دیدگاه
مسیر بازگشت نخبگان
اگر در کنار این عدد، تعداد کسانی که سالهای قبل برای تحصیل از ایران رفتهاند و بعد از اتمام تحصیلات به کشور باز نگشتهاند و تعداد قابلتوجهی از نیروهای کار ماهر که برای زندگی در خارج ایران از کشور مهاجرت کردهاند را جمع بزنیم، به اعدادی میرسیم که من آنها را طیف اعداد هولناک مینامم! اعدادی که روزانه تقریبا تمام مردم از آن صحبت میکنند و در محافل کارشناسی بارها و بارها تکرار میشوند ولی آنقدر به طرز عجیبی از توجه خاص به آنان پرهیز میشود، دقیقا به مثابه یک صحنه ترسناک که سعی میشود از نگاه به آن پرهیز شود. همچون اعدادی مانند، نرخ بهره پول، ارزش ریال، حجم قاچاق، جمع اختلاسهای اثباتشده و نشده و دهها مورد دیگر که هر روز میشنویم و از آن عبور میکنیم. بیایید یکسری عدد هولناک دیگر را با هم مرور کنیم. بنابر آمارهای جهانی ۶ میلیون ایرانی در خارج از کشور داریم که اگر بهطور متوسط ثروت هر کدام را ۲۵۰ هزار دلار فرض کنیم به عددی میرسیم که جالب است؛ ثروتی بالغ بر ۱۵۰۰ میلیارد دلار. البته اگر از این حقیقت آگاه باشیم که میانگین حقوق دریافتی بخش قابلتوجهی از آنان که در کسوتهای استادی، مدیریتی و مهندسی و پزشکی مشغول بهکار هستند بالغ بر سالانه ۱۰۰ هزار دلار است، میپذیریم که مجموع ثروت آنان شاید به بیش از ۳هزار میلیارد دلار برسد. جالب است فقط به اعدادی دیگر توجه کنیم. جمعیت هرکدام از اقتصادهای پیشرو مانند سنگاپور، دانمارک و فنلاند که صرفا بر مبنای منابع انسانی و کمبهرهمندی از مواهب طبیعی رشد کردهاند، کمتر از ۶ میلیون نفر است. سالها است که صحبت از مهاجرت نخبگان و تبعات آن بر اقتصاد کشور شده است، دولتهای مختلف حداقل در بخشی از شعارهای خود به این مساله توجه کردهاند و بارها در ساختارهای سیاستی و اجرایی خود با برنامههای متعدد سعی در اجرایی کردن آن کردهاند. این هم مسالهای است مانند بسیاری از مسائل دیگر که هرچه بیشتر سعی در حل آن میکنیم بیشتر گرفتارش میشویم، اما چرا؟ آنچه که مسلم است، در چند دهه گذشته سیاستها، برنامهها و تفکراتی بر کشور و مدیریت کشور حاکم بوده که امروز منتج به مشکلات زیادی شده است. میخواهم یک سوال اساسی درخصوص تلاشهای قابلتقدیر بسیاری از سیاستگذاران مطرح کنم. آیا میشود مشکلات را با همان ساختار و قواعد فکری که باعث بهوجود آمدنشان شدهاند حل کرد؟ آیا حل مشکل مهاجرت نخبگان و عدم توفیق در بهرهمندی از تخصص آنان در اقتصاد کشور را میتوان با تفکری حل کرد که باعث فرار آنها شدهاست؟ قطعا خیر! بنابراین حل چنین مسائل استراتژیکی نیاز به تغییر نگاه و زمینهای دارد که پیشتر سعی میشد پاسخ در آن یافت شود. نگاه دولتی و حاکمیتی به مساله مهاجرت نخبگان و ایجاد ساختارهای متعدد بوروکراتیک و هزینهبر دولتی در وزارتخانهها مانند دفتر مهاجرت برونمرزی، اداره کل دانشجویان خارج از کشور، معاونت نخبگان و اقداماتی به ظاهر عملیاتیتر مانند تخصیص وام، اعطای هزینه رفت و برگشت نخبگان به کشور و دعوت از آنان برای سخنرانیهای علمی در کشور، اعطای امتیاز ویژه برای جذب در هیاتعلمی دانشگاهها و... همه و همه مثالهایی از اقدامات ناکارآمدی است که دولت با همان نگاه پیشین و با سرعت سرسامآوری تصویب و اجرا میکند و بدون کوچکترین اثری باعث اتلاف سرمایهها نیز میشود.
