نقشه مکزیک برای کیش و مات چین
خیلی ساده است که متوجه شویم، وقتی کالا و خدمات در مکزیک تولید میشود به ارزانترین و سریعترین وجه ممکن به بازار مصرف غول آسای آمریکا وارد میشود. جهان با این حقیقت به زودی بیدار میشود که رشد اقتصادی مکزیک نه تنها آمریکا، بلکه با کاهش قدرت تولید چین، کل جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. اما این چیزی نیست که چین از آن چشمپوشی کند و به همین دلیل در تلاش است رد پای خود را در این جریان اقتصادی باقی بگذارد. حقیقت این است که شرایط اقتصادی در چین بعد از پاندمی به خوبی پیش نمیرود و برای همین است که شرکتهای چینی این کشور نیز در حال ترک کردن هستند. برای دههها جهانیشدن جریان اصلی اقتصاد بود که چین از آن بسیار بهره برد. کشورهای زیادی تولید را به چین بردند و این کشور را تبدیل به غول تولیدی جهان کردند. چین با بهرهگیری از مزیت کارگر ارزان، خود را تبدیل به بهشت تولید فرامرزی برای کشورهای دیگر کرد؛ اما این جهانی شدن، یک ایراد بزرگ داشت که همانا وابستگی به پکن بود.
چین با ۲۸درصد از سهم بازار کالاهای تولیدی در جهان نشان داد که با شروع پاندمی و قرنطینههای سختگیرانه در این کشور، ریسک تمرکز تولید در یک نقطه از جهان تا چه حد زیانآور است. درسی که اقتصادهای بزرگ جهان گرفتند فقط یک نکته بود، هوشمندانه نیست که تمام تولید خود را در یک کشور بهصورت متمرکز داشته باشیم. ایجاد تکثر در تولید فرامرزی امنیت زنجیره تامین را برای کشورها به همراه خواهد آورد؛ حتی اگر هزینه بیشتری را از باب سرمایهگذاری جدید در اقتصادهای نوظهور متحمل شوند. بهطور مثال کمپانی اپل اکنون ۷درصد از تلفنهای هوشمند خود را در هند تولید میکنند. حتی رفتن شرکتهای چینی به خارج از چین و به مکزیک هم دنبالهروی از همین تئوری تکثر مراکز تولیدی و تمرکززدایی در امر تولید است؛ اما فقط افزایش امنیت زنجیره تامین دلیل ترک چین نیست.
حقیقت این است که نیروی کار ارزان نقش بسیار بزرگی در این معامله بازی میکند. متوسط درآمد ماهانه در مکزیک ۸۷۴دلار در ماه است که بسیار پایینتر از چین با ۱۳۳۶دلار است. شرکتهای چینی هم به دنبال سودآوری هستند و برای همین رفتن به مکزیک برای ایشان نیز توجیهپذیر است. نکته بسیار مهم این است که فقط کارگر ارزان مشوق خروج از چین نیست، کمبود کارگر بزرگترین مشکل تولیدکنندگان در چین است. در نسل جدید چین، خانوادهها کوچک شده و تقریبا اکثر آنها دارای مدارک بالای تحصیلی هستند و علاقهای برای ورود به کار در کارخانههای تولیدی مانند نسل قبل ندارند. این باعث شده ۸۰درصد صنایع چین با کمبود نیروی کار از ۱۰ تا ۳۰درصد مواجه شوند. به همین دلیل شرکتهای چینی هم برای دستیابی به نیروی کار ارزان به مکزیک سرازیر شدهاند حال باید عوامل سیاسی را که از جمله آنها جنگ تعرفهها است به این معامله نیز افزود که تاثیر مخرب زیادی روی اقتصاد چین دارد.
