نتیجه این شد که در اواخر دوران شوروی از ۱۸ جمهوری، ۱۵ جمهوری در وضعیت ضررده قرار گرفته و در آخر هم در عمل گفتمان اقتصادی ایدئولوژیک‌محور به شکست انجامید.  اما چین رویکرد دیگری اتخاذ کرد. پس از شکست طرح جهش بزرگ توسط مائو که به قحطی گسترده و مرگ میلیون‌ها نفر انجامید، دنگ شیائو پینگ با دیدگاه باز کردن اقتصاد و استفاده از مزیت رقابتی این منطقه با تکیه بر نیروی کار ارزان و همچنین عدم‌رویارویی با غرب که همچنان هم پابرجاست، توانست دنیای‌ اقتصادی چین را زیر و رو کند. به‌طوری که این کشور که برای مدت‌های مدید درگیر فقر بود، از این دام رهایی یافته و سرنوشت دیگری پیدا کرد. آن‌طور که گمان می‌رود تا سال‌های نه چندان دور این کشور در جایگاه نخست اقتصادی جهان قرار گیرد که البته پیرامون آن بحث وجود دارد. اما در هر صورت تغییر سیاست‌ها و عوض کردن گفتمان از ایدئولوژی به اقتصاد باعث شد چین که در مسیر شوروی قرار گرفته بود، امروز چهره دیگری از خود نشان دهد.  با اینکه نباید اثر پرواز غازها بر رهبری ژاپن را در منطقه آسیای شرقی نادیده گرفت (تمثیلی برای شیوه مدیریت انعطاف‌پذیر) اما در واقع این نقطه چرخش کلیدی در گفتمان بود که آینده را در این مرزها رقم زد. این در حالی است که ادامه دیدگاه‌های اولیه احتمالا می‌توانست شکل دیگری به تاریخ دهد. در حال حاضر نیز چین با اینکه در توانمندی بسیار بالاتری از نظر اقتصادی قرار دارد، همچنان از رویارویی اجتناب می‌کند؛ چراکه متفکران و تصمیم‌گیران این کشور از دام هزینه‌زایی برای شکست دادن اقتصاد یک کشور در جهان رقابتی امروز آگاهند.

و اما درس این دو رویکرد چیست؟

به‌طور قطع باید گفت که مسیر امروزی اقتصاد کشور در دوران پس از کرونا در صورت عدم‌تغییرات جدی در دیدگاه‌ها، مسیر روشنی نخواهد بود. چرخه باطل اقتصادی ایجاد شده در اثر اپیدمی کرونا و تحریم‌ها باعث شده تا روند اقتصاد کند شود و این رکود نیز همواره با تورم همراه بوده است. با توجه به استراتژی‌های مذاکراتی رئیس‌جمهورهای پیشین دموکرات در آمریکا بر اساس فرآیندهای طولانی‌مدت مذاکره و کش و قوس‌های زیاد، برداشتن تحریم‌ها و بازگشت به برجام در کوتاه‌مدت هم میسر به نظر نمی‌رسد.  البته باید اعتراف کرد که چرخش از گفتمان ایدئولوژیک به گفتمان اقتصادی به هیچ عنوان مسیر آسانی نخواهد بود. این راه نیازمند دقت و آسیب‌شناسی در مراحل گوناگون و اجماع‌سازی است. همچنین باید توجه داشت که تغییر جهت اقتصاد بدون تغییرات کلی در جهت‌گیری دیپلماسی میسر نمی‌شود. اما این را نباید به‌عنوان یک انتخاب، بلکه باید به‌عنوان یک ضرورت در نظر گرفت. ضرورتی که در صورت عدم‌توجه به آن، شانس رونق برای حوزه‌های مختلف اقتصادی پایین می‌آید.