اثر کمتردیدهشده اقتصاددان شهیر اتریشی ترجمه شد
شومپیتر؛ خالق فردگرایی روششناختی
مقدمهای بر ترجمه انگلیسی مقاله
هنگامی که جوزف شومپیتر در سال1908 و در سن بیستوپنج سالگی، نخستین کتاب خود با عنوان «Wesen und Hauptinhalt der theoretischen National Ekonomie» (ماهیت و محتوای اصلی نظریه اقتصادی) را منتشر ساخت، این کتاب با درخشش خود، توجه بسیاری را جلب کرد. علاوه بر این، اگرچه او در دانشگاه وین آموزش دیده بود و یکی از اعضای برجسته سمینار معروف یوجین فون بوهم-باورک بود، اما تدریس لئون والراس نیز او را جذب کرده بود. والراس کسی بود که اتریشیهای کمی متوجه او شده بودند و رویکرد پوزیتیویستی به علم را که توسط فیزیکدان اتریشی ارنست ماخ مطرح شده بود، پذیرفته بود. با گذشت زمان، او از اصول مشخصه مکتب اتریشی دورتر شد؛ بهطوریکه بعدها بهطور فزایندهای نسبت به این موضوع شک کرد که آیا هنوز میتوان او را عضوی از این مکتب به حساب آورد یا نه؟
شومپیتر بر خلاف افراد گیج یا سردرگم که از ایدههای متمایز خود پیروی میکنند، به مواضع خود بسیار مسلط بود. او همچنین نسبت به عقاید مسلط در محیط خود و مد غالب نسل خود پذیرا بود. این موضوع در هیچجا، به وضوح این فصل از کتاب اولیه او که به کلی متاثر از کارل منگر است، به نمایش درنیامده است. این فصل اکنون برای اولین بار به انگلیسی ترجمه شده و بهعنوان توضیح کلاسیک دیدگاهی تلقی میشود که او بعدها آن را رها کرد. بسیاری از شاگردان او وقتی بدانند که این اقتصاددان علاقهمند به اقتصاد کلان و یکی از بنیانگذاران جنبش اقتصادسنجی، زمانی یکی از صریحترین تقریرها را در رابطه با «فردگرایی روششناختی» در مکتب اتریش ارائه کرده است، شگفتزده خواهند شد. حتی به نظر میرسد که او این نام را بر این اصل گذاشته و استفاده از کلهای آماری را بهدلیل عدم تعلق به نظریه اقتصادی زیر سوال برده است.
من معتقدم که ترجمه نشدن اولین کتاب او، بهدلیل بیمیلی قابل درک او از توزیع اثری بود که تا حدی دیدگاههایی را بیان میکند که دیگر به آنها اعتقادی نداشت. بیمیلی او از چاپ دوباره کتاب درخشان اولش، و ترجمه نشدن آن را احتمالا میتوان با استفاده از آگاهی از این موضوع توضیح داد که نظرات متمایز او فقط در کتاب دومش با عنوان «Theorie der Wirtschaftlichen Entwicklung» (نظریه توسعه اقتصادی) ظاهر شد که چهار سال پس از آن، منتشر شد. اگرچه ممکن است نویسنده بعدا دیگر آمادگی دفاع از ایدههای اولین اثر خود را نداشته باشد، اما مطمئنا آنها به اندازه کافی برای درک تغییرات نظریه اقتصادی ضروری هستند. درواقع شومپیتر به سنت مکتب اتریشی کمک کرد که به اندازه کافی کامل باشد تا دردسترس عموم قرار گیرد. به نظر من این تلاش بسیار شایستهای است که آقای میشل ون نوتن (مترجم نسخه آلمانی به انگلیسی) مهارت خود را وقف انتشار ترجمه ای وفادار از آن قسمت از اولین اثر شومپیتر کرده است که نقطه عطفی در تکامل عقاید درباره موضوع مهم فردگرایی است.
اف.ای.هایک، نوامبر ۱۹۸۰
جوزف شومپیتر اتریشی را به واسطه آثار معروف و همچنین ایده «تخریب خلاق» میشناسند. با این حال، کمتر کسی میداند که او برای اولینبار از عبارت «فردگرایی روششناختی» استفاده کرد و مقالهای با همین عنوان را به نگارش درآورد. ترجمه فارسی این مقاله اکنون در دسترس علاقهمندان است.
