دولت خدمتگزار یا قانونگذار؟
بحث دیگر حکمرانی باز و ارتباط نوآوری باز و حکمرانی باز است که چرا این تغییراتی که در فضای کسبوکار اتفاق افتاده، نیازمند تغییر در سبک حکمرانی یا به نوعی نحوه حکومتداری است. در بخش سوم ظهور تکنولوژی بلاکچین و کمک آن به نحوه حکمرانیهاست. انقلاب داده، رویدادی است که در سالهای اخیر ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم، یعنی مثلا اگر محتوا یا دادهای در سال ۲۰۱۵ میلادی تولید شده، در سال ۲۰۱۸ میلادی این روند سه برابر شده است. این روند همینطور در سالهای آینده با تصاعد و روند رو به رشد بیشتری دنبال میشود. در واقع اتفاق عجیب و غریبی در دنیا از نظر میزان دادهای که تولید میشود، در حال افتادن است. نه دیگر ما بهعنوان بشر به راحتی قدرت تجزیه و تحلیل این دادهها را داریم، نه حتی قدرت کنترل آنها را. در واقع نمیتوانیم محدودیتهایی را که بعضا برای بعضی از مقولهها، قائل هستیم را در یک دهه آینده قائل باشیم. حتی قدرت کنترل را که میتوانیم روی سیستمهای اطلاعاتی سوار کنیم، احتمالا دچار تغییر پارادایم میشود؛ یعنی سیستمهای امنیتی موجود دیگر در یک دهه آینده قادر به پاسخگویی نیستند و پارادایم امنیت در فضای فناوری اطلاعات در حال تغییر است.
اینها اتفاقاتی است که قابلیتهای جدیدی را میطلبد. قابلیت جدید به معنای اینکه دیگر ظرفیت نوعی من به تنهایی کمک نمیکند، بلکه شبکهای از بازیگران باید در کنار همدیگر در یک فضای قابل اطمینان و امن با هم تعامل داشته باشند تا بتوانند از این ظرفیت استفاده کنند. پس با دنیای جدیدی مواجه هستیم که این دنیای جدید اگر برایش توانمندیهای جدید خلق نکنیم، احتمالا بیشتر از اینکه بتوانیم از تکنولوژیاش استفاده کنیم، تکنولوژی است که ما را تحتتاثیر قرار میدهد و بیشتر از آنکه ما بتوانیم تکنولوژی را به خدمت بگیریم، در بند تکنولوژی قرار خواهیم گرفت.نوآوری باز در مقابل پارادایم گذشته، نوآوری که ما از آن بهعنوان نوآوری بسته یاد میکنیم، قابل تعریف است. به قول راستل، در مقالهای که در سال ۱۹۹۴میلادی منتشر شد، از سال ۱۹۵۰ میلادی (بعد از جنگ جهانی دوم) شرکتهای آمریکایی را تحلیل کرد و به این نتیجه رسید که پنج نسل شرکتهای آمریکایی از سبک نوآوری گذر کردند. از دید او این شرکتها از نسلهای کاملا بسته خطی به نسل کاملا سیستمی و باز نسل پنجم گام نهادهاند. نظامهای یکپارچه نوآوری را دیگر در قالب و پارادایم بسته نمیتوان درک کرد و فهمید.
اکنون این پرسش برای ما شکل میگیرد که چرا دانشگاههای ما هرروز از علم روز دنیا عقبتر میافتند و چرا شرکتهای ما هرروز با چنین چالشی روبهرو هستند؟ چون به روی جریانهای دانشی که با محیطشان برقرار میشود، درهای بستهای ایجاد کردهاند و از بدهبستان با محیطشان منع میکنند. از نسل ۵ به بعد یک اتفاقی میافتد و آن هم اتفاقی است که ما به آن میگوییم یادگیری از طریق تعامل. دیگر مهمترین جریان یادگیری، یادگیری تعاملی است. من با شما چون تعامل دارم، شبکه گستردهای دارم و بیشتر یاد میگیرم چون جریانات دانشی بیشتری را جذب میکنم. این رویکرد برخلاف رویکردهای گذشته همچون رویکرد یادگیری با جستوجو است که من از طریق سعی و خطا یاد میگرفتم، یا از طریق تحقیق و جستوجو یاد میگرفتم. این به آن معنا نیست که رویکرد گذشته را کنار بگذاریم، بلکه آنها بخشی از مکانیزم یادگیری ما هستند، ولی مهمترین مکانیزم یادگیری ما بدون شک مکانیزم تعاملات ما است. به خاطر همین است که مقالات مشترک در دنیا و مقالات دانشگاهی افزایش و اهمیت پیدا میکند. در سال ۲۰۰۳ میلادی استادان دانشگاه امآیتی در مقالهای با عنوان «نوآوری باز»، مفهوم جدیدی را مطرح میکنند و میگویند شرکتهای پیشرو از طریق ظرفیتسازی در دو مکانیزم، جریان دانشی نوآوری را حاصل میکنند.
۱. جریانات از بیرون به درون از طریق انتقال دانش، انتقال تکنولوژی، انتقال تجربههای بیرونی.
