دقت در اعداد هرچه بیشتر می‌‌‌شد، جای خالی بحث پررنگ‌‌‌تر می‌‌‌شد. اساتید اما یاری نمی‌کردند. پرسش‌‌‌های بسیار من و دانشجویان هیچ‌گاه به‌واسطه فهم منطق ریاضی کتاب‌‌‌های آموزش علم اقتصاد و امتناع اساتید از بحث درباره چیستی این مفاهیم پاسخ داده نشد. شیوه آموزش دانشگاه صرفا به حل تمرینات و گفتن کلیات محدود شده بود و همین عامل به سدی بزرگ در مسیر فهم علم اقتصاد تبدیل شد. من اما اقتصاد را برای ساختن ایران و رسیدن به جامعه‌‌‌ای شاداب و ثروتمند دوست ‌‌‌داشتم، به همین دلیل از لای در نگاهی به بیرون از دنیای مدرسه انداختم و کتاب و مقالات غیردرسی می‌‌‌خواندم؛ به این امید که برای برخی از سوالاتم پاسخی بیابم و منطق اقتصاد را بهتر بفهمم. نخستین دریچه برخورد واقعی من با بنیادهای علم اقتصاد که بسی شیرین بود، کتاب «تاریخ عقاید اقتصادی» مرحوم دکتر فریدون تفضلی و سپس مقاله‌‌‌ای تفصیلی پیرامون فلسفه آزادی از فردریش فون‌هایک در یکی از صفحات میانی روزنامه‌‌‌های دهه ۸۰ ایران بود که نویسنده از زبان هایک، نظم بازار را در بین انبوهی از کلمات ثقیل، با عنوان کاتالاکسی خطاب کرده و به نظام طبیعت تشبیه کرده بود.

بعدها با جست‌وجوی همین عبارت و مطالعه برخی وبلاگ‌‌‌ها متوجه جدالی سخت میان بازارگرایان و مداخله‌‌‌گرایان شدم و تازه آنجا بود که متوجه عمق مفاهیمی شدم که در کتاب‌‌‌های دانشگاهی در دو حوزه خرد و کلان آموخته بودم. نقطه مقیاس، بهینگی، تفاوت سود اقتصادی و حسابداری، مطلوبیت، تابع رفاه، تولید و مصرف تازه بعد از فهم نظرات مکاتب مختلف و اثرات آنها بر زندگی افراد و خانوارها رنگ‌ و روی واقعی به خود گرفت و به آموخته‌‌‌های کمی، بعد کیفی داد. غرض از این نوشته این بود که آموزش علم اقتصاد در ایران برای بسیاری از دانشجویان پرابهام است. تاکید بیشتر بر مطالعات اقتصاد کلان است و دانش اقتصاد خرد به‌عنوان پایه این علم کمتر مورد توجه دانشگاه‌‌‌هاست. پرونده امروز «باشگاه اقتصاددانان» حاوی نقدهایی به این شیوه و نظراتی پیرامون چرایی گرایش دانشکده‌‌‌های اقتصاد در ایران به مطالعات اقتصاد کلان است.