چرا نئوبانکها با به چالش کشیدن بانکهای سنتی فاصله بسیاری دارند؟
رولوت حدودا ۲۲۰ میلیون پوند و چایم ۲۰۰ میلیون دلار در سال درآمد دارد؛ هیچ کدام سودآور نیستند، رولوت در سال ۲۰۲۰ سود خالص منفی ۲۰۶ میلیون پوند را اعلام کرده و چایم هم مجبور شده است حدود ۵/ ۱ میلیارد دلار سرمایه از بخش خصوصی جذب کند. با این حال ارزش رولوت حدود ۳۳ و ارزش شرکتی چایم حدود ۲۵ میلیارد دلار برآورد شده و بنگاههای ارزشمندی به شمار میروند.
برای اینکه به برداشت دقیقتری از این اعداد برسیم بهتر است هر کدام را با ارزشمندترین بانکهای کشور خودشان یعنی رولوت را با HSBC و چایم را با جیپیمورگان مقایسه میکنیم:
HSBC تقریبا ۱۵۰ سال قبل از رولوت کار خود را آغاز کرده؛ ۲۵۰ برابر رولوت درآمد سالانه دارد؛ بالغ بر ۷ میلیارد دلار سود خالص سالانه ثبت کرده است و پوشش جغرافیایی به مراتب کمتری از رولوت دارد (بیش از ۶۰ کشور در برابر بیش از ۱۵۰ کشور). با این حال HSBC به اظهار خودش ۴۰ میلیون مشتری دارد یعنی کمتر از ۳ برابر رولوت که به اظهار خودش ۱۵ میلیون مشتری دارد. به بیان دیگر اگر فیلتر مهم اعتبارسنجی مشتریان که HSBC پیش از افتتاح حساب انجام میدهد (اما رولوت بدون اعتبارسنجی افتتاح حساب میکند) را هم در نظر نگیریم بدیهی است که قدرت جذب مشتری توسط یک نئوبانک از بانکهای متعارف بیشتر است اما در مقابل آن سرانه درآمد رولوت به ازای هر مشتری در سال کمتر از ۲۰ دلار است. در حالی که این عدد برای HSBC به ازای هر مشتری به بیش از ۱۲۵۰ دلار یعنی بیش از ۶۰ برابر، میرسد. با توجه به اینکه جیپیمورگان از HSBC بزرگتر است و رولوت هم از چایم، در مقایسه جیپیمورگان به عنوان بزرگترین بانک آمریکا با چایم به عنوان بزرگترین نئوبانک آمریکا این شکاف بیشتر هم میشود؛ چایم به ازای هر مشتری حدود ۱۶ دلار در سال درآمد دارد در حالی که جیپیمورگان به ازای هر مشتری ۴۰۰۰ دلار در سال درآمد کسب میکند یعنی بیش از ۲۵۰ برابر!
ظرافت این مقایسه به ما نشان میدهد که شاید نئوبانکها سروصدای بسیاری به راه انداخته باشند و توجه خوبی هم به خود جلب کرده باشند اما آنچه برای بانکداری مهم است «سپردهگذاری» است نه تعداد سپرده و مشتری! به بیان دیگر مشتریان هدف نئوبانکها به اندازه مشتریان هدف بانکهای متعارف نه تنها قدرت اقتصادی نداشته، بلکه سبک زندگی مبتنی بر سپردهگذاری و پسانداز هم ندارند؛ یعنی سوخت کافی برای رشد کسبوکار نئوبانکها از طرف مشتریانشان تامین نمیشود و همین منطق ساده را میتوان در سقوط کلارنا و افریم به عنوان دو نمونه موفق دیگر (دستکم تا یکسال پیش) یافت.
در ایران حتی اوضاع برای نئوبانکها میتواند بدتر هم باشد؛ ارزش پیشنهادی متمایزکننده نئوبانکها و بانکها در دنیا عدم اعتبارسنجی برای افتتاح حساب و کارمزد صفر یا بسیار ناچیز است. تمایزی که فعلا در ایران قابل تعریف نیست و ارزش پیشنهادی نمونههای موجود بیشتر به خلق تجربه متمایز افتتاح حساب و دریافت خدمات پایه بانکداری محدود میشود. شکاف اقتصادی و قدرت پایین سپردهگذاری نسل مورد توجه نئوبانکهای ایرانی با نسل مولد به مراتب بیش از میانگین جهانی و نمونههای خارجی پیشتر اشاره شده است و بدتر از همه مادامی که بانک مرکزی نئوبانکها را به رسمیت نشناخته، چگونه میتوان انتظار داشت مردم تجربه ناگوار سپردهگذاری در صندوقها و موسسات مالی غیرمجاز را که دست بر قضا عموما از چند صد شعبه و اسامی متبرکه هم برخوردار بودند، فراموش کنند و به اپلیکیشنها و سایتهایی (تلقی عامه از نئوبانک) اعتماد کنند که نامهای امروزی و خاصی دارند که تنها چیزی که به ذهن متبادر نمیکند اصالت و اعتماد است.
شیوه دیگر برای اینکه بدانیم چقدر میتوانیم از این بازیگران جدید انتظار داشته باشیم مقایسه دو نسل پیشین بانک در ایران است؛ با وجود گذشت بیش از ۲۰ سال از ظهور بانکداری خصوصی در کشور و شکلگیری بالغ بر ۳۰ بانک و موسسه مالی اعتباری مجاز، کماکان ۶ بانک بزرگ دولتی بیشتر از ۷۰ درصد بازار بانکداری در ایران را به خود اختصاص دادهاند. با بررسی رفتار دیجیتالی کاربران بانکی در فضای پرداخت هم نمیتوانیم به نتایج امیدوارکنندهای برسیم؛ اگر فرض کنیم نئوبانکها مظهر تماما دیجیتال خدمات بانکی هستند میتوانیم آنها را با تراکنشهای کاملا دیجیتال خرید در شبکه پرداخت نگاشت کنیم. تراکنشهای تماما دیجیتالی (یعنی خریدهای از طریق درگاههای اینترنتی و موبایلی) سهمی حدود۱۰ درصدی در مقابل پایانههای فروشگاهی دارند و بهطور متوسط هر ایرانی بالای ۱۸ سال در ماه فقط ۵ تراکنش دیجیتالی دارد که میانگین مبلغ آن حدود ۱۰ هزار تومان است!
تمام موارد فوق نشان از این دارد که با وجود تلاش بسیار به حفظ خوشبینی، هم در جهان و هم در ایران برای قضاوت درباره «توفیق نئوبانکها در به چالش کشیدن بانکداری سنتی و متعارف»، بسیار زود است. البته باید در نظر داشته باشیم که نئوبانکها موجودیتهای نوظهوری نیستند و از سال ۱۹۸۹ که First Direct به عنوان نخستین بانک شبانهروزی غیرحضوری کار خود را آغاز کرد، این مفهوم با نامهای متعددی مانند بانکداری مستقیم، بانکداری بدون شعبه و...تغییر نام و ماهیت داده و توفیق چندانی نداشته است. باید دید آیا انقلاب موبایل میتواند اقبال این ماهیت را فراهم سازد یا بانکداری سنتی قربانی تهدیدهای دیگری نظیر رمزارز و قراردادهای هوشمند میشود؟