۲. انتقال از درون به بیرون.
هرچقدر تعاملاتتان با بیرون از مجموعه خودتان افزایش پیدا میکند، اطلاعاتتان بیشتر اشتراکگذاری میشود و با دیگران امکان بازخوردگرفتن و البته امکان بدهبستان دانشی، افزایش پیدا میکند. پس در این نوآوری جریانات دوگانه جدیدی اتفاق میافتد. در سال ۲۰۰۷ میلادی، پراهالات که یکی از بزرگترین متفکران حوزه کسبوکار و استاد دانشگاه هاروارد است، کتاب معروفی با عنوان «عصر جدید نوآوری» نوشت. او در این کتاب میگوید، یک اتفاق جدید افتاده است؛ منطق نوآوری از منطق سنتی آن که از ۱۹۱۰میلادی برمبنای سیستم فوردیسم (تولید انبوه) شکل گرفته است، یعنی یک نفر برای همه تولید میکند، حتی یک نفر برای همه نوآوری میکند در حال عوض شدن است. اما این اتفاق چیست؟ به جای اینکه این یک نفر برای همه تولید کند، همه در فرآیند تولید حضور دارند، در یک فضای نوآورانه در یک شبکه برای همدیگر کار میکنند و خلق ارزش میکنند. اصطلاحا در سیستمهای تولید و نوآوری به آنها سفارشیسازی انبوه میگوییم. یعنی در عین حال که سفارشی است، انبوه هم هست. بگذارید یک مثال خیلی ساده بیاورم. یک پیتزا فروشی میروید و سرمیز پیتزا فروشی مینشینید. طرف مغازهدار، یک لیست انتخاب جلویتان میگذارد و میگوید پیتزای مخصوص، پیتزای مخلوط و انتخابهای دیگر. او به نگاه خودش، نوآوری کرده و ۱۰ انتخاب پیش رویتان قرار داده است و شما باید از این ۱۰ مورد یکی را انتخاب کنید. درواقع آن پیتزا فروش به جای شما فکر کرده که شما چه چیزی میخواهید، حالا پیتزافروش دیگری به جای انتخاب ۱۰ موردی، ۳ مورد به شما انتخاب آزاد میدهد و هر یک از پیتزافروشیهای دیگر هم به طریق دیگری و انتخابهای متفاوت دیگری. همین اتفاق در سیستم تولید در حال رخ دادن است. شما کافی است مثلا به سایت تویوتا انگلستان مراجعه کنید و بخواهید مثلا یک تویوتا سیاچآر سفارش دهید، از ابتدا از شما میپرسد که رنگش چه باشد؟ کدام موتور را میخواهید؟ کدام گیربکس را میخواهید؟ یعنی موارد انتخاب را پیشرویتان قرار میدهد. حتی ممکن است آن تویوتای انتخابی شما درخط تولید تویوتا دیگر برای کسی تولید نشود، چون گزینه انتخابی شما بوده است.
پس سیستمها به سمت این میرود که دو ستون اصلی را در بر دارد:
۱- نوآوری برمبنای شبکه برمبنای تعامل
۲- نوآوری برمبنای کاربر(کاربر است که به نوع خدمات ارائهکننده هویت میدهد).
حالا اگر همین فضای ذهنی را در بحث حکمرانی بیاورید؛ چرا حاکمیت به جامعه فکر میکند نه به خودش؟ چرا حاکمیت مکانیزمهایی را طراحی نمیکند که جامعه خودش در خدمات مشارکت کند. اصطلاحا ما یک بحثی داریم در نوآوری تحت عنوان پوکرییشن یعنی پلتفرمهایی که این امکان را به ارائهدهنده و گیرنده خدمت میدهد که بتوانند در طراحی خدمات با هم مشارکت کنند.
اینجاست که مبنای تعامل تغییر پیدا میکند، سیستمهای تعاملی عوض میشود و تکنولوژیهای جدید به خدمت میآید. در این میان یکی از ظرفیتهای مهم بلاکچین در ایجاد سیستمهای خلق مشترک است. قبلا شرکتها یک بخشی با عنوان انتقال تکنولوژی یا انتقال دانش (وظیفهشان این بود ببینند، در دنیا دانش چیست، دانش را بگیریم و آن را کسب کنیم) که به آنها دروازهبانان دانش میگفتند. ولی حالا فقط دروازهبان دانش نمیخواهیم، بلکه اکنون شرکتها باید قابلیت دیگری را با عنوان اینکه دانش درونیشان را به دیگران انتقال بدهند و بتوانند با فروش آن، به خلق ارزش و به اشتراکگذاری دانش کمک کنند و بتوانند بازخوردهایی را برای یادگیری تعاملی به دست بیاورند. در حاکمیت باید این دو قابلیت را در پارادایمهای حکمرانی داشته باشیم که متاسفانه از آنها بهرهای نمیبریم.عمده قابلیتهای شرکتهای حاکمیتی ما از بیرون به درون است، یعنی در نهایت فقط پروژهای میگیریم و در اینجا استفاده میکنیم و تنها تکنولوژی را میخواهیم، آن را میگیریم و استفاده میکنیم. این تعاملات باعث شده که به شدت وابستگی به گذشته در سیستمهای ما تقویت شود. یعنی تغییر از درون اتفاق نمیافتد چرا؟ چون ما میگوییم سازمانی میتواند نوآور باشد که دو نوع قابلیت را درخودش تقویت کند: قابلیتهای اکتشاف یا بهتر است بگویم بهرهبرداری.شرکتهایی که فقط از بیرون به درون دانش کسب میکنند به بهرهبرداری از آن دانشی که کسب میکنند، متمرکز میشوند. پس دیگر توان تغییر دادنشان از بین میرود و توان خلق مسیرهای جدید درونشان میمیرد. اینجاست که میگوییم حتما باید سازمانها را به سمت اصطلاحی که به آن دوسو توانی میگوییم، ببریم. دو سوانی به این خاطر است که بتوانیم با یک دستمان از قابلیتهای موجودمان بهرهبرداری کنیم و با دست دیگرمان بتوانیم مسیرهای جدید خلق کنیم و این مسیرهای جدید را به فرصتهای کسبوکار یا فرصت خلق ارزش تبدیل کنیم. اما نوآوری بسته به ما اجازه این قابلیتها را نمیدهد.
