ریشههای توسعه چقدر عمیق هستند؟
اثر شوکهای تاریخی بر توسعه
این حوزه از تـحقیق، بـــر اهــــمـیت فـــرآیـــنــدهای تــاریخی طولانیمدت که میتواند شامل استعمار، جغرافیا و توسعه نهادها باشد، تاکید میکند. یکی از مفاهیم کلیدی در این ادبیات، مفهوم «نهادها» است؛ بهطوریکه کیفیت نهادهای سیاسی و اقتصادی نقش بسزایی در تعیین مسیر توسعه کشورها ایفا میکنند. کشورهای با نهادهای قویتر، فراگیرتر و خوبتر، معمولا توانستهاند شرایط بهتری برای رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی را فراهم کنند.
علاوه بر این، جغرافیا نیز عامل مهمی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. ویژگیهای جغرافیایی مانند دسترسی به منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی نسبت به بازارهای جهانی و آسیبپذیری در برابر بلایای طبیعی همگی میتوانند بر روند توسعه یک کشور تاثیر بگذارند.
همچنین بسیاری از محققان تمرکز خاصی روی میراث استعمار دارند؛ زیرا سیستمهایی که قدرتهای استعماری ایجاد کردند اغلب اثرات ماندگاری بر حکمرانی و اقتصاد کشورهای مستعمره داشتهاند. در نهایت، ادبیات ریشههای عمیق توسعه نشان میدهد که برای فهم بهتر تفاوتهای موجود بین کشورها باید تاریخ را مورد توجه قرار داد.
تحلیل تطبیقی میان کشورها کمک میکند تا عواملی شناسایی شوند که موجب موفقیت یا شکست آنها شدهاند.
مراحل تکامل ملتها
«چرا برخی نقاط از جهان ثروتمندتر و برخی دیگر فقیر هستند؟» «چرا توسعه،کالایی کمیاب محسوب میشود؛ بهطوریکه کشورهای توسعهیافته درصد کوچکی از کل کشورهای دنیا هستند؟»
از دیدگاه اقتصاد توسعه تطبیقی و ادبیات ریشههای عمیق توسعه، پاسخ این سوالات به ویژگیهای ریشهدار در جمعیت ملل و نه مواردی همچون سیاستهای تجاری، ثبات اقتصاد کلان، یارانههای دولتی به بخشهای توسعه و تحقیق یا تورهای ایمنی اجتماعی، بازمیگردد. بسط چنین دیدگاهی را میتوان در ۶مرحله تکاملی زیر پوشش داد:
۱- تفاوت در توسعه، مربوط به تفاوت در جمعیتها و نه به تفاوت در کشورها، بازمیگردد؛ بهکار گیری این گزاره به این شکل است که این، کشورهایی نظیر فرانسه، آلمان و ایالات متحده نیستند که ثروت در آنها انباشته شده است، بلکه این ثروت به مکانهایی تعلق دارد که در طول تاریخ مردمی از تبار جمعیتی اروپای باستان را در خود جای داده است.
برعکس، مکانهایی که دارای نسلهای جمعیتی آفریقای باستانی هستند، فقیرند. نکته مهم از دیدگاه این ادبیات آن است که این دیدگاه، مساله ژنتیکی را مطرح نمیکند، بلکه تنها درخصوص «محل زندگی اجداد جمعیتهای فعلی در گذشته» صحبت میکند.
۲- این جمعیتها نه تنها در دسترسی به منابع تقریبی توسعه (همچون سرمایه و سطوح مختلف بهرهوری)، بلکه در ویژگیهای اساسیتر نظیر فرهنگ و نهادها با یکدیگر تفاوت اساسی داشتهاند؛ بهطوریکه نگرش آنها نسبت به اعتماد، صبر، اهمیت نهاد خانواده و مواردی از این دست، همگی تنوع دیدگاه قابل توجهی را در بین جمعیتها نشان میدهد. نکته دیگر آن است که فرض بر این است که این ویژگیها منابع نقریبی توسعه را کنترل و هدایت کردهاند که شواهدی برای تایید این موضوع نیز در ادبیات در دسترس است.
