چرا تاریخ مهم است؟
تاریخ به ما این امکان را میدهد تا از حصارهای طبیعی نظریه متعارف اقتصادی فراتر رفته و تبیینی دقیقتر از نهادها، تغییرات نهادی و عملکرد اقتصادی داشته باشیم. تاریخ نقش مهمی در مطالعات اقتصاددانان از همه گرایشهای فکری داشته است. برای نمونه مطالعات مانسر اولسون از منطق اقدام جمعی و نقش ائتلافهای توزیعی در سرنوشت جوامع بشری مبتنی بر مطالعات تاریخی گسترده بود. الینور استروم و نهادگرایان جدید نیز از تاریخ برای نشان دادن نقش نهادها در حل و فصل معمای سواری مجانی و معمای زندانی استفاده کردند.
میلتون فریدمن تحقیق باارزشی درباره تاریخ پولی ایالاتمتحده انجام داد و نوبل اقتصاد سال ۲۰۲۳ نیز به کلودیا گولدن که تاریخنگار اقتصادی است تعلق گرفت. تمامی این مثالها همچنان اهمیت تاریخ را در مطالعات اقتصادی نشان میدهند.نهادها آن ساختار اساسیای را فراهم میآورند که ابنا بشر به کمک آن در طول تاریخ نظم آفریده و با استفاده از آن تلاش کردهاند بیثباتی در مبادله را کاهش دهند. نهادها توام با دانش فنی، هزینههای معاملاتی و هزینههای تبدیل (هزینه کل تولید) و به این ترتیب سودآوری و امکانپذیر بودن فعالیت اقتصادی را تعیین میکنند. نهادها گذشته را به حال و آینده مرتبط میکنند، در نتیجه تاریخ تا حد زیادی سرگذشت تحول تدریجی نهادهاست و در این سرگذشت، عملکرد تاریخی اقتصادها فقط بخشی از ماجراست.
هنگام بررسی ثبات و تغییر در تاریخ، مساله مقدماتی این است که چه ترکیبی از نهادها به ما امکان میدهد منافع ناشی از تجارت را که در مدل استاندارد نئوکلاسیک (با فرض صفر بودن هزینههای معاملاتی) نهفته است به دست آوریم. این بحث در متن غیرتاریخی به اندازه کافی پیچیده است و در تاریخ بهمراتب پیچیدهتر میشود؛ زیرا تاریخ با لوح سفید شروع نمیشود، بلکه همیشه از گذشته نشات میگیرد.
الگوی وابستگی به مسیر طیشده، در بعضی موارد به الگوهای تولید و مبادله پایداری انجامیده است که متحول نشده و در یک وضعیت سکون نهادی گرفتار شدهاند، در حالی که در برخی موارد تغییراتی پویا رخ داده است. برای نمونه الگوی وابستگی به مسیری که با تجارت برده و استعمار در آفریقا آغاز شد به یک تعادل نهادی پایدار و در عین حال ناکارآیی منجر شده است که در آن نیروهای غیرمولد بر نیروهای مولد غلبه دارند. در سوی دیگر این ادعا مطرح است که یکی از علل پیدایش نهادهای کارآمد در اقتصاد آمریکای شمالی در نتیجه انتقال تاریخی-فرهنگی ارزشها از اروپا بوده است.
مطالعه تاریخ، ساختارهای انگیزشی را آشکار میسازد که کنش انسانی بر مبنای آنها شکل میگیرد. حتی مدلهای اخیر رشد نئوکلاسیک که با تاکید بر مفاهیم بازدهیهای فزاینده (رومر) و انباشت سرمایه فیزیکی و انسانی (لوکاس) ساخته شدهاند، شدیدا به ساختار ضمنی انگیزشی که مدل را هدایت میکند وابستهاند.
به نظر من کاری است عبث که تلاش کنیم تجربه تاریخی به غایت متفاوت جوامع یا عملکرد ناهمسان کنونی اقتصادها را تبیین کنیم؛ بدون اینکه ساختار انگیزشی را که برآمده از نهادهاست، بهعنوان یک جزء اصلی به حساب آورده باشیم. از آنجا که نتایج تابع انگیزهها و انگیزهها تابع نهادهاست، برای فهم چگونگی پیدایش نهادها، تغییرات آنها و نحوه تاثیر آنها بر واگرایی میان جوامع به مطالعه تاریخ نیاز داریم. بنابراین مجددا ذکر این نکته لازم است که «تاریخ مهم است».