تشابهات بریتانیا و آمریکا
در ایالاتمتحده سیاستهای ترامپ بهویژه ایده «اول آمریکا» سبب شده حتی جمهوریخواهان طرفدار تجارت آزاد تحتتاثیر شیوههای خصمانه ترامپ در حوزه تجارت قرار گیرند و نتیجه این رویه شروع جنگ تجاری بوده که سبب ضعف در اقتصاد آمریکا و جهان شده است. این جنگ برای مدتهای طولانی بر اقتصاد جهان اثرات منفی خواهد داشت، اما ترامپ توجهی به این امر ندارد. در بریتانیا نتیجه همه پرسی سال ۲۰۱۶ بر سر جدایی این کشور از اتحادیه اروپا به سردرگمی رایدهندگان و بی میلی آنها به احزاب منجر شده است. سیاستمداران انگلیسی اکنون باید با این واقعیت کنار بیایند که تنها ۸ درصد مردم خود را عمیقا طرفدار احزاب میدانند و ۴۰ درصد میگویند به هیچ حزبی تعلق خاطر ندارند.
جدا شدن احزاب از رایدهندگان روندی بوده که در هر دو کشور مشاهده شده است و دقیقا تحتتاثیر همین روند است که بوریس جانسون بدون توجه به تبعات تصمیم خود و دیدگاه رایدهندگان اعلام کرده به هر شکل ممکن در پایان ماه آینده میلادی انگلستان از اتحادیه اروپا خارج خواهد شد. او همچنین به همین دلیل خواستار معلق شدن پارلمان در بحبوحه خروج انگلستان از اتحادیه اروپا شده تا پارلمان نتواند با تصویب قانون از این خروج زیانبار جلوگیری کند. البته جانسون میگوید امیدوار است در هفتههای آینده یعنی تا پایان ماه آینده بتواند با اتحادیه اروپا به توافق برسد تا بحرانی رخ ندهد.
در این میان احزاب مخالف دولت چه در آمریکا و چه در بریتانیا دچار سردرگمی هستند و نمیدانند چه خط مشی را اتخاذ کنند. شباهت بین آمریکا و بریتانیا تصادفی نیستند، بلکه حاصل یک ساز و کار مشابه و جاافتاده است. نخست آنکه مدلهای اقتصادی در آمریکا و بریتانیا سود حاصل از جهانیسازی را در شرکتهای چند ملیتی و سهامداران آنها متمرکز کردهاند و شاهد هستیم که از اواسط دهه ۱۹۹۰ متوسط دستمزدها تغییرات بزرگی نداشته است. این در حالی است که اقتصادهای نوظهور بر رقابت پذیری خود افزودهاند. نتیجه این وضعیت نارضایتی عمیق از احزاب اصلی در دو کشور یاد شده است.
دوم آنکه در هر دو کشور، رویکردها به پدیده مهاجرت تغییر کرده است. آغوش باز به روی مهاجران به احساس ناامنی اقتصادی منجر شده و احساس هویت ملی را در بین مردم تهدید کرده است. اکنون بسیاری از آمریکاییها و بریتانیاییها رهبری را میخواهند که بار دیگر کنترل مهاجرت را در دست بگیرد و اول به مردم کشور خود فکر کند نه مهاجران.
سوم آنکه آمریکاییها و بریتانیاییها خود را از لحاظ ملیت و هویت، ویژه و مجزا قلمداد میکنند و تمایلی به یکپارچه شدن با دیگر کشورها ندارند. تمایل ترامپ به خروج از پیمانهای بینالمللی و دنباله روی از سیاستهای یکجانبهگرایانه وجود چنین احساسی را تایید میکند. همچنین انگلستان هیچ گاه تمایلی به عضویت در اتحادیه اروپا نداشته است. امروزه هر دو کشور به سمت ملیگرایی و تقویت حق حاکمیت خود در حرکت هستند و هر دو، فاز بعدی انقلاب جهانیسازی که خودشان در شکلگیری آن نقش داشتهاند را رد میکنند یعنی فاز یکپارچه شدن قوانین اقتصادی که سبب کاهش اثر و نقش تصمیمگیریهای ملی میشود.
ترامپ با اعمال تعرفه بر کالاهای صادراتی کشورهای دیگر بهویژه چین و اتخاذ تدابیر تجاری یکجانبه علیه برخی کشورها عملا در حال از بین بردن سیستم تجاری چندجانبه بینالمللی است. همچنین بهدلیل خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، این اتحادیه لطماتی خواهد دید و تضعیف خواهد شد. البته نباید درباره وجود شباهت بین آمریکا و انگلستان اغراق کرد. واقعیت این است که این دو کشور با محیط و شرایط متفاوت روبهرو هستند.
آمریکا قادر است سیاستهای یکجانبهگرایانه را دنبال کند؛ زیرا قدرت اقتصادی و مالی عظیم دارد. آمریکا بزرگترین اقتصاد جهان است و از لحاظ منابع زیرزمینی و روزمینی بسیار غنی است. اما انگلستان یک قدرت با اندازه متوسط است، منابع طبیعی آن زیاد نیست، دچار کسری حساب جاری است و ارز آن آسیبپذیر است. انگلستان چه از اتحادیه اروپا خارج شود و چه نشود، امکان مجزا کردن منافع ملی آن در حوزه سیاست خارجی با منافع اتحادیه اروپا وجود ندارد.
دیدگاه بریتانیا و اتحادیه اروپا در قبال خاورمیانه، چین و روسیه مشابه است و هر دو در معرض ریسک مهاجران، تروریسم و .. هستند. آمریکا و بریتانیا سعی میکنند روابط ویژه و دیرینه خود را احیا کنند. آنها ارتباطهای فرهنگی، تجاری و امنیتی مشترک دارند و میتوانند از آن برای تقویت حضور در دو سوی اقیانوس اطلس در مقابله با چین و روسیه بهره ببرند، اما انزوای ژئوپلیتیک انگلستان پس از جدایی از اتحادیه اروپا و افق نامشخص اقتصاد آن محدودیتهایی برای این کشور ایجاد میکند.
ارسال نظر