در حکمرانی باز در مقام مجموعهای از تعاملات بین حاکمیت و جامعه، ۴ اصل کلیدی وجود دارد:
۱- اصل شفافیت
۲- اصل یکپارچه شدن
۳- اصل مسوولیتپذیری (مسوولیتپذیری دوگانه)
برخلاف آن چیزی که درجامعه جا افتاده که دولت باید خدمتگزار باشد، در همه جای دنیا دولت قانونگذار است و مردم به همدیگر خدمت میکنند. در واقع دولت چارچوب میسازد. قرار نیست دولت به مردم خدمتی ارائه کند. دولت فقط تنظیم و مقرراتگذاری میکند، چارچوبها را میسازد و فضای تعامل را تسهیل میکند. در واقع قاعده بازی را میسازد. پس اینجا مسوولیتپذیری از سمت حاکمیت به سمت جامعه میرود. جامعه در قبال جامعه، درقبال اطرافیانش حس مسوولیتپذیریاش باید افزایش پیدا کند.
۴- اصل مشارکت ذینفعان. که یک بخشی از آن مکانیزمی است که منجر به مسوولیتپذیری میشود.
در واقع توسعهدهندگان مفهوم حکمرانی باز در خدمت دو عنصر کلیدی است: مردمسالاری و در نهایت توسعه فراگیر. توسعه فراگیر به معنای توسعه مردم نهاد، توسعهای که برمبنای تعاملات اجتماعی و برمبنای مسوولیتپذیری اجتماعی است.البته در حکمرانی باز سه سطح برای بلوغ امکانپذیر است: اولین سطح آن، اطلاعرسانی است، یعنی مردم در یک فضای شفاف و شیشهای اطلاع حاصل کنند؛ این حصول اطلاعات از نوع رفتارهایی که حاکمیت دارد، یا نوع دادههایی که حاکمیت دارد، شکل میگیرد. سطح دوم مشورتگیری است، یعنی ما از مردم در مکانیزمهایی مشورت میگیریم. حالت سوم که حالت غایی آن است، مشارکت و مسوولیتپذیری اتفاق میافتد، یعنی جامعه خودش درقبال جامعه خودش مسوول است و با تعامل با دیگران این مسوولیتپذیریاش را اعمال میکند.اینجا است که مباحث پیوند عمیقی با بحث نوآوری باز و بلاکچین پیدا میکند. داراییهای باز و داراییهای حاکمیتی بسته نیستند، بلکه برای مردم است چون با پول مردم شکل گرفتهاند. پس سازمانی که دادههایش را دراختیار مردم نمیگذارد، سازمانی است که تنها ادعا میکند مردمی است. پس نخستین بخش نوآوری باز، بازبودن است. دومین بخش سرویسهای باز است، سرویسهایی که بخش زیادی از آنها به راحتی قابل خصوصیسازی است و به راحتی میتوان آن را دراختیار بخش خصوصی قرار داد، بدون اینکه اتفاق خاصی بیفتد. بخش سوم، اشتراکگذاری آن است، یعنی شرایطی برای اشتراکات عمومی بهوجود میآید که با افزایش شفافیت از یک طرف و افزایش مسوولیتپذیری و مشارکت شهروندان از سمت دیگر همراه میشود. پس این عناصری است که در حکمرانی باز درباره آن صحبت میکنیم. در بخش سوم و پایانی هم باید به طور خلاصه گفت راهکارهای سازمانی مبتنی بر بلاکچین در مقام زنجیرههای قالب و بلوکی نیز که عمدتا در بحث حکمرانی باز برای سرویسهای جدیدی که حاکمیت میخواهد ارائه کند، میتواند در بحث امنیت و احراز هویت کمککننده باشد. در واقع با همان منظومه نظری که شرح داده شد، در بستر بلاکچین بسیاری از مباحث میتواند شفافتر و با مشارکت ذینفعان همراه باشد.