در سال۲۰۱۸ دونالد ترامپ روی ۲۰۰میلیارد دلار کالای وارداتی از چین تعرفههای سنگین گذاشت و دولت جو بایدن نیز نه فقط به این تعرفه وفادار ماند، بلکه تعرفههای جدیدی بهویژه روی چیپهای الکترونیکی یعنی همان پردازندههای نیمهرسانا گذاشت. دولت بایدن با قراردادهای یکطرفه با ژاپن و هلند، دو قدرت بزرگ در طراحی پردازندههای نیمهرسانا، تولیدکنندگان این کالا را در چین با چالشهای بسیار زیادی روبهرو کرد. با سرشاخ شدن آمریکا و چین بر سر تایوان که بزرگترین تولیدکننده نیمهرساناها هستند، پیشبینی درگیری نظامی تا قبل از سال۲۰۲۵ در این نقطه از جهان را تقویت کرده است. این هم یکی از دلایل قانعکننده است که تولیدکنندگان چینی نیز از این کشور خارج شده و به مکزیک مهاجرت کنند.
البته جذابیتهای مهاجرت واحدهای تولیدی به مکزیک فقط برای شرکتهای چینی نیست، چین نیز کاهش بهای تمامشده را در دستور کار قرار داده بود و شرکتهای چندملیتی در چین نیز در حال وارد شدن به مکزیک هستند. تسلا، جنرال موتورز و فورد همگی در حال ساخت سایتهای عظیم تولیدی در مکزیک هستند. قیمت نوعی از خودروهای تسلای تولیدی در مکزیک برای مصرفکننده میتواند به ۲۵۰۰۰دلار برسد. شرکتهای آسیایی و اروپایی نیز همین تصمیم را گرفتهاند و با سرعت این استراتژی را دنبال میکنند؛ بهویژه وقتی ایالات متحده آمریکا، بازار اصلی برای کالاهای تولیدی باشد.
حقیقت این است سقوط عنقریب تولید در چین، طلیعه تولید در مکزیک است. باور غالب این است که دوران جهانی شدن رو به اتمام است. دلیل اصلی این ادعا آن است که آمریکا قدرت تسخیری خود را از دست داده است و علاقهای به ادامه این نوع از اقتصاد ندارد؛ چون کنترل کامل اوضاع را مانند سالهای بعد از اتمام جنگ جهانی دوم در دست ندارد. دولت بایدن در حال حاضر بیمحابا میلیاردها دلار سرمایهگذاری میکند تا تولیدکنندگان چیپهای نیمهرسانا را به خانه بیاورند و وابستگی خود را از چین و تایوان بکاهند. حال آمریکا که از گلوبالیزم روی برگردانده مکزیک را بهعنوان استثنا میپذیرد، بهدلیل اینکه مکزیک امتیاز همسایه بودن آمریکا را دارد. در واقع جهان از جهانی شدن اقتصاد به سمت منطقهای شدن اقتصاد در حرکت است. دقیقا نقطه مقابل همدیگر، از گلوبالیزم به ریجنالیزم.
حقیقت روی زمین این است که واردات کالا از مکزیک برای آمریکا بسیار سریعتر و ارزانتر از چین شده، هزینه انتقال کالا از مکزیک در قیاس با چین هم ارزانتر است و هم سریعتر. به علاوه نیروی کار در مکزیک بسیار ارزانتر از چین است که گزینه عالی برای تولید است، در عین حال کمبود نیروی کار در این کشور وجود ندارد و همچنین تعرفههای وارداتی بین آمریکا و مکزیک بسیار نازلتر از آمریکا وچین است. به واسطه قرارداد USMCA تعرفهها بین آمریکا، کانادا و مکزیک بسیار نازل است یا حتی تقریبا وجود ندارد و همه این موضوعات به تقویت رویکرد اقتصاد منطقهای و نه جهانی میافزاید. در نتیجه مکزیک در حال تبدیل شدن به یک درگاه بزرگ تولیدی برای آمریکاست.
