مسیر بیراهه در ساختوساز
پاسخ این پرسشها با دیدگاه اخلاقی و سیاسی جامعه آرمانی مدنظر ما در ارتباط است. منظور از جامعه آرمانی جامعهای است که تمایل داریم در آن زندگی کنیم. همه ما به مجموعهای از اعتقادات و باورها پایبندیم که بستر و شرایط عملمان را مشخص میکند. همه ما ایدئولوژی خاص خود را داریم، اما تصمیمات را بر اساس واقعیتها میگیریم. این ایدئولوژی زمانی پیچیدهتر میشود که بخواهد خود را بر جامعه تحمیل کند و جامعه را بر اساس خواستههای خود شکل دهد. این مقدمه را گفتم که بگویم شکلدهی بافت فرسوده و عدمپیشرفت در نوسازی، بهسازی، بازسازی، بازآفرینی، توانمندسازی یا هر واژه دیگری که در ۴۰ سال گذشته به تاسی از ادبیات روز دنیا در ایران مصطلح شده، به دلیل گفتمان حاکم بر زمین و مسکن در ایران با ایدئولوژی غالب نتوانسته هیچگاه اولویتی در حوزه زمین و مسکن داشته باشد. من به موضوع بافت فرسوده نگاه گفتمانی دارم و در کار خود آن را مهمترین اصل حاکم بر مناسبات زمین و مسکن در ایران میدانم. اگر ما به بافت فرسوده نگاه سیستمی داشته باشیم و آن را به عنوان یک مشکل شهری، چه از بعد کالبدی و چه اجتماعی بنگریم، قطعا برای بهبود آن چشماندازی مشخص،سیاستگذاری یکپارچه، هماهنگی نهادهای ذی مدخل و در نهایت یک ظرفیت نهادی مشخص را تدوین میکنیم. فرسودگی یکی از مهمترین مسائل مربوط به فضای شهری است که باعث بیسازمانی، عدمتعادل،عدمتناسب و بیقوارگی آن میشود و فرسودگی کامل آن فرسایشی است که در هر دو عنصر فضای شهری یعنی کالبد و فعالیت آن رخنه کرده باشد و به دنبال آن باعث فرسودگی کامل فضا شود. ما در بافت فرسوده در چنین وضعیتی قرار گرفتیم که فرسودگی در هر دو عنصر، کالبد و فعالیت نفوذ وکار را مشکل کرده است.
تدوین چشمانداز و سیاستگذاری برای آن، هماهنگی بازیگران و تخصیص ظرفیت نهادی، وابسته به گفتمان غالبی است که در جامعه وجود دارد. هر فضای تولید شده، حاصل مفهومپردازی کنشگران آن است.
از شکلگیری جریان انقلاب اسلامی در ایران، حتی پیش از پیروزی، دال مرکزی گفتمان، مستضعفین است و جمهوری اسلامی با تکیه بر این دال مرکزی گفتمان خود را بازنمایی میکند. این گفتمان برای پاسخگویی به طرفداران خود نیازمند اتخاذ سیاستهایی است که بتواند پاسخگویی را مدنظر قرار دهد، بنابراین از دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان تا دولت سیزدهم، بافت فرسوده نه به عنوان یک سکونتگاه و بخشی از شهر، بلکه به عنوان یک مشکل مطرح بوده و بهرغم تاکید بر آن در گفتار، اما در عمل هیچگاه دارای چشمانداز واحد و ظرفیت نهادی تخصیصی به آن نبوده است. برای مثال در دهه ۱۳۸۰ مقرر بود، سالانه ۱۰درصد بافت فرسوده کشور نوسازی شود که اگر این مهم اتفاق میافتاد، باید بافت فرسودهای در کشور وجود نمیداشت. در پاسخگویی به نیاز مسکن در دولتهای سیزدهگانه، اولویت اساسی با زمین شهری آزاد و رهاست، زمینی که میتواند با مالکیت، مدیریت و واگذاری آن، خود را به عنوان منجی حل مشکل مسکن برای حاملان ایدئولوژی غالب معرفی کند. از این رو بهرغم تمامی سیاستگذاریهای انجام شده، بافت فرسوده به عنوان یک مشکل شهری که اظهار تأسف همه را از دولتمرد، مدیر شهری و شهروند و دانشگاهی را به همراه دارد، باقی مانده است.