پس از کنار گذاشتن پرسشهای مرتبط با فرضیه ارزش و انگیزه انسانی، تنها چیزی که باید ثابت کنیم این است که مفروضات ما مبتنی بر مالکیت ثروت در دستان فرد است. این امر ناگزیر انتقاداتی را برمیانگیزد؛ زیرا در عصر حاضر، اعتبار مفهوم فردگرایی بهشدت مورد پرسش قرار گرفته است. در واقع، اتمیسم اغلب توسط مخالفان این نظریه مورد مناقشه قرار میگیرد. نظریه کلاسیک اهمیت زیادی برای فرد قائل است و نظامهای اقتصادی اخیر، بهطور کلی، از این الگو پیروی کردهاند. بنابراین خود را در معرض همین انتقاد قرار دادند. قاعدتا مخالفان نظریه متوجه نمیشوند که بین نظام اقتصادی قدیم و جدید تفاوت وجود دارد و اگر متوجه شوند تفاوت در چیست، در بیشتر موارد به هر دو سیستم حمله میکنند.
نظریهپردازان در بیان دیدگاههای خود عقب نماندهاند و ما با مناقشهای روبهرو هستیم که مانند بسیاری از بحثها درباره اصول رشته ما، به هیچ نتیجهای نمیرسد: هر دو طرف استدلالهای کلی را مطرح میکنند و با یک استدلال مشخص، یعنی پافشاری بر اعتقادات سیاسی و اجتماعی خود، از آن دفاع میکنند. البته دستیابی به یک توافق در میان این دیدگاهها غیرممکن است و غالبا به نظر میرسد که توافق، حتی خواسته هیچکدام از طرفین نیست. با این حال، تمام آنچه برای حل و فصل اختلاف مورد نیاز است این است که در نظر بگیریم کدام مشکلات واقعا باید حل شوند و چه نتایج نهایی از این دو سیستم متضاد باید گرفته شود. با انجام این کار، اختلاف ماهیت بحثبرانگیز خود را از دست میدهد و مشکلات خود به خود حل میشوند. برای دستیابی به این هدف، اجازه دهید ابتدا ایرادات مخالفان را در نظر بگیریم. از نظریه «ماهیت فردگرایانه اشیا» و سپس در مورد گرایشهای مختلف در درون این نظریه که همان هدف را دنبال میکنند، بحث کنیم.
منتقدان نظام کلاسیک وقتی به اصل فردگرایانه آن حمله کردند، چه چیزی در ذهن دارند؟ مانند تقریبا تمام انتقادات از سیستم کلاسیک، این انتقادات عمدتا متوجه جنبههای عملی خاصی است. فردگرایی سیاسی، کم و بیش با سوسیالیسم و هر نوع تنظیم اجتماعی مخالف است. شعارهایی مانند «بازی آزادانه نیروهای اقتصادی»، «ابتکار و مسوولیت فردی» و غیره با شعارهای مخالف مقابله میکند. همچنین شکست سیاسی لیبرالیسم فردگرا برای شهرت علمی آثاری که دارای فرضیات فردگرایانه مربوط به مبانی اقتصاد خالص بودند، مضر بود. به جز این، گسترش تلاشهای سیاسی اجتماعی که دارای حمایت علمی بسیاری بودند، منجر به انکار شدید فردگرایی به دلایل اخلاقی و سیاسی شد. اهمیت فرد مورد حمله قرار گرفت، به او گفته شد که وجود و پیشرفت خود را مدیون جامعه است و ثمره کار او تنها متعلق به او نیست.
