کاپیتالیسم – داستان پشت یک کلمه قسمت (۲۲)
بخش دوم : راهحلها
فصل هفتم : کارل مارکس – کاپیتالیسم، کمونیسم و تقسیم کار
بر همین اساس تقسیم کار را میتوان بهعنوان پلی میان علیت و خلاقیت یا رابطهای که دنیای پدیداری علیت طبیعی را به دنیای اسمی آفرینش خدایی مرتبط میسازد، دید. همانطور که یکی از معاصران دوره مارکس که یک فیلسوف نهچندان آشنا و الهیاتشناس به نام آگوستوس سیزکووفسکی نشان داد، تقسیم کار را اکنون میتوان به مثابه کلیدی برای فهم آنچه فوئرباخ به صورت هویت حاملها توصیف کرده بود، فهمید. در اینجا ایده بشریت بهعنوان چیزی که قادر به تطبیق همهکاره بودن خداوند است توسط اندیشه بعدی که بشریت با یک منبع که خدا فیالواقع نیاز نداشت، تقویت شده بود. این یک دانش زمان و فضا بود. خدا، ابدی است، فضا و زمان را استعلا میبخشد. بشر که ابدی نیست در فضا و زمان ساکن شده بود.
اگر بشر میتوانست راهی را برای استفاده بردن از فضا و زمان پیدا کند تا تنوع را با یکپارچگی ترکیب کند، در این صورت این دو اقدام بشری میتوانست واسطهای شود تا انسان را قادر سازد ویژگیهای شخصیتی [منحصربهفرد] را بهدست آورد و در واقع مثل خدا شود. برای انجام این کار انسان باید راهی را پیدا میکرد تا چیزی مانند قابلیت بازتابی بهدست آورد که توسط افراد برای گرفتن انتخابها و تصمیمسازیها در فرهنگ و آگاهیهای جامعتر خودش استفاده میشد. سیزکوفسکی به این ظرفیت برای آگاهیهای تجمعی و کنشهای جمعی «پراکسیس» نام نهاده بود. او مانند بسیار از افراد همنسل خودش به دنبال راهی بود تا گذشته را نشان دهد و اینکه مردم و رویدادهای گذشته و درک بعدی مردم و رویدادها در گذشته چه بودند و اینکه پراکسیس این قدرت را داشت تا آگاهیهای فردی را به آگاهیهای جمعی و انتخابهای فردی را به پراکسیسهای اجتماعی تبدیل کند.
در اینجا چندین مشارکت مفهومی دیگر به فلسفه تاریخ اضافه شد که مبنای «مانیفست کمونیست» و بیانیه مختصر اولیه آن را که تاریخ «تا به امروز» مبارزات طبقاتی بوده شکل داد. اما آن فلسفه تاریخی که به مانیفست کمونیست محتوا و جهت داد، فلسفه تاریخی بود که مالکیت را در مرکز و هستهاش داشت. مانیفست کمونیست با تخصیص کالاها از سمت طبیعت شروع شد و با سلب مالکیت کالاها که در ابتدا آن را دارا بودند و پس از آن با استحاله اجباری تصرف در مالکیت، کاربران به مالکان و افراد خلعیدشده به فروشندگان نیروی کار، هم بهطور آهسته و هم بهطور خشونتآمیز ادامه یافت. این همزمان با تنظیمات اجتماعی و اقتصادی دنیا بود که از دو طبقه بزرگ بورژوازی و پرولتاریا شکل گرفته بود و بهطور جامع هم در معرض دید همگان قرار گرفته بود.
مانیفست کمونیست پیشبینی کرده بود که تضاد فزاینده میان آزادی بازار و استبداد کارخانه و میان گردش کالاها و مصرف نیروی کار به طور تجمعی سبب تنش آشتیناپذیر میان مالک سرمایه و نیازهای پرولتاریا خواهد شد. مبارزه پشت مبارزه خواهد بود و تاریخ این مبارزات به عنوان آگاهی طبقاتی ثبت خواهد شد. در تحلیل نهایی آن آمده بود که به همین خاطر مصادرهکنندگان سلب مالکیت خواهند شد و طبقهای که هیچ مالکیتی ندارد، دنیایی را که متعلق به بورژوازی بوده به دنیایی که واقعا توسط پرولتاریا ساخته شده و اکنون برای استفادهاش در دسترس است، تبدیل خواهد کرد. مانیفست کمونیست همسو با استدلال تزهای مارکس درباره فوئرباخ، داستان آفرینش را به داستانی درباره تقسیم کار تبدیل کرد که به نوبه خود توسط پراکسیس جمعی (کنش جمعی دارای هدف) به اشتراک منفی (اشتراک بدون مالکیت) که بر پایه نیاز و استفاده بنا شده بود، توضیح داده میشد.
