آنچه آمریکا نمی داند!
تردیدی وجود ندارد که سیاست اعمال فشار حداکثری علیه ایران شکست خورده است. تا چندی پیش به نظر میرسید وضعیت به گونهای است که دولت بایدن احتمالا فرصت بازگشت به توافق هستهای را از دست داده است و این سبب سردرگمی و نگرانی شده بود. اما نشست روز سهشنبه یک پیشرفت در مسیر حل مشکل محسوب میشود. نمایندگان ایران و آمریکا در وین حضور پیدا کردند و با آنکه مذاکره مستقیم بین دو طرف انجام نشد، اما دیگر امضاکنندگان توافق هستهای یعنی انگلستان، فرانسه، آلمان، روسیه، چین و اتحادیه اروپا مشغول گفتوگو با ایران و آمریکا برای حصول به توافقهای جداگانه هستند و هدف، تدوین برنامهای چندمرحلهای برای بازگشت آمریکا به توافق هستهای و پایبندی کامل ایران به آن توافق است. با توجه به آنچه بیان شد مذاکرهکنندگان آمریکا که مایلند در بلندمدت در این روند موفق شوند باید به سه موضوع توجه کنند.
نخست آنکه اگر آمریکا مایل است از جایگاهی بالاتر برخوردار باشد، باید نقشی بزرگ ایفا کند. توافق هستهای سال ۲۰۱۵ تنها پس از آن حاصل شد که آمریکا توانست جهان را متقاعد کند برای حل مشکل برنامه هستهای ایران باید همکاری صورت گیرد. اما این موفقیت که پس از مدتی طولانی مذاکره حاصل شد با خروج آمریکا از پیمان یادشده از میان رفت. دیپلماتهای آمریکایی نمیتوانند انکار کنند که وضعیت نگرانکننده کنونی حاصل اقدام آمریکاست. آژانس بینالمللی انرژی اتمی بارها تایید کرد که ایران سال ۲۰۱۸ به توافق هستهای کاملا پایبند بود و آمریکا هیچ بهانهای برای خروج از این توافق نداشت، جز اینکه آمریکا مایل بود پیمانی فراگیرتر با ایران امضا کند. اما این درخواست با محتوای توافق و مذاکره انجام شده مغایر بود. تیم بایدن اعلام کرده که میخواهد آمریکا و ایران حداقل به وضعیتی بازگردند که سال ۲۰۱۸ وجود داشت.
آمریکا میداند که برای تحقق این هدف و پایبندی کامل ایران به توافق هستهای باید تحریمهایی را که با این توافق سازگار نیستند لغو کند. اما از زمان استقرار بایدن در کاخ سفید آنچه ما از ایران و آمریکا شاهد بودیم بازی «اول تو» بوده یعنی هر یک از این دو کشور اعلام کرده، اول طرف مقابل باید به تعهدات خود عمل کند. چنین موضعگیری از سوی آمریکا خندهدار است زیرا اول آمریکا از توافق هستهای خارج شده است، بنابراین این آمریکاست که باید به پیمان یادشده بازگردد و تمامی تحریمهایی را که طی ۱۸ ماه اخیر علیه ایران اعمال شده لغو کند. این اقدام باید همزمان با ارسال این پیام به ایران انجام شود که این کشور باید به توافق هستهای کاملا پایبند شود. این به معنای توقف تمامی اقداماتی است که ایران طی ماههای اخیر در حوزه گسترش فعالیتهای هستهای انجام داده است.
دومین موضوع این است که ضروری است بر مشکل کنونی تمرکز شود. توافق هستهای ایران به فعالیتهای هستهای این کشور محدود است. یعنی ایران در ازای لغو تحریمهای بینالمللی، باید برنامه هستهای خود را محدود کند و زیر نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی نگه دارد. محتوای توافق هستهای سبب شد نیروهای تندرو در آمریکا خشمگین شوند. زیرا طبق این توافق، آمریکا باید از فشارهای خود علیه ایران میکاست درحالیکه رفتار ایران در حوزههای غیرهستهای ادامه پیدا میکرد و این از نظر آنها قابل قبول نبود. قبل از امضای توافق هستهای ایران در سال ۲۰۱۵، منتقدان دیپلماسی با ایران با هر گونه کاهش فشار بدون تغییر کامل رفتار ایران مخالف بودند: این شامل برنامه موشکهای بالستیک و حمایت از گروههای شبهنظامی در منطقه خاورمیانه بود. نیروهای تندرو در آمریکا همچنان معتقدند نباید با ایران وارد روند دیپلماسی شد، زیرا این روند بیتاثیر است.