۳- این تفاوتها در ویژگیهای فرهنگی و نهادی جمعیتها، پدیدهای متقدم و نه متاخر بوده است؛ به این معنا که بسیار پیش از صنعتی شدن و بهطور قابل تصورتری، به خاستگاه کشاورزی مستقر در ۱۰هزار سال قبل از میلاد و شاید حتی قبل از آن بازمیگردد. همچنان ذکر این نکته مهم است که این مساله به این معنا نیست که چنین تفاوتهای فرهنگی و نهادی، «قطعا» تفاوتهایی را در استانداردهای زندگی در گذشته ایجاد کرده است؛ چراکه تاثیر آنها بر توسعه ممکن است پنهان بوده باشد.
۴- در شرایط جغرافیایی، بیولوژیک، کشاورزی و اقلیمی اجداد جمعیتهای فعلی تفاوتهایی وجود داشته است. علاوه بر این، ویژگیهای فرهنگی و نهادی نیز با شرایطی محیطی همچون تنوع در بارندگی، وجود یخبندان، دوام مواد غذایی ذخیرهشده، محیط مستعد بیماری، دسترسی به اقیانوس و... همبستگی داشته و دارند. اینکه فارغ از همبستگی، جهت اثرگذاری و میزان اثرپذیری فرهنگ و نهاد از شرایط محیط چیزی و برعکس به چه شکل و چه برآیند و فرآیندی بوده است و آیا خود توانسته بخشی از این تفاوتها در توسعه را توضیح دهد، در حال حاضر چندان روشن نیست؛ اما شواهد و مطالعاتی حول این سوالات در ادبیات در حال متمرکز شدن است.
۵- مواردی همچون فرهنگ و نهادها به شکلی باورنکردنی پایدار هستند. این پایداری تا میزانی پیش میرود که حتی اگر منبع اصلی تفاوتها در آن موارد ناپدید شود، بهعنوان مثال مهاجرانی با تاریخهای زیستمحیطی اجدادی متفاوت به یک کشور دیگر بیایند، تفاوتهای فرهنگی و نهادی آنها دست کم برای چندین نسل باقی خواهد ماند.
۶- مرحله ششم و پایانی تکامل نهادها آن است که درحالیکه نهادها و فرهنگها که دو توضیحدهنده ثروت ملل هستند، بسیار پایدارند. به نظر میرسد رویدادهای تاریخی خاصی، بهعنوان نمونه تجارت برده، قادرند آنها را بهطور آشکاری تغییر دهند؛ به عبارتی دیگر، رویدادهایی در نقاط تاریخی وجود دارند که این رویدادها میتوانند مسیر توسعه جمعیتها را فارغ از پایداری ویژگیهای نهادی پیشین و نیز فرهنگ تغییر دهند و نهادها و فرهنگهای جمعیتی را دچار تغییر و تحول کنند. اما مساله مهم این است که کدام رویدادها به این درجه از اهمیت و تاثیرگذاری میرسند؟ سوالی تجربی که در دمدستیترین پاسخ برای آن میتوان به «استعمار» بهعنوان یک منشأ مشترک اشاره کرد. با کنار هم نهادن ۶مورد فوق، میتوان تکههایی از یک کلانروایت را از اینکه چرا برخی مکانها ثروتمند و برخی فقیر هستند، به هم چسباند و ارائه داد. تکه نخست آنکه باید جمله پیشین به شکلی جدید بازنویسی شود: «چرا جمعیتهای اروپایی نسبت به دیگر جمعیتهای جهان بهمراتب غنیتر و ثروتمندتر هستند؟» در این حالت میتوان به این سوال در تکه دوم پاسخ داد. دوم آنکه این جمعیتها ثروتمند هستند؛ زیرا محیطی که در آن رشد و نمو یافتهاند به گسترش ویژگیهایی فرهنگی و نهادی (مانند اعتماد به افراد خارج از مقیاس جمعیتی وفاداری نظیر قوم، قبیله و عشیره و صبر به معنای به تعویق انداختن لذت آنی به هدف رسیدن به لذتی پایدار در آینده) کمک کرده که منجر به رشد اقتصادی آنها شده است. با توجه به این مزیت، آنها در برهههای مختلف توانستند از شوکهای تاریخی منفی قابل توجهی بر سایر جمعیتهای جهان که مانع یا سبب عقبنشینی از آنها توسعه آنها شده بود، اجتناب کرده یا حتی در عوض، چنین شوکهایی را به دیگر کشورها تحمیل کنند و باعث ایجاد تفاوت مشاهدهشده در استانداردهای زندگی امروزی شوند.