اما حتی با فراموش کردن این موضوع، باز هم تردیدی وجود ندارد که نفرت از اتمیسم در اقتصاد سیاسی عمدتا در همین مدت کوتاه شکل نگرفته است. با این حال، درک این نکته مهم است که بین علم فردگرا و فردگرایی سیاسی کمترین ارتباطی وجود ندارد. حملاتی که مورخان و سیاستمداران اجتماعی علیه اقتصادهای ملی فردگرا انجام میدهند ممکن است تا حدی موجه باشد و اگر مورخ، نظریهپرداز را بهخاطر عقاید سیاسیاش مورد انتقاد قرار میدهد، درست میگوید؛ زیرا شکی نیست که اگر نظریهپرداز تاریخ را دقیقتر مطالعه میکرد، باور چنین اعتقادی ممکن نبود. اما انداختن تقصیر این موضوع بر گردن علم اقتصاد سیاسی بسیار دور از ذهن است. درست است که این نظریه بهطور گسترده از رقابت آزاد حمایت میکند.
همچنین درست است که تا حدی رقابت آزاد منجر به حداکثر رضایت طرفهای اقتصادی درگیر میشود. با این حال، اگر این مساله به درستی فرموله شود، این گزاره نه تنها خطا به نظر نمی رسد، بلکه آنگونه که بعدا خواهیم دید منافع عملی نیز نخواهد داشت. در حقیقت استخراج هرگونه استدلال از این نظریه، خواه به نفع فردگرایی سیاسی و خواه علیه آن، غیرممکن است. بنابراین، ما با تمام اعتراضاتی که علیه استفاده نادرست از این نظریه برای دفاع از بیتفاوتی نسبت به فلاکت اجتماعی مطرح میشود، کاملا موافقیم. با این حال، رد این نظریه را صرفا به این دلیل، اشتباه میدانیم. برای خلاصه کردن این بخش از بحث خود، باید بین فردگرایی سیاسی و روششناختی تفاوت قائل شویم؛ زیرا این دو تقریبا هیچ اشتراکی با هم ندارند.
اولی از این فرض کلی شروع میکند که آزادی بیش از هر چیز به رشد فرد و رفاه جامعه بهعنوان یک کل، کمک میکند و تعدادی گزاره عملی را در تایید این موضوع مطرح میکند. اما دومی کاملا متفاوت است. هیچ گزاره خاص و هیچ پیش نیازی ندارد، فقط به این معناست که فرآیندهای اقتصادی خاص را باید بر اساس اقدامات افراد، استوار شود. بنابراین واقعا سوال این است که آیا استفاده از فرد بهعنوان یک مبنای تحلیلی عملی است و آیا برای انجام این کار، زمینه کافی وجود دارد یا بهتر است با توجه به مشکلات خاص و در کل اقتصاد ملی از جامعه بهعنوان یک مبنا استفاده شود. اساس این سوال صرفا روششناختی است و هیچ اصل مهمی را شامل نمیشود. سوسیالیستها میتوانند آن را بر حسب فردگرایی روششناختی و فردگرایان سیاسی بر حسب مفهوم اجتماعی خود از چیزها، بدون درگیری با اعتقادات خود، پاسخ دهند.
به این ترتیب ما به چیزی دست یافتهایم: سوال ما اهمیت عملی خود را از دست داده و از علایق کانونی خود، دور شده است. این امر قبلا بارها در اقتصاد مدرن اتفاق افتاده و اینجاست که تفاوت، شاید بزرگترین تفاوت، بین سیستمهای مدرن و کلاسیک اقتصاد نهفته است. اغلب در اقتصاد مدرن، جدا کردن نظریه از عمل دشوار است. در سیستم کلاسیک خطوط تمایز مشخص، بسیار واضحتر ترسیم شدهاند و در واقع، برخی از نظریهپردازان بهشدت منکر این هستند که این مفهوم با مفهوم نمادین مکتب منچستر اشتراک خاصی دارد؛ اما حتی اگر اینگونه باشد، مخالفان این مکتب به همان اندازه که عقاید آنها، بارها و بارها نقض شده است، بر حق هستند. با این حال، کل اقتصاد بهعنوان یک علم میتواند از این مخالفت، به سلامت عبور کند.
