«دنیایاقتصاد» بررسی میکند
معمای هابرماس؛ از تجربه زیسته تا قانون و دموکراسی
کتاب «معمای هابرماس» تالیف «لاسه توماسن» به ترجمه «محمدرضا غلامی» که از سوی انتشارات «دنیایاقتصاد» به چاپ رسیده، تلاشی است در جهت گشودن راه ارتباط با فیلسوفی که عمارت اندیشهاش را بر سنگبنای ارتباط استوار کرده است. این کتاب میکوشد تا آثار هابرماس را معنا کند.
معمای هابرماس، درباره قانون و دموکراسی است و نویسنده در پی آن است که به این موضوع بپردازد که چه عاملی به قانون مشروعیت میبخشد. به عبارت دیگر، دغدغه کتاب این سوال است که پیروی از قانون برای خود قانون است یا به سبب ترس از تلافی ناشی از قانونشکنی؟
تجربه زیسته هابرماس
مختار نوری مدیر گروه روندهای فکری مرکز مطالعات خاورمیانه و پژوهشگر حوزه علوم سیاسی در گفتوگو با «دنیایاقتصاد» درباره معرفی هابرماس و روند فکری او عنوان کرد: هابرماس فیلسوف ناشناختهای نیست و بهخوبی در سطح جهان شناختهشده است. او در شهر دوسلدورف آلمان در سال۱۹۲۹ میلادی در سالبحران نظام سرمایهداری بهدنیا آمد. مسائل مختلفی در زندگی شخصی این فیلسوف وجود داشته است، مهمترین نکتهای که درباره تجربه زیسته هابرماس در کتاب معمای هابرماس مطرح بود، این است که او با ضایعه لبشکری متولد شد، ضایعهای که او را به اهمیت زبان در زندگی روزمره و اجتماع رهنمون میشود. نکته مهم دیگر در تجربه زیسته هابرماس آن است که او بعد از تولد یک عمل جراحی انجام میدهد که او را به وابستگی به دیگران رهنمون میشود. این موضوعات نشان میدهد که تجربه زیسته میتواند نقش پررنگی در شکلگیری اندیشه در یک فرد داشته باشد.
نوری در ادامه با اشاره به پروژه فکری هابرماس عنوان کرد: مهمترین پروژه فکری هابرماس، بحث ناتمام مدرنیته است. پویایی و تداوم مدرنیته برای هابرماس بهعنوان یک مساله است. او همواره تلاش میکند بهعنوان مدافع جدی مدرنیته نقش خود را ایفا کند و در حقیقت با گذار از بدبینیهای پستمدرنها و همطیفیهای فرانکفورتی خودش به این نتیجه میرسد که باید از عقلانیت و مسائل آن دفاع کنیم و همچنان دیدگاه وی، روی تداوم مدرنیته و مدرنیته به مثابه یک پروژه ناتمام است و همین موضوع او را به نقادی با اندیشمندان معاصر هدایت میکند. این مناظره هابرماس با فیلسوفان معاصر بسیار برجسته است. «رابرت هولاب» در کتاب«یورگن هابرمارس نقد در حوزه عمومی» این مناظرات را برجسته کرده است. در این کتاب چهار مساله عنوان شده، یکی جدال هابرماس با پوپر بر سر مساله اثباتگرایی با علمگرایی، با «نیکولاس لومان» بر سر مساله سیستم، با پستمدرنها بر سر مساله عقلانیت و عبور از مدرنیته و با «گادامر» بر سر مساله تاویل و تفسیر است. بهطور کلی هابرماس در مواجهه با این فیلسوفان میکوشد به احیای نوعی از عقلانیت یا عقلانیت ارتباطی و خرد ابزاری بپردازد. او معتقد است که ما کماکان میتوانیم در فضای مدرنیته نفس بکشیم و مدرنیته همچنان دستاوردهایی برای زندگی بشر و جامعه جهانی داشته باشد. از این منظر هابرماس یک متفکر بینرشتهای محسوب میشود، چراکه وی برای پیش بردن مفاهیم خود درباره پروژه ناتمام مدرنتیه حوزههای مختلف علوم انسانی، از جمله روانشناسی و اخلاق را با حوزههای تکنولوژی پیوند میدهد تا بتواند از مدرنیته دفاع کند.
