بخش دوم: راه‌حل‌ها

فصل هشتم: آدام اسمیت– کاپیتالیسم، سودمندی و عدالت

دو گانگی کیفی نظریه عدالت اسمیت که با تاکید بروی هر دو جنبه سیسرویی «صادقانه و سودمندی» همراه بود، بخش بزرگ‌تری از بحث‌های درونی اواخر قرن هجدهم درباره روابط میان عدالت و سودمندی، حقوق و اخلاق یا وظیفه و فضیلت به خود اختصاص داد. یک طرف از این تقسیم دوگانه اجباری و طرف دیگر آن اختیاری بود. مساله آدام اسمیت فی الواقع این نبود که یک طرف این تقسیم خودخواه باشد و طرف دیگر آن مکانیزمی وجود داشته باشد که بتواند تضمین دهد هر دو طرف این تقسیم بدون آنکه با یکدیگر تداخل کنند یا آنکه دورنما و ظرفیت خود را کاهش دهند، با یکدیگر کار کنند.

یادآوری این نکته هم ارزشمند است که همین مساله نیز برای اندیشه‌های ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت هم به‌کار گرفته شد. برای روسو مساله با تمایزش میان اراده عمومی که برای کل به‌کار گرفته می‌شد و اراده همه که برای بسیاری از گروه‌های کوچک‌تر و انجمن‌های بخشی که در هر جامعه نسبتا پیچیده‌ای پیدا می‌شد، بود. روسو با شناخت این تفاوت و با قرار دادن ویژگی اراده‌های فردی تحت جامعیت اراده کلی، خواهان معیاری برای خودانکاری شد و این را در کتاب قرارداد اجتماعی خودش هم تاکید کرد و این دلیلی بود که چرا هر جامعه سیاسی به دنبال معیار فضیلت است حتی اگر جامعه سیاسی مورد بحث، جمهوری نباشد و بر اصل اساسی فضیلتی که مونتسکیو در هر دو شکل حکومت جمهوری آریستوکراسی و دموکراسی آورده تکیه نکرده باشد.

روسو در کتاب سوم، فصل چهارم کتاب خود بعد از درج تمام نیازمندی‌هایی که یک دموکراسی باید برای ادامه حیات خود آنها را تامین کند، می‌نویسد، «به همین خاطر است که یک نویسنده مشهور، فضیلت را اصل جمهوری نامیده بود؛ زیرا تمام این شرایط بدون فضیلت نمی‌تواند وجود داشته باشد. اما از آنجا که او نتوانست تمایزات ضروری را نشان دهد، این نابغه شریف ندید از آنجا که اقتدار حاکمیتی در همه جا یکسان است، همین اصل، البته با توجه به درجه بزرگی یا کوچکی شکل دولت، باید برای هر حکومتی که قانون اساسی خوبی داشته باشد به‌کار گرفته شود.»

هر چند که نقل روسو از فضیلت به سمت دو نتیجه متفاوت اشاره داشت. از یک جنبه، فضیلت می‌تواند به معنای آزادی انتخاب و توانایی موکول کردن ترجیحات و استعلاهای فعلی به آینده یا اهداف بالاتر باشد. از این جنبه، فضیلت دلالت بر مفهوم خودمختاری کانت و آزادی انتخاب اهداف فردی است. از جنبه دیگر، فضیلت می‌تواند به معنای خدمات عمومی وطن‌پرستانه و گذشتن از نفع فردی در برابر نفع جمعی باشد. از این جنبه، فضیلت دلالت بر مفهوم اخلاقی جمهوری‌خواهانه روبسپیر و اولویت دادن خیر عمومی است. اما اگر اندیشه روسو با نگاه به آینده، هم به سمت کانت و هم به سمت روبسپیر اشاره داشته باشد در این صورت اندیشه کانت می‌تواند با نگاه به گذشته، هم به سمت روسو اشاره داشته باشد و هم به سمت روبسپیر. در اینجا مساله این بود که مکانیزمی تعریف شود که بتواند ثبات و پایداری تمایزی را که کانت میان حقوق عمومی و حقوق خصوصی ایجاد کرده بود، نگه دارد.

برای کانت، حقوق عمومی از خودش هیچ مایه‌ای نداشت؛ چون مایه اش به‌طور گسترده توسط حقوق خصوصی تامین شده بود. از نگاه کانت، حقوق عمومی به این خاطر وجود داشت تا مشروعیت حقوق خصوصی و قانونی بودن آن را نگه دارد. بنابراین در بهترین حالت می‌توان گفت، محتوای آن بیشتر شبیه یک شرط قانونی بود تا قانون‌گذاری ماهوی دیگر. هرچند که مشخص نبود که چطور می‌شود برای تضعیف یکدیگر یا سوار شدن بر یکدیگر مانع شروط پی در پی تقسیم حقوق عمومی – حقوق خصوصی شد. در سایه این مسائل آنچه که اونکن آن را  مساله آدام اسمیت نامید بیشتر عمومی بود تا خاص. با این حال، همان‌طور که خوانندگانش از میلر تا استوارت و از مکینتاش تا «ردی» در تاکید کردن بر آن محتاط بودند، سیستم اسمیت برای سازگاری با عدالت و نیز مصلحت یا سودمندی  طراحی شده بود و روشن نبود که چطور ممکن است تعادلی را میان بازار و حکومت ایجاد کرد و به همین خاطر روشن نبود که چطور می‌شود ابزاری را برای متصل کردن و نگهداری ابعاد اخلاقی و مادی دو بخش از یک اقتصاد و سیستم سیاسی شناسایی کرد.

 

پایان فصل هشتم