البته، اینکه فردی فکر کند پولی که به جیب او می‌‌آید باید از جیب دیگری خارج شود، طبیعی است. گرایش به این دیدگاه به‌ویژه در جامعه‌‌ای ایستا یعنی در جامعه‌‌ای زیاد است که مجموع کالاها برای برآوردن مقاصدی عملی ثابت باشد. در چنین جامعه‌‌ای فرد می‌‌تواند با احتکار در آن بخشی از بازار ثابت که پرفروش‌‌ترین کالا مثلا ادویه را عرضه می‌‌دارد قدرت خود را به بیشترین اندازه برساند. اقدام به چنین تلاش‌‌هایی هم شد. این شیوه برخورد افراد با اقتصاد سوداگرانه بود.

شیوه برخورد حکومت نیز با این اقتصاد همان‌گونه بود، ولی نوع کالای مورد توجه تفاوت داشت. حکومت، بر پایه این فرض که مجموع نهایی کالاها ثابت است، معتقد بود باید به آن کالاهایی توجه کند که بی‌‌تردید همیشه بازار دارند و همان کالا به وسیله‌‌ای برای مبادله بدل می‌‌شود. این کالا طلا بود. پس دولت به گردآوری طلا پرداخت. اگر حاکم یا حتی فردی، نهایت صرفه‌‌جویی وقت را در خرج کردن طلا اعمال می‌‌کرد، سرانجام به اندوخته‌‌ای بزرگ و بنابراین قدرتی عظیم، نسبت به همگان دست می‌‌یافت. در واقعیت، مکتب سوداگری نظام یا فلسفه اقتصادی واحدی نداشت و صرفا مجموعه بدون انسجامی از باورها بود. در هر حال، هسته اصلی آن مکتب دولت سرزمینی یا ملی رو به گسترش بود و هدف اصلی نظریه سوداگری این بود که فعالیت‌‌های اقتصادی تابع خواسته‌های دولت باشد. نخستین خواسته، دستیابی به قدرت خارجی در برابر کشورهای دیگر بود. بنابراین هدف فعالیت اقتصادی سوداگرانه این نبود که اتباع کشور تولیدات را به مصرف برسانند، بلکه آنان باید به تولید کالاهایی می‌‌پرداختند که به اقتدار قدرت دولت کمک می‌‌کرد. نظر نویسندگان مختلف درباره راه‌های دستیابی به این هدف تفاوت داشته است. در هر حال، به‌طور کلی، مکتب سوداگری به «نظام پولی» و نظام حمایتی تجزیه می‌‌شود. آدام اسمیت از همین دو جنبه آن انتقاد کرد و تقریبا یک‌چهارم از ثروت ملل را به این کار اختصاص داد.

سنت روشنفکری در غرب (از لئوناردو تا هگل)  تالیف: ج. برونوفسکی/  ب.مازلیش ترجمه: لی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لا سازگار، انتشارات آگاه