‌های سیاسی اجتماعی در جامعه فرا می‌رسد؛ اتفاقی که دیر یا زود دامن کوبا را خواهد گرفت. تجربه شیلی به عنوان کشوری در همسایگی کوبا به ما یادآوری می‌کند که عامل موفقیت شیلی عبور از تفکرات سوسیالیستی و به‌ظاهر عدالت‌خواهانه و برقراری اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد بود. شیلی توانست برای جامعه خود توسعه اقتصادی و در نهایت رفاه را به ارمغان آورد.