بیاعتنایی به رقابت قدرتهای بزرگ
نظم جدید خاورمیانه
در واقع، پس از تقلیل مسائل منطقه خاورمیانه به «جنگ علیه ترور» برای دو دهه، اکنون خاورمیانه از دریچه روایت رقابت قدرتهای بزرگ دیده میشود. این نگاه در سالهای آخر ریاستجمهوری دونالد ترامپ، بسیار قبل از حمله روسیه به اوکراین، شروع شد و اکنون در لفاظیهای دولت بایدن نقش محوری دارد. درست مانند منطقه اقیانوس هند-پاسیفیک، مقامات ایالات متحده بهطور فزایندهای خاورمیانه را بهعنوان میدان نبرد بین ایالات متحده و چین و تا حدی روسیه تعریف میکنند. حملات پکن به زیرساختهای بندری و شبکههای دیجیتالی شرکای ایالات متحده در منطقه مانند اسرائیل و کشورهای خلیجفارس به این روایت اعتبار میدهد.
با این حال، این ماتریس قدرت بزرگ گمراهکننده است؛ زیرا عاملیت بازیگران محلی را رد میکند. کشورهای خاورمیانه بیش از پیش به دنبال این هستند که خود را در امتداد خطوط رقابت قدرتهای بزرگ قرار ندهند، بلکه میخواهند از رقابت بهعنوان اهرمی برای ارضای منافع خود استفاده کنند. بهعنوان مثال، رای ممتنع امارات متحده عربی در ۲۵فوریه به اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره جنگ اوکراین به این معنا نیست که ابوظبی در کنار روسیه قرار گرفته است. در عوض، دولت خلیجفارس بهشدت از منافع ملی خود پیروی کرد و به قطعنامه سازمان ملل درباره یمن که سهروز بعد تصویب شد که شورشیان حوثی را محکوم میکرد و حمایت روسیه از آن ضروری بود، اهمیت بیشتری داد.
مهمتر از همه، این دوگانگی شرکای خاورمیانهای ایالاتمتحده نشاندهنده پویاییهای منطقهای جدید از درون است. در دو سال گذشته، خاورمیانه، شاید بهطور موقت، به فصل رقابت بزرگ بین دو بلوک، یکی به رهبری عربستانسعودی و امارات و دیگری به رهبری قطر و ترکیه تبدیل شد. پس از قیامهای عربی در سال۲۰۱۱، این رقابت خطوط جنگ سرد را به خود گرفت و هر دو بلوک برای منافع خود در سراسر منطقه فشار آوردند.
از سال۲۰۲۱، همه طرفها برای کاهش تنش تلاش کردهاند که تا حدی بهدلیل درک آنها از این واقعیت بود که جدایی آمریکا از منطقه به معنای آن است که باید اوضاع را به دست خود بگیرند. پس از پایان محاصره قطر در ژانویه۲۰۲۱ توسط کشورهای خلیجفارس، سفرهای دیپلماتیک برای نشان دادن گرم شدن روابط دنبال شد. این حرکت برای کاهش تنش حتی ایران را نیز درگیر کرد. ریاض و ابوظبی لفاظیهای جنگطلبانه خود را نسبت به تهران کاهش دادند و قصد خود را برای بازگرداندن روابط با این کشور نشان دادند. این سیاست گاهی اوقات با سیاست ایالات متحده در تضاد بود. به عنوان مثال، در ماه ژوئن، یک روز پس از اینکه جو بایدن بر عزم خود برای جلوگیری از یک ایران هستهای تایید کرد و خواستار اتحاد دفاع هوایی خاورمیانه برای مقابله با تهران شد، انور قرقاش، مشاور رئیسجمهور امارات نیز پاسخ داد که کشورش «بخشی از هیچ محوری علیه ایران نیست.»
این شتاب کاهش تنش همزمان با امضای توافقنامه ابراهیم در سال۲۰۲۰ و متعاقب آن موج عادیسازی روابط بین اسرائیل و چندین کشور عربی بود. اگرچه این توافقنامهها گاه با تردید در غرب مواجه میشد، اما منعکسکننده جاهطلبیهای جدید سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه است.
از زمان توافق، سطح تعامل آشکار و عمومی بین اسرائیل و کشورهای عربی بیسابقه بوده است. از رزمایش دریایی مشترک در دریای سرخ گرفته تا توافقات تجارت آزاد، این کشورها عزم خود را برای تعمیق این روابط نشان دادند. گرچه پیمان ابراهیم مناقشه اسرائیل و فلسطین را حل نمیکند، همچنان که دو جنگ در غزه از زمان امضای آن رخ داده، اما آنها حل و فصل آن را پیششرط توسعه روابط اسرائیل و اعراب نمیدانند. این امر منطق برنامههای دیپلماتیک قبلی از توافقنامه اسلو تا طرح صلح اتحادیه عرب در سال۲۰۰۲ را به چالش میکشد. در ماه مارس، اسرائیل میزبان نشست امنیتی در نقب با حضور وزرای خارجه بحرین، امارات و مصر بود و انتظار میرود که این نشست به یک مجمع عادی تبدیل شود. این اجلاس دوباره نشان میدهد که چشمانداز خاورمیانه در تنها دو سال چقدر تغییر کرده است.
