فهمیدن تاریخ
انسان زنده در زمان حال با طرح مساله میتواند تاریخی فکر کند؛ زیرا مسائل تاریخی از ذهنیت انسان معاصر در زمان اکنون ناشی میشود؛ ولی این به معنای «زمان و زبان پریشی» و غفلت از شناخت انسان ماقبل معاصر نیست. انسان معاصر از درون انسان ماقبل معاصر برآمده و در تعامل با همعصرانش قرار گرفته است. لذا رشتههای پیوند او از طریق حافظه تاریخی و اجتماعی برقرار است؛ ولی برخی از لایههای حافظه ممکن است در مناسبات قدرت فراموش، سرکوب یا احیا شود. تاریخ انسانی یعنی فهم آنچه به یاد آورده میشود یا به پشتوانه فکتها، کشف، پردازش و فهمیده میشود. اگر انسان گذشته را آنگونه که «میخواهد باشد» برسازد و روایت کند، از تاریخ به سود خود میکاهد. در چنین شرایطی احتمال زایش و تحریف ایدئولوژیها بیشتر میشود.
وقتی تاریخ به شکل افراطی با ایدئولوژی عجین شود، منطق همانندگویی و اینهمانگویی بر روایتها حاکم میشود. ادامه این اپیستم (صورتبندی) ممکن است پیرنگ روایتها را از چرایی و چگونگیهای پدیدههای پیچیده، دور و حتی تهی سازد. ذهنیاتی که در طول زمان در قالب همانندگوییها بدون درک پیچیدگیها رشد کردهاند در چرخشها و شتابهای تاریخی مانند انقلابهای علمی و صنعتی سردرگم شدند. امروز با شروع عصر هوش مصنوعی این احتمال بالاتر میرود. زمان طبیعی با زمان تاریخی هماهنگ نیست؛ اما این به معنی غفلت از تعامل انسان با طبیعت نخواهد بود؛ زیرا فرهنگ از تعامل بهوجود میآید. تعامل انسان با طبیعت، جوامع با هم، انسان با گذشته خودش. «تاریخ» و «گذشته» هممعنا نیستند؛ زیرا به مقولات هستیشناسی متفاوتی تعلق دارند. «گذشته» یعنی آنچه روی داد نه کمتر و نه بیشتر، ولی «تاریخ» یعنی روایتکردن (برساختن) آنچه گذشت؛ هم بیشتر هم کمتر. لذا تاریخ در این معنا، عامل اصلی در برساختن گذشته در قالب تعدد روایتهای ناهمگون و زایش ایدئولوژیها است.