اولویت چیست؟ آثار اصلی یا شرح و بسطها؟
وی در پاسخ به این پرسش که کتابهای مهم هابرماس در ایران به فارسی ترجمه شدهاند و در مورد هابرماس شرحهای مختلفی وجود دارد. برای فهمیدن اندیشههای هابرماس خواندن آثار اصلی در اولویت قرار دارد، یا خواندن شرح و بسطها و دوم اینکه وجه تمایز کتاب معمای هابرماس با سایر کتابهایی که درباره او وجود دارد، چیست، گفت: در جامعه ما آثار بسیاری درباره فیلسوفان ترجمه یا درباره آنها نوشته میشود. درباره این موضوع که آیا باید آثار اصلی فیلسوفان را مطالعه کرد یا شرح و بسط دیدگاههای آنها، شما را به کتاب «راهنمای فلسفه سیاسی» اثر «هاروی منسفیلد» استاد فلسفه سیاسی دانشگاه هاروارد ارجاع میدهم که این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است؛ نویسنده در کتاب خود بحثی مطرح میکند که آیا نیازمند مطالعه آثار اصلی هستیم یا شرح و بسط را بخوانیم؟ وی در این راستا عنوان میکند، آثار اصلی به منزله طلا و شرح و بسطها به مثابه تفاله هستند. وی معتقد است، ابتدا باید آثار اصلی فیلسوفان را مطالعه کرد و شرح و بسطها در فهم آثار این فیلسوفان در این راستا کفایت نمیکند. بدونشک باید فیلسوفان را با آثار اصلی آنها شناخت، البته شرح و بسطها نیز میتواند از چند جهت مفید واقع شود، یکی اینکه آثار فیلسوفان آثار سخت و ثقیلی هستند و ممکن است خوانش آن برای افراد مبتدی سخت باشد. درباره ادبیات هابرماس نیز باید اذعان کرد که او ادبیات سختی دارد، چراکه مفاهیم خود را در فلسفه هگلی آلمانی مطرح کرده است؛ از همینرو این شرح و بسطها به روانسازی مفاهیمی همچون ادبیات هابرماس کمک میکند. از سوی دیگر این نکته را باید در نظر داشته باشیم که در جامعه ما به نوعی بیحوصلگی رخنه کرده و این شرح و بسطها میتواند دانشجویان و علاقهمندان را به این مباحث ترغیب کند که حداقل به فهم ابتدایی از آن فیلسوف دست یابند تا بهتدریج به سراغ آثار اصلی خود آنها بروند، بنابراین گمان میکنم، کتاب «معمای هابرماس» کتاب مفیدی بهشمار میرود و میتواند شرح مفیدی از منظومه فکری هابرماس بهشمار رود.