دو مطالعه تجربی
همانطور که اشاره شد، اثرات پایدار نهادها بر وضعیت توسعه کنونی ملتها، دست کم موضوعی است که مورد اتفاق نظریهپردازان توسعه است. در این زمینه تحقیق ملیسا دل درخصوص سیستم کار اجباری «میتا» در پرو قابل توجه است. در حال حاضر میتا بهعنوان یک نهاد کار اجباری شناخته میشود که بومیان یک منطقه خاص را ملزم میکرد تا در معدن نقره برای اسپانیا کار کنند. دل در مقاله خود (۲۰۱۱) ثابت کرد که امروزه مناطقی که زمانی در ناحیه ای که این سیستم اجرا میشد قرار داشتند، نسبت به مکانهایی که زمانی خارج از آن بودند، سطح توسعه کمتری دارند. اثرات پایدار محیط طبیعی نیز موضوع دیگری است؛ مقاله مارسلا آلسان (۲۰۱۵) در خصوص تاثیر مگس تسهتسه بر توسعه آفریقا این اثرات پایدار را نشان داده است. آلسان با مشخص کردن محدوده جغرافیایی طبیعی زندگی و فعالیت این نوع مگس نشان داد از آنجا که تسهتسه عمدتا از گاو تغذیه میکند در مناطقی که حضور دارند سبب شده بودند که کشاورزان آن نواحی کمتر از گاوها در کشاورزی استفاده میکنند. نتیجه آنکه در میان گروههای قومی ساکن در آفریقا، مکانهایی که در معرض مگسهای تسه تسه بودند، از گاو و مزایای آن کمتر استفاده میکردند، مازاد تولید کشاورزی کمتری داشتند، از نظر سیاسی متمرکزتر بودند و تراکم جمعیت کمتری داشتند. این در حالی است که در مناطق خارج از فعالیت این مگس، همبستگی میان پیامدهای قبلی یافت نشده است.
مقاله ملیسا دل اهمیت نهاد را نشان میدهد و مقاله آلسان اهمیت جغرافیا را؛ و هردو بر این نکته تاکید میکنند که اثرات این متغیر، میتواند تا قرنها دوام داشته و سبب افتراق میان ملتها شود. به عبارتی دیگر، میتوان نتیجه گرفت که جنبههای توسعه دائما متاثر از ریشههای عمیق و وسیع تاریخی است که میتواند تا قرنها دوام داشته باشد. با این حال، همانگونه که پیشتر اشاره شد، یکی از چیزهایی که میتواند مسیر توسعه ملتها را تغییر دهد، رخ دادن برخی تغییرات در دل تاریخ است؛ تغییراتی بهصورت دقیقتر، بهعنوان شوک تعریف میشوند و اثرات پایداری را نیز میتوانند بر جا بگذارند. سیستم کار اجباری میتا، موردی است که مصداقی از این شوکهای تاریخی تعریف شده و قادر بوده مسیری جدید، منفی یا مثبت، بر توسعه کشوری بگشاید و اثرات آن را میتوان بر وضع کنونی آن نواحی مشخص کرد.