نقطه کور نوبل 2024

مهم‌ترین انتقاد به تحلیل ارتباط میان کیفیت نهادهای اجتماعی یک کشور و سطح توسعه اقتصادی آن به موضوع تقسیم‌بندی نهادها در اثر عجم‌اوغلو، جانسون و رابینسون برمی‌گردد. این سه پژوهشگر نهادها را به دو دسته «فراگیر» و «بهره‌کش» تقسیم می‌کنند.

نهادهای فراگیر - مانند آنهایی که حقوق مالکیت را تضمین می‌کنند، از دموکراسی محافظت می‌کنند و فساد را محدود می‌سازند -  به گفته برندگان، به توسعه اقتصادی کمک می‌کنند. در مقابل، نهادهای بهره‌کش که موجب تمرکز قدرت و محدودیت آزادی‌های سیاسی می‌شوند، به دنبال انباشت منابع در دست اقلیتی خاص هستند و این امر مانع از رشد اقتصادی می‌شود. آنها ادعا می‌کنند که معرفی نهادهای فراگیر تاثیرات مثبت و بلندمدتی بر رفاه اقتصادی جوامع داشته است. این نهادها در حال حاضر عمدتا در کشورهای با درآمد بالا در غرب یافت می‌شوند. برندگان جایزه ادعا می‌کنند که معرفی نهادهای فراگیر تاثیر مثبت و بلندمدتی بر رفاه اقتصادی داشته است. در واقع، این نهادها امروزه عمدتا در کشورهای با درآمد بالا در غرب یافت می‌شوند.

اما مشکل بزرگ در این تحلیل، ادعای آنها مبنی بر این است که برخی نهادها پیش‌نیاز توسعه اقتصادی هستند. مشتاق خان، استاد اقتصاد در دانشگاه سواس لندن، نقدهای گسترده‌ای بر کار عجم‌اغلو، جانسون و رابینسون وارد کرده است. او استدلال می‌کند که یافته‌های این پژوهش‌ها نشان می‌دهند که کشورهای با درآمد بالا در حال حاضر در شاخص‌های نهادهای مبتنی بر غرب نمرات بالاتری دارند و نه اینکه توسعه اقتصادی به این دلیل رخ داده باشد که دولت‌ها ابتدا نهادهای فراگیر را ایجاد کرده‌اند. در واقع، تاریخ پر از نمونه‌هایی است از کشورهایی که بدون داشتن نهادهای فراگیر به‌عنوان پیش‌شرط رشد، به سرعت رشد یافته‌اند. کشورهای آسیای شرقی مانند سنگاپور، کره‌جنوبی و تایوان نمونه‌های برجسته‌ای هستند. به تازگی، چین نیز به همین شیوه رشد کرده است. یوان آنگ در کتاب تحسین شده‌اش درباره فرآیند توسعه چین، به تفصیل توضیح داده است که چین در طول فرآیند رشد خود چگونه درگیر فساد بوده است. در پی اعلام برندگان جایزه نوبل امسال، آنگ به صراحت بیان کرد که نظریه این پژوهشگران نه تنها قادر به توضیح رشد چین نیست، بلکه رشد کشورهای غربی را نیز به درستی تبیین نمی‌کند. او تاکید می‌کند که نهادهای ایالات متحده در طول فرآیند توسعه‌اش با فساد شدید آغشته بوده‌اند.

 نادیده گرفتن وحشی‌گری استعمار  

ملت‌ها قطعا اشتباه نمی‌کنند که به دنبال برخی از نهادهای فراگیری باشند که عجم‌اوغلو، جانسون و رابینسون در آثار خود توضیح داده‌اند. اما یکی دیگر از جنبه‌های نگران‌کننده تحلیل آنها این است که برتری نهادهای غربی را مشروعیت می‌بخشند و در بدترین حالت، فرآیندهای امپریالیسم و استعمار را توجیه می‌کنند. کار این پژوهشگران به‌دلیل نادیده گرفتن خشونت‌های استعمار مورد انتقاد قرار گرفته است. برای درک این انتقاد، باید کمی عمیق‌تر به روش‌شناسی آنها نگاه کنیم. برندگان جایزه ادعای خود را با مقایسه توسعه بلندمدت مستعمرات مهاجرنشین و غیرمهاجرنشین مطرح می‌کنند. در مستعمرات مهاجرنشین مانند ایالات متحده، کانادا و استرالیا، اروپایی‌ها نهادهای فراگیر ایجاد کردند. اما در مستعمرات غیرمهاجرنشین که بخش‌های بزرگی از آفریقا و آمریکای لاتین را شامل می‌شود، اروپایی‌ها نهادهای بهره‌کش تاسیس کردند.