نقش بازیگران منطقهای
توجه به این نکته نیز لازم است که این تحولات از منطقه نشأت گرفته است نه از خارج. درست است، ما هنوز نمیدانیم که آیا پویایی هایی مانند آشتی بین بازیگران منطقهای و عادیسازی روابط با اسرائیل ادامه خواهد داشت یا خیر و آیا واقعا میتوانند با یکدیگر همخوانی داشته باشند یا خیر، اما کشورهای خاورمیانه تمایل فزاینده خود برای شکل دادن به نظم منطقهای بر اساس شرایط را نشان میدهند. در نهایت، این گرایشها بهطور کلی نشاندهنده آرزوهای آنها به سمت خودمختاری استراتژیک است. همانطور که یکی از مشاوران مستقر در ابوظبی با افتخار بیان کرد که این رویکرد، «این لحظه بلوغ برای سیاست خارجی امارات است.» با این حال، تا دستیابی این کشورها به این استقلال فاصله زیادی است. در حوزه نظامی، شرکای ایالات متحده هنوز بهشدت به حمایت واشنگتن متکی هستند و باید دید که آیا ابتکارات دیپلماتیک محلی مانند نشست نقب میتواند درباره مسائل منطقهای موثر باشد یا خیر؟ اما، بهطور کلی گرایش به سمت خودمختاری استراتژیک خاورمیانه باقی مانده است و اگر ایالات متحده حضور خود را در منطقه کاهش دهد، افزایش نیز خواهد یافت.
بنابراین، این خاورمیانه جدید چگونه بر منافع منطقهای ایالات متحده تاثیر میگذارد؟ بعید است که تنوع بخشیدن به سیاستهای خارجی توسط شرکای خلیجفارس با تمام انتظارات غرب مطابقت داشته باشد. اما درباره سیاست خارجی هند یا اسرائیل نیز همین اصل برقرار است. با نگاهی به خلیجفارس، واشنگتن نباید انتظار داشته باشد که شرکایش در صورت دنبال کردن سیاستهایی که مطابق با ترجیحات آنها نیست، بیکار بمانند.
در نتیجه، اگر ایالات متحده واقعا بخواهد تمرکز خود را بر چین و روسیه افزایش دهد، همانطور که در آخرین سند استراتژی امنیت ملی به وضوح بیان شده، باید آستانه پذیرش خود را بهتر تعریف کند، مانند حداقل شرایط لازم برای حفظ منافع ایالات متحده در این خاورمیانه جدید. بیشک مبارزه با سازمانهای تروریستی، بهویژه القاعده و دولت اسلامی عراق و شام (داعش) و همچنین جلوگیری از گسترش سلاحهای هسته ای در سراسر منطقه، اهداف اساسی ایالات متحده باقی خواهند ماند و این اهداف باید بهطور واضح به متحدان و شرکا تفهیم شود.
با این حال بعید است که ایالات متحده بتواند شرکای خاورمیانهای را با توسل به روایت قدرت بزرگ خود مجبور به انجام کاری کند. کشورهای خلیجفارس و همچنین اسرائیل، حضور چین را برای رونق اقتصادی خود ضروریتر از آن میبینند تا در مقابل پکن قرار بگیرند. چان هنگچی، سفیر سابق سنگاپور در ایالات متحده، زمانی اظهار کرد: «کشورهای منطقه را برای انتخاب تحت فشار قرار ندهید. ممکن است آنچه را که میشنوید دوست نداشته باشید.» این بیانیه در زمینه آسیای جنوب شرقی مطرح شد؛ اما در خاورمیانه امروزی نیز طنینانداز است.
در عین حال، واشنگتن باید ابتکارات درون منطقهای با یا بدون دخالت ایالات متحده را تشویق کند که ممکن است تنشها را کاهش دهند. قالبهای کوچک چندجانبه جدید مانند نشست نقب یا نشستI۲U۲ با حضور هند، اسرائیل، امارات متحده عربی و ایالات متحده، چیزی را ایجاد میکنند که استراتژی امنیت ملی بایدن آن را «شبکهای از مشارکت» مینامد. این امر میتواند به معماری امنیتی که مدتهاست در منطقه گم شده، بافتی بدهد. همچنین ممکن است تلاشهای ایالات متحده برای جلوگیری از یک بحران منطقهای در آینده را کاهش دهد. به جای تحمیل روایت جنگ سرد و وادار کردن شرکای محلی به رعایت قوانین آن، بهترین راه برای واشنگتن بهمنظور جلوگیری از تبدیل شدن خاورمیانه به نقطه کانونی رقابت با چین یا روسیه، تشویق چنین ابتکارات محلی است. هر چه بازیگران محلی نسبت به خودمختاری خود اطمینان بیشتری پیدا کنند، کمتر وسوسه خواهند شد تا خود را در دستور کار یک قدرت خارجی دیگر قرار دهند.