انقلاب اعتبار
اما با آنکه همبستگی علیت نیست یک هشدار مهم است، هنگامیکه سیاستگذاران پرسشهایی مطرح میکنند آن جمله کلیشهای پاسخ آنها نیست. برای مثال چرا معمولا افراد با تحصیلات بالاتر درآمد بالاتر دارند؟ آیا علت این است که تحصیلات سبب رشد درآمد میشود یا آنکه افراد باهوشتر و پر انرژیتر، هم در مدرسه و هم در محیط کار سریعتر رشد میکنند و ارتقا مییابند؟ پرسش بعدی این است که چرا در مناطق مرفهتر نیروی کار متولد شده در خارج بیشتر مشغول به کار هستند؟ آیا علت این است که مهاجران سبب افزایش درآمدها میشوند یا آنکه نیروی کار معمولا به مناطقی میروند که پول در آنجا فراوان است؟
از سوی دیگر در مناطقی که لکلکها زیاد هستند تعداد نوزادان زیاد است. آیا علت این است که لکلکها با خود نوزاد میآورند یا آنکه کشورهای بزرگ برای هر دو یعنی لکلکها و نوزادان محلی مناسب هستند؟ مثال لکلکها و نوزادان یک مثال مهم است که باید به آن توجه بیشتری بشود. سال۱۹۶۵ دارل هوف که در حوزه آمار تخصص داشت در گزارشی که به کنگره ارائه کرد گفت: «همبستگی بین سیگار کشیدن و ابتلا به سرطان همانقدر غلط و جعلی است که ارتباط بین تعداد لکلکها و تعداد نوزادان.» این یک مثال تلخ از این واقعیت است که به چه آسانی، یک تردید منطقی میتواند به یک بدبینی تبدیل شود.
تمام آنچه بیان شد سبب شد روز دوشنبه هنگامیکه اسامی برندگان امسال جایزه نوبل در رشته اقتصاد اعلام شد من هیجانزده شوم.
برندگان یعنی آقایان دیوید کارد، جاشوا انگریست و گویدوآیمبنز تحقیقاتی را انجام دادهاند که به «انقلاب اعتبار» در علم اقتصاد معروف شد. در مواجهه با دادههای گیجکننده دنیای واقعی، برای اقتصاددانها بسیار وسوسهانگیز است که از پاسخ دادن به پرسشهای مهم نظیر اینکه آیا تحصیلات سبب افزایش درآمد میشود یا نه طفره بروند. پرسش بعدی این است که آیا مهاجران سبب افزایش بهرهوری میشوند یا نه؟
سه برنده جایزه نوبل اقتصاد یعنی کارد، انگریست وآیمبنز نشان دادند که اقتصاد میتواند بلندپروازتر باشد و به واقعیتها دست یابد.
سال ۱۹۹۲ در ایالت نیوجرسی حداقل دستمزد ساعتی، از ۲۵/ ۴دلار به ۰۵/ ۵دلار بالا برده شد. آیا این تحول سبب شد استخدام نیروی کار در رستورانهای فستفود بیش از حد پرهزینه شود؟ کارد و کروگر به یک تجربه طبیعی رسیدند: ایالت پنسیلوانیا در کنار نیوجرسی قرار دارد با اقتصادی مشابه اما در پنسیلوانیا تغییری در حداقل دستمزد ساعتی ایجاد نشده بود. کارد و کروگر میزان اشتغال را در نیوجرسی و پنسیلوانیا مقایسه کردند و هیچ شواهدی نیافتند که ثابت کند با افزایش حداقل دستمزد در نیوجرسی فرصتهای شغلی در بخش فستفود از میان رفته است. این یک یافته مهم بود. اما شاید مهمترین بخش این تحقیق نتیجه آن نبود، بلکه این بود که اقتصاددانها میتوانند دادههایی بیابند که بر مبنای آن به پرسشهای مهم در حوزه سیاستگذاری پاسخ داده شود.