اجازه دهید اکنون به بخش دوم ادعای خود نگاه کنیم. در این مرحله باید اعتراف کنیم که نمیتوانیم کاری انجام دهیم جز اینکه نشان دهیم از انتقادات و آنچه درباره آنها فکر میکنیم، آگاه هستیم. تنها از کل بحث ما میتوان پاسخی جامع به کل این موضوع دریافت کرد؛ جایگزینی مفهوم فردگرایانه با مفهومی سوسیالیستی یا حداقل تاکید بیشتر بر عامل اجتماعی یکی از اصلاحات فوری است که اغلب درخواست میشود. اما چگونه باید به این امر برسیم و چه مزیتی از آن بهدست خواهیم آورد؟
به نظر میرسد که این گرایش تا حد زیادی از همان چیزی که قبلا بحث شد، نشأت میگیرد. سیاستمدار اجتماعی و اقتصاددان دولتی، در بسیاری از موارد یک فرد واحد هستند. اگر اولی بر عامل اجتماعی تاکید کند، بدیهی است که دومی نیز همین کار را انجام دهد. در این رابطه باید آنچه را که قبلا گفتیم، تکرار کنیم: چنین اتفاقی ضروری نیست. با این حال، ما نمی توانیم آنچه را که اساس رویکرد علمی این گروه است نادیده بگیریم، بلکه باید در رابطه با آن بحث کنیم. از سوی دیگر، زیستشناسی و جامعهشناسی نیز ایدههایی در این زمینه ارائه میکنند. برخی از زیستشناسان از ارزشگذاری بیش از حد برای فردی که در واقع تنها یکی از حلقههای زنجیرهای طولانی از توسعه است، حرف میزنند و چنین کسانی را «فردگرایان خطاکار» میدانند.
بهطور مشابه، برخی از اقتصاددانان از این واقعیت شروع میکنند که فرد نمیتواند به تنهایی زندگی کند و تنها میتواند بهعنوان بخشی از محیط اجتماعی درک شود؛ جایی که او در معرض مجموعهای از تاثیرات اجتماعی است که مطالعه آن برای هر فردی مطلقا غیرممکن است. بنابراین اقتصاد فردگرا ارزش چندانی نخواهد داشت و بسیاری از جامعه شناسان به این موضوع اشاره کردهاند. زیستشناسی تاثیر مستقیمتری بر این مبحث از طریق «مفهوم ارگانیک دولت» داشته است، اگرچه به اینگونه مباحث، چندان علاقهای ندارد. در نهایت، دیدگاه سومی نیز وجود دارد که برخی از نظریهپردازان از مفهوم جامعه و ارزش اجتماعی در محدوده نظریه محض استفاده میکنند.
اکنون اجازه دهید این نظریه را توضیح دهیم. با بحث درباره کلیاتی که جزو مشهورات هستند، چیز کمی به دست میآید. برای مثال، اگر بخواهیم ماهیت اقتصاد را مطالعه کنیم، باید درباره دو مفهوم که دو دیدگاه کاملا متضاد در این زمینه را نشان میدهند، نظر بدهیم. از یکسو مفهوم اقتصاد ملی بهعنوان یک «ارگانیسم» و از سوی دیگر مفهوم اقتصاد بهعنوان «نتیجه کنشهای اقتصادی و وجود افراد» وجود دارد. باز هم بدیهی است که از هر دوی این مفاهیم میتوان با استدلالهای کلی دفاع کرد. البته هر پدیده انبوهی متشکل از پدیدههای فردی است و نتیجه آشکار این است که برای درک اولی نیاز به مطالعه دومی داریم. به همان اندازه بدیهی است که اعضای یک اقتصاد ملی یا یک طبقه خاص از طریق پیوندهای بیشماری با یکدیگر بسیار نزدیکتر از اعضای هر گروه دیگری هستند.
اثرات متقابل با ماهیت اقتصادی یا غیراقتصادی و همچنین همکاری و تضادها نقش مهمی را در یک اقتصاد ایفا میکنند که لزوما روی فرد ظاهر نمیشود و منجر به این نتیجه میشود که هر گروه اجتماعی باید بهعنوان واحدی مورد استفاده قرار گیرد که این مفهوم بر آن استوار است. یک طرف میتواند به طرف دیگر ثابت کند که دولت یک بدن حیوانی نیست و هر ماشینی از قطعات متمایز تشکیل شده است و به همین ترتیب طرف دیگر میتواند به خوبی ثابت کند که مردم هرگز به تنهایی زندگی یا کار نمیکنند و یک ماشین بیش از فقط تعدادی از قطعات آهنی نامنسجم نیست. باز هم مایلیم تاکید کنیم که قیاسها و کلیات هیچ هدفی را دنبال نمیکنند و فقط یک مطالعه دقیق میتواند نتایج قابل قبولی بهدست آورد.