عجم‌اوغلو، جانسون و رابینسون اشاره می‌کنند که مستعمرات مهاجرنشین در طول زمان عملکرد بهتری داشته‌اند. بنابراین، آنها نتیجه می‌گیرند که نهادهای اروپایی برای توسعه اقتصادی مناسب‌تر هستند. با این حال، با توجه به اینکه استعمار بخش مرکزی تحلیل آنهاست، جای تعجب است که برندگان جایزه هزینه‌های ناشی از استعمار را به‌طور گسترده‌تر بررسی نکرده‌اند. حتی در مستعمرات مهاجرنشین که در نهایت نهادهای فراگیر در آنها شکل گرفت، سال‌ها خشونت – در بسیاری از موارد نزدیک به نسل‌کشی جوامع بومی – پیش از شکل‌گیری این نهادها رخ داده بود. آیا نباید این جنبه‌های تاریک تاریخ در فرآیند توسعه مورد توجه قرار می‌گرفت؟

پس از دریافت جایزه، عجم اوغلو گفت که سوالات هنجاری درباره استعمار برای آنها مهم نیست: «به جای اینکه بپرسیم آیا استعمار خوب است یا بد، ما بر این نکته تاکید داریم که استراتژی‌های مختلف استعمار منجر به شکل‌گیری الگوهای نهادی متفاوتی شده که در طول زمان باقی مانده‌اند.» این اظهارنظر ممکن است برای برخی افراد شوکه‌کننده باشد – چرا عجم‌اوغلو نگران این نیست که آیا استعمار خوب است یا بد؟ اما برای کسانی که با جریان‌های فکری و جزئیات رشته اقتصاد آشنا هستند، این صحبت چندان تعجب‌آور نیست.

متاسفانه، در اقتصاد متعارف، تحلیل جهان از زاویه‌ای غیرهنجاری و بدون قضاوت‌های ارزشی به نوعی نشان افتخار تبدیل شده است. این مساله به‌طور کلی به رشته اقتصاد مربوط می‌شود و تا حدی توضیح می‌دهد که چرا اقتصاد به‌طور فزاینده‌ای از سایر علوم اجتماعی جدا و منزوی شده است. جایزه نوبل اقتصاد که در حقیقت یکی از پنج جایزه اصلی نوبل نبوده است، خود گویای این مشکل است. فهرست برندگان گذشته از نظر جغرافیایی و نهادی محدود است و بیشتر شامل اقتصاددانانی می‌شود که در دانشکده‌های اقتصاد در تعداد کمی از دانشگاه‌های برتر ایالات متحده مشغول به کار هستند.علاوه بر این، یک مطالعه اخیر نشان داده که تمرکز نهادی و جغرافیایی جوایز در رشته اقتصاد به مراتب بیشتر از سایر رشته‌های دانشگاهی است. تقریبا تمام برندگان جوایز بزرگ در طول دوران حرفه‌ای خود مجبور به تحصیل در یکی از دانشگاه‌های برتر ایالات متحده (که به کمتر از ده دانشگاه محدود است) بوده‌اند.

جایزه نوبل اقتصاد امسال نیز از این قاعده مستثنی نیست. شاید به همین دلیل است که هر سال به نظر می‌رسد جایزه به کسی داده می‌شود که می‌پرسد «تغییر در متغیر X چگونه بر متغیر Y تاثیر می‌گذارد»، به جای اینکه سوالات دشواری درباره استعمار، امپریالیسم یا سرمایه‌داری بپرسد – و جرات کند که برتری نهادهای غربی را زیر سوال ببرد.