اما نکته و مقصود اصلی من از این نوشته تغییر نگاه به این مساله است. گزارش جالبی در ژانویه ۲۰۱۸ در بلومبرگ منتشر شد که نشان میداد از سال ۲۰۱۱ تا سال ۲۰۱۶ نرخ بازگشت دانشجویان چینی خارج از کشور دوبرابر شده است. بهطوریکه در سال ۲۰۱۷ از ۵۵۰ هزار دانشجوی چینی خارج از کشور بیش از ۴۵۰ هزار نفر حداکثر تا ۴ سال بعد از اتمام تحصیلات به کشور خود بازگشتهاند که نشانگر نرخ بازگشت بیش از ۸۰ درصد است، عددی که کماکان نیز رو به رشد است.
تاثیری که دانشجویان بازگشته از آمریکا و اروپا از سال ۲۰۱۱ به بعد در شرکتهای چینی و نهایتا اقتصاد آن ایجاد کردند باعث شد تا در جامعه و اقتصاد چین لقب جالبتوجهی به آنان نسبت داده شود، «لاکپشتهای نینجای دریایی»! به گفته برخی از تحلیلگران محلی چین مهارت فوقالعاده این جوانان در زبانهای بینالمللی و ارتباطات، دسترسی به شبکه کسبوکارهای جهانی، دسترسی به فناوری روز دنیا و تجربهکارآموزی و کار در شرکتهای برتر جهان باعث شده تا یک گروه چند نفره از آنان باعث پیروزی یک شرکت چینی در بازارهای بینالمللی باشند. یکی از اصلیترین دلایلی که در نتایج تحقیقات فوربس آمده است توجه شرکتهای چینی به بحث فناوری است. تغییر رویکرد شرکتهای چینی از فضای سنتی به نوآوری باعث شد تا طیف وسیعی از شرکتهای چینی نیازمند افراد متخصص و مسلط به دانش روز دنیا باشند. این تغییر رویکرد در قالبهای مختلف متبلور شد. توسعه و رشد استارتآپهای بزرگی در چین، جهش چین در بخشهایی از صنایع فناوری محور مانند خودروسازی، انرژی و الکترونیک و... بخشی از این نمودها هستند. در بخشهای استارتآپی سرمایهداران چینی با ایجاد و توسعه ساختارهای سرمایهگذاری باعث رونق فعالیتهای نوآورانه شدند. آنها در سال ۲۰۱۷ بیش از ۶۵ میلیارد دلار در این بخش سرمایهگذاری کردهاند که جذابیت زیادی برای جوانان چینی خارج از کشور داشت. نکته مهم بعدی که مدیران بنگاههای اقتصادی چینی آن را به خوبی دریافتند این بود که فارغالتحصیلهای چینی که در خارج از کشور مشغول کار میشوند به ندرت به ردههای بالای مدیریتی میرسند. بسیاری از شرکتهای چینی پستهای مدیریتی و کلیدی خود را برای این افراد خالی کردند و پیشنهادهای جذابی در سمتهای مهم برای این افراد داشتند. اما اگر بخواهیم همین نگاه را در کشور خود جاری کنیم باید چه کاری انجام دهیم؟ بخش خصوصی و شرکتهای ایرانی تا به چه اندازه حاضر هستند بسان شرکتهای چینی عرصه را برای بازگشت نخبگان فراهم کنند؟ مشخصا دولت در سالهای گذشته در این مساله ناموفق بوده است و به نظر میرسد بخشخصوصی باید در این حوزه ایفای نقش کند. بخش بزرگی از صنعت کشور امروز دچار فقر فناوری است، حتی در بسیاری از مجموعهها که شخصا از نزدیک مشاهده کردهام، نمیتوان یک مدیر میانی مسلط به زبان انگلیسی یافت. با کمال احترام به دانشگاههای داخلی، بخش قابلتوجهی از آنان در تربیت نیروی انسانی متخصص و کارآمد ناتوان بودهاند که البته همه در این نقصان سهیم هستیم. اما درحالحاضر که ما یک نسل بزرگ و توانمند و آموزش دیده در سطح جهانی در خارج از کشور داریم، میتوانیم با نوآوری در مدلهای همکاری با آنان و سپردن بخشی از امور، باعث بازگشت آنان و نهایتا قدرت گرفتن شرکتهای ایرانی در عرصههای جهانی باشیم. بهترین راهکار در کنار تجریبات موفق جهانی اعطای بخشی از سهام شرکتهای کوچک و متوسط به آنان است. بنگاههایی که امروز بهدلیل نداشتن خلاقیت، فناوری و مهارت بهروز، در رقابت جهانی جاماندهاند و ارزش آنان بهشدت نزول کرده است، میتوانند باتخصیص دستمزدهای نهچندان بالا به این افراد، با اعطای بخشی از سهام خود در قبال تعهد کار چند ساله به آنان دوباره روح نوآوری و فناوری را در کسبوکارهای خود بدمند و نهایتا باعث توسعه و آبادانی کشور شوند. معتقدم، ما یک سنگاپور در خارج از کشور ایجاد کردهایم و میتوانیم با راهکاری خلاقانه آن را پس بگیریم.
ارسال نظر