ساختار کتاب معمای هابرماس
این پژوهشگر حوزه علوم سیاسی در پاسخ به این پرسش که ساختار کتاب معمای هابرماس چیست، گفت: مهمترین بحث ما پاسخ به همین پرسش است. کتاب یک مقدمه و ۶ فصل دارد که با ارجاع به آثار اصلی هابرماس سعی دارد به یک فهمی از عقاید این فیلسوف برسد. در مقدمه درباره زندگی هابرماس و تجربه زیسته و مفاهیم او صحبت میکند. بهطور کلی معمای هابرماس که توماسن آن را بررسی میکند، معمای قانون و دموکراسی است و در حقیقت این مهمترین نکتهای است که در کتاب بدان پرداخته شده است. پرسش او این است که چه عاملی به قانون مشروعیت میبخشد و آیا اگر ما از قانون دفاع میکنیم، ناشی از ترس ما از قانون است، یا ناشی از ترس از قانونشکنی است، یا بهخاطر خود قانون است؟ نویسنده کتاب به پیروی از هابرماس عنوان میکند، تنها زمانی که خود ما شهروندان، مولف و موسس قانون باشیم، میتوانیم به قانون احترام بگذاریم؛ بهعبارتی تنها زمانی قانون به شیوه دموکراتیک به نگارش درمیآید که شهروندان به رویههای مشورتی در زندگی سیاسی نقشآفرین باشند. این بحثها را هابرماس در کتابی با عنوان «واقعیات و هنجارها» بررسی کرده و توماسن نیز قصد دارد به این مساله پاسخ بدهد و به نوعی کل کتاب حول موضوع رابطه قانون و دموکراسی میچرخد. هابرماس از دهه ۱۹۸۰ به بعد وارد بحثهای فلسفه سیاسی میشود.
نوری در ادامه به اصول ششگانه کتاب پرداخت و عنوان کرد: در فصل اول کتاب با عنوان بهسوی نظریه انتقادی، هابرماس را با سایر نظریهپردازان انتقادی معاصر در مکتب فرانکفورت مورد بررسی قرار میدهد و آدورنو و هورکهایمر با هابرماس مقایسه میکند. نقدهای هابرماس بر آنها را بررسی میکند و فراروی هابرماس بر ادبیات نسل اول مکتب فرانکفورت را بررسی میکند. این نگاه نسل اول فرانکفورتیها مبتنی بر رابطه خرد و سلطه یک رابطه بدبینانهای برمیشمرد که ناشی از آن است که یکسویه خرد یعنی خرد ابزاری را در نظر گرفته، درحالیکه این نگاه ناشی از فلسفه یا جامعهشناسی ماکس وبر است، چراکه وی گمان میکرد، عقلانیت تنها یکسویه دارد و آن عقل ابزاری است، بنابراین هابرماس با احیای عقلانیت ارتباطی تلاش میکند که فراروی از نسل اول یعنی آدورنو و هورکهایمر را به سرانجام برساند و به نقد جدی کتاب «دیالکتیک روشنگری» بپردازد که در آنجا بین فاشیسم و عقلانیت مدرن رابطهای برقرار میکند.
وی افزود: در فصل دوم به حوزه عمومی با تمرکز بر کتاب «دگرگونی در ساختار عمومی» میپردازد و چگونگی شکلگیری حوزه عمومی را بررسی میکند که در سال۱۹۹۲ این کتاب به نگارش درآمد و در سال۱۹۹۸ نیز به انگلیسی ترجمه شد. نکته برجسته در بحث عمومی این است که به جنبش دانشجویی به مثابه یک حلقه محوری یا قانونی در حوزه عمومی یاد میکند که میتواند منجر به پاکسازی جهان زیست ما از