همه چیز به نظر خوب است تا جایی که مشکلاتی که مهاجران غیرقانونی از مکزیک به آمریکا پیش میآورند، برخورد میکنیم. فقط در سال۲۰۲۲ مرزهای آمریکا به مکزیک شاهد ۲میلیون مورد مهاجر بودهاند. البته مهاجران غیرقانونی غالبا مکزیکی نیستند. ایشان بیشتر از هندوراس و السالوادور به خاطر فقر و بیکاری به مکزیک آمده و بعد قصد سفر به آمریکا را دارند. موضوعی که جمهوریخواهان آمریکا بسیار به آن حساسند و به آن میپردازند تا جایی که ترامپ اقدام به ساخت دیوار مکزیک کرد و این کشور را متهم به اهمال در امر جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی کرد. اما فقط مهاجرت غیرقانونی نیست که باعث این موضعگیریها از طرف آمریکا شده، حضور پررنگ کارتلهای بزرگ مواد مخدر مکزیک نیز جزو عوامل مهم است.
بزرگان این کارتلها به ادوات جنگی همتراز با ارتش آمریکا مجهزند و دارای نفوذ گسترده سیاسی هستند؛ این چیزی نیست که آمریکا از آن خشنود باشد. ارسال مواد مخدر به آمریکا باعث افزایش خشونتهای شهری میشود و حتی در موئاردی کارتلها تعمدا اقدام به ارسال مواد مخدر آغشته به مواد کشنده به آمریکا میکنند که سالانه باعث هزاران مرگ زودرس در آمریکا میشود. در بعضی از موارد دستور به مداخله نظامی از طرف آمریکا عنوان شده ولی لوپز اوبرادور، رئیسجمهوری مکزیک قائل به حل معضل کارتلها توسط دولت خود و بدون مداخله آمریکا است. اکنون همکاری این دو کشور در برخورد با کارتلها در پایینترین سطح خود است که بر روابط دو کشور موقتا سایه انداخته است. باور غالب این است که وقتی مکزیک چشمانداز مناسبی از توسعه سرمایهگذاری و ایجاد اشتغال داشته باشد، معضل فقر که عامل اصلی جرم جنایت در این کشور است، از بین خواهد رفت یا از میزان آن کاسته میشود.
در نتیجه موج مهاجرت غیرقانونی نیز متوقف خواهد شد. همچنین وقتی تجارت دوجانبه بین این دو کشور اتفاق افتد، دولت مکزیک بودجه بیشتری برای مقابله با جرمهای سازمانیافته خواهد داشت. با نگاهی به سیاست درونی مکزیک، درمییابیم که قانونگذاریها میتواند تاثیرات زیادی روی روند رشد اقتصادی هر کشوری داشته باشد؛ ولی درباره مکزیک این قانونها نتوانسته است تاثیر بسزایی بر رشد اقتصادی طی ۱۰سال گذشته داشته باشد. فرصتهای رشد اقتصادی چشمگیر برای مکزیک قطعا وجود دارد؛ اما دولت مکزیک نتوانسته است آنها را به واقعیت برساند. مکزیک میتوانست به واسطه توانایی در تولید و هممرز بودن با آمریکا اولین اقتصاد آمریکای لاتین باشد، اما نتوانسته است به جایگاه واقعی خود در بین کشورهای آمریکای لاتین دست یابد.
دلیل اصلی چنین عقبماندگی این حقیقت است که موفقیت اقتصادی نیاز به پیش زمینههای واجبالاجرا دارد؛ مانند جذب سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی و تقویت محیط کسبوکار. در این بین چالشهای متعدد دیگری نیز وجود دارد؛ اول از همه، مکزیک ضعف زیادی در زیرساختهای عمومی دارد. دلیلش این است که در اخذ مالیات که به تامین هزینههای پروژههای زیرساختی عمومی میانجامد، ضعف دارد. این کشور فقط ۳/ ۱درصد از درآمد ناخالص ملی خود را صرف بهبود زیرساختهای عمومی میکند. این مساله به راحتی میتواند توسط جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی حل شود. بخش خصوصی آرزوی این را دارد تا در مکزیک به واسطه چشمانداز رشد اقتصادی سرمایهگذاری کند.