این نکته اساسی وجود دارد که واگذاری و ساخت خانه در زمین خالی به مراتب آسانتر است. یک کار بنیادی در بافت فرسوده نیازمند زمان است که از حوصله خارج است و سیاسیون معمولا کاری را در اولویت قرار میدهند که در طول زمان کوتاه، سایه خود را نشان دهد.
دخالت در بافت فرسوده با چشمانداز مشخص (سیاستهای کلی نظام) سایهانداز نیست، سیاستگذاری یکپارچه ندارد (چون بهترین مکان برای چانهزنی است)، الان متولی بافت فرسوده کیست؟ شرکت بازآفرینی، شهرداری، نهادهای خدماترسان، فرمان هدایت در دست کیست؟ همین امر سبب کوتاهی در خدماترسانی شده است. ۱۰درصد نوسازی در هرسال بر عهده کدام نهاد بوده است؟ و در نهایت باید قبول کنیم دخالت در بافت فرسوده هزینه دارد. اگر امروز از یک کارشناس شهری بپرسیم، تحقق کالبدی طرح تفصیلی فلان شهر کهن چه میزان است، خواهد گفت پایین است، اما وقتی در عمل بررسی میکنیم، ملاحظه میشود، تحقق طرح تفصیلی برای نمونه در بافتهای جدید و الحاقی نزدیک ۱۰۰درصد و در بافتهای پر، از جمله بافت فرسوده نزدیک به زیر ۱۰درصد است. چرا؟ مشخص است، دخالت در بافت فرسوده یعنی اینکه آموزش و پرورش لکه آموزشی را باید تملک کند و تبدیل به فضای آموزشی کند، تربیت بدنی لکه ورزشی، ارشاد لکه فرهنگی، شهرداری فضای سبز و معابر و...، آیا این تملکها فرمان واحد نمیخواهد؟ این همان گفتمان غالب است که این مشکل را با واگذاری زمین در حاشیه، خارج از محدوده و شهر جدید جستوجو میکند. رشد شهر در گذر زمان امر بدیهی است، اما اگر بخواهد واژه توسعه پایدار را با خود همراه داشته باشد، موضوع متفاوت خواهد بود. این دیدگاه باید برای بافت فرسوده کشور ابتدا مشخص شود. بافت فرسوده نیازمند نگاه حاکمیتی است. بافت فرسوده، نیازمند خدمات است تا خود را بازتنظیم و بازتصحیح کند. این بازتنظیمی و بازتصحیحی توسط محیط سیستم از آن گرفته شده است. اگر شما به کارنامه عملکردی نگاهی بیندازید، سیستم در حال تولید سند است. هنوز ستاد بازآفرینی وسند بازآفرینی تولید میکنیم. هنوز در اینکه شاخصهای سه گانه تشخیص بافت فرسوده کارآ بودند یا خیر بحث میشود. اما به همان سرعت شهر در اراضی پیرامون رشد پیدا میکند. من در پایان این نکته را میگویم که در دهه ۱۳۹۰ بیش از ۶۰درصد ساختوساز شهری در نقاط شهری روی اراضی توسعه شهری و حدود ۴۰درصد در تخریب ونوسازی شکل گرفته بود. در تهران به دلیل نبود یا مقیدات در توسعه جدید بیش از ۶۰درصد ساختوساز در تخریب ونوسازی بوده است. اگر رقم نوسازی بافت فرسوده در تهران بالاتر از سایر نقاط شهری است، شاید دلیل آن نبود زمین خالی برای الحاق یا توسعه باشد.