سلطه سیستم و مسائل سیاسی شود. در فصل سوم نیز عمدتا بر کنش ارتباطی بر مبنای خرد ارتباطی تمرکز دارد و با عبور از بدبینیهای سابق مکتب فرانکفورت بر جهان زیست و محاصرهشدن جهانزیست توسط سیستم و نظام قدرت یا نظام بازار تاکید دارد و در تلاش است که با کنش ارتباطی و عقلانیت ارتباطی زمینههای رهاییبخشی انسان را فراهم کند. در فصل چهارم نیز با عنوان اخلاق گفتمان به دیدگاههای هابرماس در زمینه اخلاق حاکم بر گفتمان به مثابه یک موضوع کلیدی در اندیشه هابرماس میپردازد. اخلاق گفتمانی هابرماس را کاملا وظیفهگرایانه و کانتی تلقی میکند. در فصل پنجم نیز بهدنبال دموکراسی مشورتی هابرماس میرود و وارد بحثهای فلسفی سیاسی او میشود و معتقد است که هابرماس از دهه ۱۹۸۰ به بعد وارد حوزه فلسفه سیاسی شده است و بحث دموکراسی مشورتی را مطرح کرده که جزو ایدههای کلیدی اوست و دغدغه اصلی توماسن نیز همین بحث است که مشورت و گفتوگو چگونه میتواند در شکلگیری قانون و روند قانونگذاری در جامعه اثرگذار باشد. در فصل ششم نیز بهعنوان منظومه سیاسی نوین به آخرین تحولات اندیشه هابرماس میپردازد و آنها را ذیل سه مجموعه پساملی، پساسکولار و طبیعت نوین انسان بررسی میکند. در منظومه پساملی با یک رویه کانتی معتقد است که ما ناچاریم برای شکلدهی به یک جهان آرامتر، مسالمتآمیزتر و صلحآمیزتر به سراغ یک منظومه پساملی برویم و از دولت-ملت بهمعنای مدرن آن عبور کنیم و این منظومه پساملی در آینده بشر مهم خواهد بود. پیرو اهمیت یافتن دین در جوامع سکولار، بحث پساسکولاریسم را مطرح میکند و مهمتر از همه به نقش فناوریهای جدید ارتباطی یا علم ژنتیک و دستکاریهایی که روی انسان صورت میگیرد، میپردازد و سرنوشت انسان را در نگاه دوگانه خرد ابزاری و ارتباطی بررسی میکند. وی معتقد است، ژنتیک میتواند ناشی از نگاه خرد ابزاری باشد، اینکه پدر و مادری میتوانند جنسیت فرزند خود را کنترل کنند، نشانه خرد ابزاری است. از سیاستها و تحولات سیاسی مانند جهانیشدن و بهطور کلی شکلگیری نوآوریهای جدید بهعنوان مهمترین معضلات بشر نام میبرد. توماسن در حقیقت آخرین تحولات و آثار و اندیشه هابرماس را بهخوبی مورد بررسی قرار میدهد. این شمایی از کل کتاب بود.
امتیازات کتاب معمای هابرماس
پژوهشگر حوزه علوم سیاسی در ادامه با برشمردن امتیازات این کتاب عنوان کرد: در این کتاب تمام آثار و اندیشههای هابرماس گنجانده شده و در هر فصل آن یکی از مهمترین آثار وی در دستور کار قرار گرفتهشده و زبان روان و سادهای دارد. آثار و شرح و بسطهای مختلف و متنهای خارج از هابرماس را در دستور کار خود قرار داده است. منابع بسیاری برای مطالعه معرفی کرده و آخرین تحولات آثار هابرماس را مورد بررسی قرار داده که تمام این موارد نشانگر اهمیت و ارزش این کتاب است.