اما مکزیک نتوانسته این مهم را جامه عمل بپوشاند و فقط ۶/ ۲درصد از درآمد ناخالص ملیاش از این بخش محقق شده است که عدد دندانگیری نیست و برای رفع مشکلات زیرساختی این کشور ناچیز است. سیاستگذاریهای مکزیک خود نیز بخشی از مشکل است، در سال٢٠٢٢ دولت مکزیک سعی بر این داشت تا بخش انرژی را به دولت واگذار کند که خود باعث شد بخش سرمایهگذاری مستقیم خارجی خصوصی بیمناک شود و از سرعت ورود این جریان سرمایهگذاری کاسته شد. البته این اقدام دولت توسط کنگره مکزیک متوقف شد. رئیسجمهور لوپز اوبرادور به ایجاد رشد اقتصادی از مجاری و منظر دولتی اعتقاد دارد. این تفکر در عمل در تضاد با خواست او برای رشد اقتصادی چشمگیر در مکزیک است؛ زیرا سرمایهگذاریهای عظیم عموما از طریق بخش خصوصی انجام میشود.
درباره محیط کسبوکار، این کشور اقداماتی از جمله ایجاد مناطق ویژه اقتصادی در نزدیکی مرز آمریکا با مشوقهایی از قبیل ١٠سال معافیت مالیاتی و عدم اخذ عوارض بر کالاهای وارداتی مصرفی واحدهای تولیدی در این مناطق را رقم زده است. اما، این اقدامات برای فقط بخشی از واحدهای بزرگ تولیدی بسیار مناسب است، حقیقت این است که مشکل بزرگ دیگری وجود دارد و آن هم غیررسمی بودن ٣٠درصد از اقتصاد مکزیک است که ٦٠درصد جمعیت کاری را در خود مشغول کرده که نه مالیات میدهد و از محسنات تامین اجتماعی برخوردارند. یکی از دلیل این معضل قوانین دست و پاگیری است که باعث میشود شرکتهای کوچک اقدام به فعالیتهای غیر رسمی کنند. کشورهایی که با اقتصاد غیررسمی دست و پنجه نرم میکنند، معمول از بهرهوری پایین، عدم تساوی و ضعف در اخذ مالیات رنج میبرند. مکزیک شاید بتواند سرمایهگذاری مستقیم خارجی زیادی جذب کند؛ اما پیش درآمد آن حتما حل مشکل اقتصاد غیررسمی است.
اضافه میشود که ایالت مختلف این کشور دارای تفاوتهای ژرف در درآمد ناخالص ملی هستند؛ برای هر نفر ۱۰.۰۰۰دلار تا ۴۰.۰۰۰دلار، اما دلیل این تفاوت در این است که ایالتهایی که جیدی پی بالاتری دارند، در جذب سرمایهگذاری خارجی موفقتر هستند و با نگاهی به قوانین ایالتی ایشان متوجه میشویم که ایالت مذکور در جهت رفع موانع سرمایهگذاری از طریق تسهیل پروسهها و در اقدام برای حل معضل اقتصاد غیررسمی موفق بودهاند. به هر ترتیب برای رشد اقتصادی یک کشور مهم آن است که همه ایالتها یا استانهای آن کشور با هم از رشد اقتصادی بهرهمند شوند. با این اتفاق فقر کاهش مییابد و مصائب حول آن نیز حل خواهد شد. رویداد حال حاضر آن است که آمریکا با دنبال کردن سیاست تقویت اقتصاد منطقهای، سعی در ایجاد یک متحد ارزشمند برای خود است. این اتحاد اقتصادی منطقهای میتواند برای چین رقیبی سرسخت باشد که در نهایت تاثیر آن بر جغرافیای سیاسی جهان نمود خواهد کرد.