موضوع خاص چیز دیگری است. اینکه اقتصاد واقعا چیست، در این بحث، اینکه فرد نیروی محرکه است یا عامل دیگری این نقش را دارد مهم نیست. بهطور کلی، ما از پذیرفتن هر چیزی که سیاستمداران اجتماعی و مورخان در این مورد به ما خواهند گفت، خوشحالیم و معتقدیم که ارزش آن را ندارد که درباره هر مدل انتزاعی بهعنوان قانون طبیعی بحث کنیم. ما موافقیم که اعمال فرد توسط تاثیرات اجتماعی تعیین میشود و هر فردی یک عامل کوچک در این امر است. در این زمینه خاص، این ادعا هیچ اهمیتی ندارد. مهم این نیست که این چیزها واقعا چگونه هستند، بلکه مهم این است که چگونه آنها را در یک مدل یا الگو قرار بدهیم تا به بهترین شکل ممکن به هدف خود عمل کرده باشیم. به عبارت دیگر، مهم این است که کدام مفهوم از منظر نتایج اقتصاد محض کاربردیترین قالب است.
این گزاره به همان اندازه که پارادوکسیکال است، بنیادی نیز هست. آیا قرار است ماهیت اقتصاد سیاسی برای اقتصاددان اهمیتی نداشته باشد؟ ما نه تنها معتقدیم که این یک سوال معتبر است، بلکه میتوانیم با گفتن اینکه حتی ماهیت اقتصاد برای ما مهم نیست، فراتر برویم. ما باید فقط بر نتیجه نهایی که میخواهیم به آن دست یابیم تمرکز کنیم که در این مورد خاص، پدیده قیمت است. تنها با انجام این کار میتوانیم افکار خود را بهطور واضح و دقیق بر آنچه واقعا مهم است، متمرکز کنیم.
با بهکارگیری آنچه تاکنون درباره موضوع مورد بحث بیان کردیم، قادر خواهیم بود ماهیت آنچه را که «فردگرایی روش شناختی» مینامیم، به وضوح درک کنیم. همانطور که قبلا نیز بیان کردیم، این عقیده، نه الزامات عملی دارد و نه ارزشگذاری اخلاقی یا لزوم به تشکیل دیگر اشکال سازمانی مختلف اقتصاد را در پی دارد. بنابراین نمیتواند با استدلالهای مطرحشده پیش از این، مورد انتقاد قرار بگیرد. همانطور که خواهیم دید، این عقیده، همچنین هیچ واقعیتی را بیان نمیکند که بتواند برای اعمال فرد، تعیینکننده باشد. ما میخواهیم فرآیندهای اقتصادی خاصی را تنها در محدودههایی بسیار کوچک توصیف کنیم.
دلایل گستردهتری که باعث ایجاد این فرآیندها میشوند ممکن است جالب باشند؛ اما بر مباحث ما اثری ندارند. آنها در حوزه جامعهشناسی قرار میگیرند و به همین دلیل، نمیتوان ادعای ما را با شواهدی مبنی بر اینکه فرآیندهای علم اقتصاد سیاسی را نمیتوان صرفا بر مبنای فرد تفسیر کرد، رد کرد. اگر اقتصاددان ملی روشهای فردگرایانه خود را با استفاده از حقایق توجیه کند و اصرار داشته باشد که هر توضیحی در این مورد، به خود فرد بستگی دارد، ما تا این مرحله مجبور خواهیم شد در کنار مخالفان آنها باشیم. با این حال، نباید فراموش کرد که چنین گزارههایی ممکن است، بهعنوان یک قاعده، بدون تغییر جنبه صرفا اقتصادی موضوع، به سادگی نادیده گرفته شوند. در این نوع موارد، انتقاد به راحتی میتواند از حدی فراتر رود که تشخیص درست و نادرست غیرممکن شود.
