پایداری مولفه‏‏‌های رقابت و تنش

۱. تضادهای انباشته‌شده تاریخی که بر بنیاد شکاف‌‌‌های مذهبی استوار است و در خوش‌بینانه‌‌‌ترین حالت کارگزاران سیاسی در تعدیل آن نقش داشته‌‌‌اند ولی فشار آن از ناحیه ساختارهای کهن و محافظه‌‌‌کار و ذهنیت توده‌‌‌ها قابل انکار نیست و به‌عنوان یک منبع مستمر .... قابلیت اشتعال‌‌‌آفرینی خود را دارد.

۲.   ایران و عربستان به‌عنوان دوبازیگر اثرگذار و حامل دو ایدئولوژی متفاوت که یکی ارزش‌‌‌های محافظه‌‌‌کارانه است و دیگری اسلام سیاسی را نمایندگی می‌کند، نگاه خاصی به حوزه‌‌‌های قلمرو و مناطق نفوذ دارند. برهم‌خوردن نظم منطقه‌‌‌ای بعد از وقوع اسلام سیاسی، به‌خصوص بعد از فروپاشی شوروی، پدیدار شدن شورای همکاری خلیج‌فارس، جنگ تحمیلی علیه ایران و موج فراگیر و رسای انقلاب ایران، در این سطح نمودی آشکار داشت و همه منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را آوردگاه این رقابت کرد. تحولات بهار عربی و ناکامی آن در سوریه، سقوط صدام و ظهور جریان‌‌‌های شیعی، پیروزی‌‌‌های پی‌درپی مقاومت در لبنان و فروپاشی حیاط‌خلوت استراتژیک عربستان در یمن، تماما نشانه‌‌‌هایی از تحلیل روندی این رقابت است که گاهی تا حد خصومت تصاعد می‌‌‌یابد. پیوند عربی-عبری اخیر دُز این روند را افزایش داده است.

۳. تاریخ خاورمیانه با مداخله خارجی پیوند خورده است و به قول تیری دزاردن در کتاب «صد میلیون عرب» تماما این منطقه ساخته و پرداخته قدرت‌‌‌های غربی بعد از جنگ جهانی اول و متاثر از قراردادهای سایکس پیکو، سور و لوزان است. هرچند این مداخلات با اندیشه رهایی‌‌‌بخش سعی در بهره‌بردن از این ظرفیت داشت، بعد از مدتی خود ابزار دست این حامیان شد. عربستان در این میان تاریخی متفاوت دارد؛ زیرا رقبای سیاسی داخلی برای حذف همدیگر چاره‌‌‌ای جز توسل به آن نداشتند. خاندان آل‌سعود در نتیجه این امر به معادله امنیت معطوف به بیرون گره خورد و با تحولات منطقه‌‌‌ای و ظهور انقلاب اسلامی این گره‌خوردگی تشدید شد. هرچند این امر ممکن بود مورد شماتت دیگران و کانون نقد منتقدان داخلی و خارجی باشد؛ اما هیچ‌گاه تضعیف نشد و به‌رغم تنش‌‌‌های مقطعی تا پایان دوران ترامپ تداوم یافت. با روی کار آمدن بایدن و دموکرات‌‌‌ها و اما و اگر درباره عقب‌‌‌نشینی آمریکا از منطقه برای تقویت حضور در پاسیفیک و برجسته‌شدن جنبه‌‌‌های حقوق بشری به‌خصوص بعد از قتل خاشقچی انتظار می‌‌‌رفت که ماه‌عسل این رابطه پایان یابد.

با فرض ثبات این سه‌سطح، بعید به نظر می‌رسد که ایران و عربستان بتوانند گام‌‌‌های مثبت زیادی را به سوی بهبود روابط بردارند؛ زیرا اگرچه ایران به‌خاطر تعلق خاطر هویتی-اسلامی نمی‌‌‌خواهد عربستان را نادیده بگیرد و کنار بگذارد و با خویشتن‌‌‌داری تلاش دارد از وحدت جهان اسلام محافظت و سیاست انعطاف و خویشتن‌‌‌داری را پیشه خود کند و تمام دولت‌‌‌های موجود هم در سیاست‌‌‌های اعلامی اولویت این رابطه، همکاری و کنار گذاشتن سوءبرداشت‌‌‌ها را متذکر شده و می‌‌‌شوند؛ ولی اینکه دامنه این صبر تا کجا خواهد بود، محل سوال جدی است. آیا عربستان با وجود شکست‌‌‌هایی که در عرصه سیاست خارجی متحمل شده است، تجدیدنظری در رابطه با ایران ایجاد خواهد کرد؟ در مورد اینکه آیا روند مذاکرات اخیر نتیجه می‌دهد یا نه، تردیدهای زیادی دارم. مواضع عربستان در خصوص برجام و سنگ‌‌‌اندازی علیه آن، ساماندهی به فعالیت‌‌‌های ایران‌هراسانه در سطح جهانی و منطقه‌‌‌ای و بار تسخیر حوزه‌‌‌های از دست رفته در مناطق نفوذ هنوز ثابت و پابرجاست.

اتفاقا رهبران عربستان به‌خصوص محمد بن‌سلمان، با بهره‌‌‌گیری از تجربه بحران یمن و مواضع متزلزل غربی‌‌‌ها درصدد متنوع‌‌‌سازی روابط خارجی هستند که نمونه اخیر آن را پیوند همکاری استراتژیک با چین می‌‌‌توان مثال زد. روابط ایران و عربستان براساس تحلیل روندهای بعد از انقلاب، نموداری از رقابت و خصومت سرد و کلامی را آشکار می‌‌‌سازد و با توجه به حوزه‌‌‌ها و کانون‌‌‌های چالش‌‌‌آفرین، امکان حل و فصل قطعی آنها  بعید است، اما طرفین بنا به ملاحظاتی زمینه تبدیل این خصومت به جنگ را مهار می‌‌‌کنند. ایران بنا به علایق ایدئولوژیک نمی‌‌‌خواهد حوزه‌‌‌های ستیز خود و دامنه آن را از غرب و اسرائیل به جهان اسلام تسری دهد و عربستان هم بنا به طرح‌‌‌های بلندپروازانه اقتصادی و هژمونیک، نمی‌‌‌خواهد رویاهای خود را بر باد دهد. به همین خاطر چشم به آینده دوخته‌‌‌اند. ترس از جنگ و تنش اما انباشته از خاطرات تلخ و کینه است. برای اینکه دید چه کسی می‌‌‌تواند این معادله سخت را حل کند باید منتظر آینده ماند.