اما درباره مواجهه حزب کمونیست چین یا همان CCP با پدیدهای مانند مکزیک به نظر میرسد دو سیاست از طرف ایشان انتخاب و دنبال میشود؛ اولین سیاست، در رقابت با اقتصاد مکزیک و جنگیدن برای حفظ صنایع تولیدی خود و دوم همکاری با مکزیک برای بست تاثیرگذاری و نفوذ خود در این کشور. در ابتدا رقابت چین با مکزیک به نظر گزینه مناسبی میآید. در نظر داشته باشید که اقتصاد و جمعیت چین بالغ بر ١٠برابر مکزیک است. میتوان گفت این کشور مزیت ابعاد عملکرد دارد پس بنابراین چین به رقابت با مکزیک در لایه بازارهای جهانی و بینالمللی ورود میکند؛ اما وقتی به بازار آمریکا میرسد، صادرات ٤٠٠میلیارد دلاری مکزیک در مقایسه با صادرات ٦٠٠میلیارد دلاری چین به آمریکا بیانگر این است که مکزیک یک رقیب بسیار جدی برای این کشور است. در واقع سیاست اقتصاد منطقهای باعث شده است، چین سهم بازار بسیار جدی در آمریکا را به مکزیک ببازد.
شواهد بیانگر این است که چین در آیندهای نه چندان دور، سهم بیشتری را در بازار آمریکا به مکزیک واگذار خواهد کرد. در نتیجه حزب کمونیست چین سیاست همکاری و نه رقابتی در قبال مکزیک در لایه اخذ سهم از بازار آمریکا را برگزیده است. چین به هیچ عنوان نمیخواهد جایگاه صادرکننده اول به آمریکا را از دست بدهد و برای محقق کردن آن به دنبال تعمیق نفوذ خود با اجرای پروژههای زیرساخت عمومی در مکزیک است. دقیقا همان جایی که مکزیک ضعف دارد و نیاز به سرمایهگذاری مستقیم خارجی، بهطور مثال چین قراردادهای چندین میلیارد دلاری برای گسترش خط ریلی مکزیک را به امضا رسانده، این روش اما استراتژی جدیدی برای چین برای گسترش نفوذ خود نیست.
چین متخصص سرمایهگذاری در زیرساختهای کشورهای نیازمند به سرمایهگذاری خارجی است تا بتواند در آن کشور نقش پررنگتری داشته باشد. دولت مکزیک اما بر این مهم خوب واقف است که اگر از چین مبالغ هنگفت وام در قالب اجرای پروژههای زیرساختی دریافت کند، آمریکا را از خود رنجانده است؛ اتفاقی که با توجه به سهم ٤٠٠میلیارد دلاری از صادرات مکزیک به آمریکا، به هیچ عنوان دوست ندارد که رخ دهد.
اما برای چین هنوز راه نفوذ و تاثیرگذاری بر مکزیک وجود دارد که با شرکتهای بخش خصوصی چین محقق میشود. از سال٢٠٢٢ تا هماکنون ١٢٨٩شرکت چینی بزرگ در مکزیک سرمایهگذاری کردهاند. اینها همگی از بدنه بخش خصوصی صنعت در چین هستند؛ اما در حزب کمونیست چین، همه چیز هم اینقدرها خصوصی نیست؛ چون این شرکتها ناگزیرند سیاستهای مشخصشده توسط دولت خود را دنبال کنند تا حمایت ایشان را داشته باشند و رقابتی بمانند. از این طریق به نظر میرسد چین توانسته راهی برای رسوخ در جریانات اقتصادی مکزیک و حفظ جایگاه خود در صادرات کالا به آمریکا بهصورت غیر مستقیم پیدا کند.
این خبر خوبی برای آمریکا نیست که بهشدت میخواهد خود را از دست اتکا به کالاهای چینی خلاص کند. البته اگر چین بگذارد! یک حقیقت اما قطعی است و آن، رشد اقتصادی چشمگیر مکزیک در آیندهای نزدیک است. نیازهای آمریکا و مکزیک به یکدیگر مبتنی بر استراتژی تقویت سیاست اقتصادی منطقهای است که کاهش وابستگی به چین را برای آمریکا به همراه خواهد داشت و نتیجتا اختلافات سیاسی بین آمریکا و مکزیک را حل خواهد کرد. مکزیک بهشت تولید خواهد شد.