ارتباط دیدگاههای هابرماس با ساختار جامعه ایران
نوری در پاسخ به این پرسش که چه ارتباطی بین آثار هابرماس با ساختار جامعه ایران وجود دارد و اهمیت خوانش آثار هابرماس برای جامعه ایرانی چیست، گفت: پرسش کلیدی این است که این اندیشمند چه گرهای میتواند از مشکلات جامعه ایرانی بازکند؟ در ۲۵ سالاخیر آثار مختلفی از جمله آثار خود هابرماس، ترجمه و تالیفاتی درباره اندیشههای هابرماس منتشرشده است. در برابر این پرسش دو نگاه را میتوان مطرح کرد، یک دیدگاه اینکه باید علم را برای خود علم و دانش پیگیری کرد که نگاهی آکادمیک است. دیدگاه دوم، کاربست اندیشههای سیاسی است تا بتوانیم از این دیدگاهها برای حل مسائل بهره بگیریم و به نقشهراهی برسیم که بهنظر من این دیدگاه درستتر و دقیقتری است. «اسپریگنز» در کتاب «فهم نظریههای سیاسی» عنوان میکند، نظریههای سیاسی از روی خوشی و دلسیری نگارش نمیشود. آنچه هابرماس طی ۹۰ سالعمر خود مطرح میکند، ناظر بر همین بحرانهای بشری بوده است. زمانی که سیر فلسفه غرب را بررسی میکنید این بحراناندیشی از افلاطون تا اندیشمندان معاصر ادامه داشته است. نهتنها در فلسفه غرب بلکه در فلسفه اسلامی نیز به همین صورت است. برای نمونه زمانی که فارابی را بررسی میکنید تمام اندیشه فارابی برای مدینهفاضله، تلاش برای جانشینی پیامبر و ایجاد حکومت دنیوی برای پیامبر است. این اندیشهها در پی حل مشکلاتی از جامعه ما هستند. بحثهای هابرماس در همین چارچوب قابل ارزیابی است. البته هابرماس در سال۱۳۸۱ به دعوت مرکز گفتوگوی تمدنها وارد ایران شد و جامعه ما با نظرات اوآشناست. در آنجا نیز او اهمیت سکولاریسم و نقش مذهب در حوزه سیاست را مطرح میکند. دگرگونی در ساختار حوزه عمومی، بحران مشروعیت و نظریه کنش ارتباطی، مهندسی ژنتیک و آینده سرشت انسانی را بیان میکند که توسط مترجمان مختلفی در سالهای اخیر ترجمه شده است. این آثار نشان میدهد که هابرماس فیلسوف مهمی است. ما به دو دلیل به هابرماس نیاز داریم، اول اینکه دیدگاههای او در حوزه سیاسی مانند عقلانیت، ارتباطات و دموکراسی و مشورت در دموکراسی، سکولاریسم و کنش ارتباطی و... دغدغههای جامعه ما نیز بهشمار میرود؛ چراکه جامعه ما در زمینه گفتوگو بین جریانهای سیاسی کماکان نتوانسته راهکاری بیاید، جامعه ما هنوز قادر نشده که بین عقلانیت با سنت به تفاهمی برسد. این مسائل سبب شده که همچنان هابرماس را مهم بدانیم، از اینروست که برخی نیروهای سیاسی بهویژه اصلاحطلبان بعد از انقلاب از هابرماس بهره گرفتهاند تا به جناح محافظهکار این نکته را یادآوری کنند که با گفتوگو و مشورت مسائل را حل و فصل کنیم. علاوهبر این، موضوعی که هابرماس را برای ما پررنگ میکند، این است که در جامعه ما ادبیات انتقادی و پسامدرنی بسیار شده است. ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که جدال مدرنیسم و پستمدرنیسم، جدال جامعه کنونی ما نیست و جدال سرمایهداری جوامع متاخر صنعتی است که از سطحی از رفاه و توسعه برخوردار هستند. جدال اصلی در جامعه ما همچنان، جدال سنت و مدرنیته است. این موضوعات نشان میدهد، هابرماس برای ما فیلسوف مهمتری است و همچنان میتوانیم دست به دامن او بهعنوان فیلسوف معاصر شویم. اگرچه در طیف دینی نیز تلاشهایی انجامشده و حتی در حوزه علمیه قم نیز آثاری درباره هابرماس تالیف کردهاند، یا آقای منصور میراحمدی استاد دانشگاه شهیدبهشتی در کتاب اسلام و دموکراسی مشورتی تلاش میکند بین دیدگاههای مرحوم طالقانی درباره ایجاد شوراها و دموکراسی مشورتی گفتوگویی با هابرماس ایجاد کند، یا محمود شفیعی در کتاب جامعهشناسیسیاسی ایران مبتنی بر کنش ارتباطی تحلیلهایی را انجام میدهد. این اقدامات نشان میدهد که این محققان قصد تعامل با اندیشههای هابرماس را داشتهاند.