اما اگر نیاز و استفاده محکهای نسخه تازه کمونیسم بودند پس در این صورت، معیار تقسیم کار کجا قرار میگرفت؟ کاپیتالیسم در این صورت از بین میرفت؛ زیرا دیگر هیچ مالکیتی وجود نداشت. اما بدون تقسیم کار چه چیزی باقی میماند؟ آنگونه که جملات ادامه مییافت، حکومت انسانها کنار میرفت و دولت اشیا جای آن قرار میگرفت، اما بخش دوم جمله به همان اندازه بخش اول هنوز سوالات زیادی را برمیانگیخت. کوتاه سخن آنکه کاپیتالیسم میتوانست باعث دنیایی فراتر از مالکیت شود؛ اما تصور دنیایی فراتر از جامعه تجاری هم ساده نبود. از این جنبه، خود نام، نشانه چیزی است.
انتساب اصلی چیز، حداقل از نگاه ارزیابی آدام اسمیت، این بود که آن یک جامعه بود و مالکیت ساده نبود. به همین خاطر است که تمایز میان کاپیتالیسم و جامعه تجاری هنوز از لحاظ تاریخی و تحلیلی مهم و خاص است. بنابراین شروع با مارکس و مفهوم کاپیتالیسم، در واقع شروع از میانه راه است. قبل از مارکس و قبل از کاپیتالیسم، مفاهیم و واقعیتهای جامعه تجاری و تقسیم کار، هر دو، وجود داشتند؛ همراه با این بحث بزرگ - که بخش عمدهای از آن فراموش شده - که چگونه آنها کار میکردند و چطور از زمانهای به زمانه دیگر میتوانستند به طور متفاوت کار کنند.
هرچند نقطه شروع این بحثها را آدام اسمیت و مفهوم جامعه تجاری فراهم کرده بودند اما تعدادی از نسخههایی هم وجود داشت که درخصوص اندیشه درباره بازارها، سیاست، و تقسیم کار پیش از آنکه مفهوم جامعه تجاری از سوی مفهوم کاپیتالیسم بلعیده شود، منتشر شده بود. برخی با بازگویی اندیشههای اسمیت، تقسیم کار را بر حسب روابط میان عدالت و مصلحت با این هدف که بتوانند توضیح دهند که چطور هر دوی اینها را میتوان توسط یک سیستم واحد سیاسی جمع کرد، درگیر کرده بودند. برخی از نویسندگان، مانند جورج ویلهلم و فردریش هگل، به سوژه تقسیم کار از نقطه نظر روابط میان جامعه مدنی و حکومت با این هدف نزدیک شدند که نشان دهند چطور یک سیستم دولتی میتواند روی هر دوی آنها سوار شود. دیگران مانند دیوید ریکاردو به موضوع تقسیم کار از نظر تجارت بینالملل و مزیت نسبی با این هدف نزدیک شدند که بررسی کنند چرا یک پول کاغذی از دو طرف تجاری مطلوب است.
بااینحال دیگران مانند لورنتس فون اشتاین بعد از انقلاب ۱۸۴۸، به موضوعات جامعه مدنی و تقسیم کار برحسب بدهی عمومی و مدیریت دولتی نزدیک شدند و شروع به شرح پیامدهای دموکراسی اجتماعی کردند. هدف آنچه در ادامه میآید این است که این بحثها را بهسرعت و تا حدودی بهصورت طرحواره در کنار هم قرار دهیم؛ زیرا آنها با تکیه بر مفهوم خود سرمایهداری میتوانند به طور تجمعی به روشنتر کردن [مفهوم] سرمایهداری بیش از آنچه به نظر میرسد، کمک کنند.
پایان فصل هفتم