انگریست و کروگر با تحقیق درباره یک موضوع در سیستم آموزشی آمریکا به پرسش رابطه بین تحصیلات و درآمد پاسخ دادند. دو کودک را در نظر بگیرید که یکی از آنها اواخر دسامبر و دیگری چند هفته بعد یعنی اواخر ژانویه به دنیا آمده است. کودکی که اواخر دسامبر به دنیا آمده یک سال کامل زودتر رفتن مدرسه را شروع میکند اما هر دو کودک طبق قانون میتوانند در شانزدهمین سال تولدشان مدرسه را ترک کنند با فاصله چند هفته. اختلاف موجود خیلیاندک بهنظر میرسد. اما درسال ۱۹۹۱ انگریست و کروگر نشان دادند که کودکانی که در ژانویه بهدنیا آمدهاند زمان کمتری در مدرسه هستند و نیز درآمد پایینتری دارند. البته تنها تعداد کمی از دانشآموزان وقتی ۱۶ ساله میشوند مدرسه را ترک میکنند و اکثر آنها به تحصیل ادامه میدهند.
این یک ویژگی آزمایشهای طبیعی است: بهجای آنکه به شکل تصادفی دارو و دارونما تجویز شود، در آزمایشهای طبیعی یک عامل دیگر نظیر فرصت ترک زودتر مدرسه در نظر گرفته میشود. این از لحاظ آماری دردسرساز است. اما آیمبنز و آنگریست یک ابزار ایجاد کردند که به محققان کمک میکند ارتباطهای اتفاقی را از آزمایشهای فازی طبیعی تشخیص دهند. اقتصاد به یک علم مملو از یافتههای تجربی هوشمندانهتر تبدیل شده و بنیان اکثر این یافتهها روشی است که انگریست و آیمبنز ابداع کردند. امسال اعطای جایزه نوبل در رشته اقتصاد یادآور یک حادثه تلخ یعنی خودکشی آلن کروگر در سال ۲۰۱۹ بود. او در نوشتن تعدادی از مقالاتی که از سوی کمیته نوبل به آنها اشاره شد مشارکت داشت. اعطای جایزه نوبل اقتصاد در سالجاری همچنین نشاندهنده شکاف بین شعارهای سیاسی و بهترین تحقیقاتی است که برای یافتن دادهها انجام میشود.
برای مثال یکی از تاثیرگذارترین مقالات کارد به داغترین موضوع در دنیای سیاست بریتانیا در حالحاضر مربوط میشود: اینکه آیا شما میتوانید دستمزدها را با محدود کردن مهاجرت بالا ببرید یا نه؟ بوریس جانسون نخستوزیر بریتانیا میگوید او میتواند چنین کند و این کار را خواهد کرد، اما دادهها نشان میدهد داستان چیز دیگری است. آقای کارد مهاجرت ۱۲۵ هزار نفر از کوباییها به آمریکا در سال ۱۹۸۰ را مطالعه کرده است. اکثر آنها به میامی رفتند و در آنجا ماندند. اکثر آنها فاقد مهارت بودند. با آنکه طی چندماه تعداد نیروی کار فاقد مهارت در این ایالت حدود ۲۰درصد افزایش یافت کارد هیچ نشانهای نیافت که نشاندهد دستمزد نیروی کار فاقد مهارت در میامی کاهش یافت. کسبوکارهای میامی بهجای بهرهبردن از ورود نیروی کار برای پایینبردن دستمزدها، راههایی برای استخدام این تازهواردها پیدا کردند.
این صرفا یک تحقیق است. اما تحقیقات آقای کارد سبب شد اقتصاددانها به بازنگری مدلهای سادهانگارانه از اثرات مهاجرت اقدام کنند. در حالحاضر شواهد نشان میدهد مهاجران عموما سبب افزایش بهرهوری میشوند نه کاهش آن. دنیا مملو از دادههای جالب است، اما تعداد آزمایشهای کنترل شده زیاد نیست. خیلی ساده میتوان دادههایی را برگزید که اثبات کند قرنطینه سبب ایجاد موج جدید کرونا میشود، اما نباید شواهد را بهطور کامل نادیده گرفت و مردم را مطمئن کرد که چون همبستگی علیت نیست، پس مصرف سیگار احتمالا زیانی دربر ندارد. مسلما ما میتوانیم بهتر تحقیق کنیم و به نتایج درستتری دست یابیم. آقای کروگر در جایی گفته بود: «ایده تبدیل اقتصاد به یک علم واقعا تجربی که در آن نظریهها را بتوان رد کرد یک ایده انقلاب گونه بزرگ است.» درست به همین شکل واقعا ممکن است که آمار را به بینش و بصیرت تبدیل کنیم و ما باید در این مسیر حرکت کنیم.