کاپیتالیسم – داستان پشت یک کلمه-قسمت (۳۳)
بخش دوم: راهحلها
فصل نهم: جورج ویلهلم فردریش هگل– جامعه مدنی و حکومت
تقریبا هرچیزی را که به رفاه بشری مربوط باشد، میتوان در مفهوم جامع و بزرگشده اقتصاد سیاسی گنجاند و علاوه بر آن میتوان آن را با ایده جامع تقسیم کار به مثابه سیستم نمایندگی مرتبط کرد. اگر صنعت، اصل زیرین نمایندگی باشد در این صورت طیف فعالیتهایی شعار «بیشتر لذت ببرید، کمتر کار کنید» را سر میدهند؛ از آن نوع فعالیتهایی که بهطور مجازی نامحدود بودند. احتمالا این ایده وسیعی بود که زیربنای «رسالهای درباره سوسیالیسم» سیس بود یا جزئیتر «رسالهای درباره سوسیالیسم» یا رسالهای درباره هدفی که انسان در جامعه دارد و ابزاری که او برای رسیدن به آن در اختیار دارد که سیس آن را پیش بینی کرده بود؛ اما به نظر میآید که هرگز آن را ننوشت. استحاله ایده تقسیم هگل به مفهوم جامعه مدنی، همراه با توصیفش از رابطه عذابآور اما مکمل بین جامعه مدنی و دولت، سابقه ذهنی وسیع فرانسوی داشت.
مونتسکیو مفهوم اولیه خود را با توصیفی از سلطنت مدرن به مثابه یک سیستم سیاسی دو بخشی صورت داد. روسو بهطور مشابه ویژگی انتخاباتی سیستم دوبخشی را برقرار کرد؛ درحالیکه سیس هر دو بخش نسخه خودش از یک سیستم دو بخشی را با ایده تقسیم کار همراه ساخت. همپوشانی میان سیس و هگل مهم و اساسی بود؛ اما حرکت هگل به سمت تعیین بخش اداری به مثابه معیار عملی و مفهومی کل بنا بود. یک بخش از قسمت اداری به جامعه مدنی گره خورده بود؛ اما بخش دیگر آن به دولت وابسته بود. هگل مفهومی که از بخش اداری داد بسیار کاملتر و واضحتر از مفاهیمی بود که مونتسکیو، روسو و سیس داده بودند. این مفهوم پلی بود میان جامعه مدنی و دولت و نیز تقویتکننده آن بود و از آنجا که هر دوی اینها بود بر منابعی هم که هر دو تولید میکردند، متکی بود. جامعه مدنی میتوانست درآمد مالیاتی تولید کند؛ اما دولت میتوانست پول تولید کند.
همانطور که دیوید ریکاردو نشان داد، این ترکیبی بود که پشت مفهوم او از مزیت نسبی خوابیده بود، مفهومی که هنوز در فرضیههای تجارت بینالملل نقش ایفا میکند. مبنا و اساس مفهوم این ایده بود که برای رشد و توسعه در راههای مزیتی و متقابل میتوان از پول داخلی و سیاست مالی یا حتی زور برای توانمند کردن انواع موهبتها و منابع اقتصادی استفاده کرد. از این منظر، لازم نیست تجارت یک بازی جمع صفر باشد و میتوان آن را به بازی تبدیل کرد که در آن هر کسی برنده باشد. بعدها، چیزی شبیه به این ایده فرضیه تجارت بینالملل به حوزه سیاست داخلی منتقل شد.
در اینجا هم همانطور که لورنتس فون استین نشان داد، خلق پول که در رشد بدهی عمومی درگیر بود بر تبدیل استقراض و وام به مالیات و هزینه تاثیر داشت. از منظر استین، فقط دولت است که برای نگه داشتن تقسیم کار در بستر، منابعی در اختیار دارد. استین برون داد آن را «دموکراسی اجتماعی» نامیده بود. این واژه معادل و همارزش مفهوم مزیت نسبی ریکاردو بود.
پایان فصل دهم