این درحالی است که اقدامات آمریکا علیه ایران در سه سال اخیر تاثیری در تغییر رفتار ایران نداشته و سیاست فشار حداکثری یک استراتژی شکستخورده است. در واقع مخالفان هرگونه دیپلماسی با ایران هرگز نتوانستند مشخص کنند سیاست یاد شده چه وقت سبب تغییر رفتار ایران و دستیابی آمریکا به پیمانی بهتر با این کشور خواهد شد. به این ترتیب حرکت در مسیر سه سال اخیر، راه را برای هرگونه مذاکره میبندد و همزمان، برنامههای داخلی و منطقهای ایران گسترش پیدا خواهد کرد.
سومین موضوع مهم که دیپلماتهای آمریکایی باید به آن توجه کنند این است که ضروری است تلافیجویی کنار گذاشته شود. منفیترین بخش تقابل بین ایران و آمریکا، تاثیرپذیری عمیق روابط دو کشور از حوادثی است که چند دهه پیش رخ داد. آمریکا همچنان در تله تاثیرپذیری از حوادثی است که با پیروزی انقلاب در ایران در سال ۱۹۷۹ شروع شد و تسخیر سفارت آمریکا یکی از آن حوادث است. همه دیگر جنبههای روابط دو طرف، از حمایت ایران از گروههای شبهنظامی منطقه خاورمیانه تا حمایت آمریکا از اسرائیل، از همان زخم دیرینه و التیامنیافته تاثیر پذیرفته است. نتیجه این فرآیند، چند دهه اتخاذ سیاستهایی در حوزه روابط خارجی بوده که بهطور کامل در سیاست داخلی ریشه داشته است. با توجه به حمایت هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه از مقابله با ایران، رهبران کنگره برای جلب آرای کافی جهت لغو تحریمها راهی دشوار پیشرو خواهند داشت چه رسد به تصویب پیمانی بین تهران و واشنگتن.
از سوی دیگر، مجلس ایران سال ۲۰۲۰ قانونی را به تصویب رساند که از دولت میخواهد بر فعالیتهای هستهای بیفزاید تا آمریکا مجبور شود تحریمها را لغو کند. هیچیک از دو طرف مایل نیستند ضعیفتر از طرف مقابل بهنظر برسند. آمریکا در سالهای اخیر لطماتی دیده و باید به مسائلی که ریشه در منافعش دارد فکر کند. از سوی دیگر حکومت ایران آمریکا را بهعنوان یک دشمن بزرگ میداند که مردم را متحد و انقلاب را زنده نگه میدارد بنابراین مبارزه با آمریکا به ایران اجازه میدهد خود را یک قربانی و مورد ستم واقع شده به تصویر بکشد که در واکنش به اقدامات آمریکا مشغول مبارزه با امپریالیسم آمریکاست. تنها راهی که مذاکرهکنندگان آمریکایی از طریق آن میتوانند این وضعیت را تغییر دهند، همراه کردن دیگر کشورهاست. این کاری است که دولت ترامپ در اجرای سیاست فشار حداکثری بارها در انجام آن شکست خورد. تردیدی وجود ندارد که توافق هستهای سال ۲۰۱۵ یک توافق کامل نیست. اما اگر این پیمان از میان برود. آنچه رخ میدهد خطرناکتر شدن ایران است و آمریکا نخواهد توانست برای مقابله با ایران، جهان را با خود همراه کند. دولت بایدن در حال بازگرداندن آمریکا به بازی است. باید دید این روند چه نتیجهای خواهد داشت و آیا آمریکا میتواند به خواسته خود برسد یا بهدلیل هدفگذاری اشتباه، ناکام خواهد بود.