در نهایت، فردگرایی روششناختی نه یک گمانهزنی فلسفی است، نه یک آرمان آینده و نه چیزی شبیه به آن، اگرچه به درستی یا نادرست، همانطور که قبلا توضیح داده شد، این موارد به نظریه منتسب شده است. هر منتقد بی طرفی باید اعتراف کند که مدل ما در معرض هیچیک از این انتقادها نیست که به شعارهایی تکراری تبدیل شدهاند. تنها چیزی که میگوییم این است که مفهوم فردگرایانه به نتایج سریع، مصلحتی و نسبتا قابل قبولی منجر میشود و ما معتقدیم که یک مفهوم محور در نظریه محض، مزیت بیشتری به ما نمیدهد. بنابراین غیرضروری است. با این حال، اگر از تئوری محض فراتر برویم، همه چیز متفاوت است. برای مثال، در سازماندهی و حتی بیشتر در جامعهشناسی، اتمیسم چندان نتایج مناسبی برای ما دربرندارد؛ اما با توجه به ویژگی روششناختی آن، این موضوع هیچ پیامدی در نظریه محض ندارد.
با انجام این کار ما یک گام فراتر رفتهایم و بسیاری از مشکلات را که در گذشته یک مانع بزرگ بودهاند، از بین بردهایم. اما از سوی دیگر، ما موضوع خود را از هرگونه جذابیت علمی و اصولی تهی کردهایم. ما مشکلی را حل نکردهایم؛ اما در واقع ثابت کردهایم که مشکل نیازی به حل ندارد. از این مباحث به سادگی، نتیجه میگیریم که آن بحثهای نظری که از روشهای معروف یا بدنام «رابینسون کروزوئه» استفاده میکنند، تحت تاثیر این ایراد قرار نمیگیرند که فرد دیگر در این روش، فقط در موارد استثنایی و هرگز برای مدت طولانی صادق نیست. این به وضوح سوءتفاهم ذاتی بسیاری از این انتقادات را نشان میدهد.
بنابراین، مخالفتهای اصلی علیه «اتمیسم» همانطور که نشان دادیم، صادق نیستند. اغلب انتقاداتی که مطرح میشود اشاره به چیزی دارد که ظاهرا با آن مرتبط است؛ اما در واقع ربطی به آن ندارد. درواقع، ما علاقهای به فرآیندهای فردی نداریم، بلکه آنها برای توصیف پدیدههای جمعی در حوزه ما بهکار گرفته میشوند. عمل یک فرد به همان اندازه که رنگ موی یک فرد برای یک قومشناس اهمیت دارد، برای ما مهم نیست. او نمیخواهد رنگ موی یک قوم را مشاهده کند، بلکه فقط افراد را مشاهده میکند و از مشاهدات خود از افراد، نتایج خود را درباره مردمی که از نظر آماری «معمول» بودند، استنباط میکند؛ اگرچه این مثال کاملا قابل اجرا نیست. با این حال، نشان میدهد که روشهای فردگرایانه و نتایج اجتماعی به هیچ وجه ناسازگار نیستند.
ما بر این باوریم که روش قدیمی فردگرایی در زمان ما ضروری است؛ هرچند فقط به معنای دقیق آن و با هدف نظریه محض. روش ما فقط با تئوری منطبق است و فقط در این زمینه نتایج قابل استفاده بهدست آورده است. با توجه به اینکه مشکلات این روش، واقعا حل شدهاند، از یکسو دور انداختن آن غیرممکن و از سوی دیگر غیر ضروری است. البته این ممکن است در آینده ضروری باشد؛ زیرا پیش از اینها از این روش، در خارج از آن حوزه بسیار محدود استفاده میشد. اما در حال حاضر هرگونه تفسیر بیشتر، تنها مانع پیشرفت واقعی خواهد شد. ما نمیتوانیم این ادعا را در اینجا با توضیحاتی کلی اثبات کنیم، تنها مطالعه دقیق نظریه محض و نظریات فردگرایانه آن میتواند این کار را انجام دهد.
تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که با برخی از انتقادات مقابله کنیم، برخی سوءتفاهمها را از بین ببریم و به خواننده نشان دهیم که نمیخواهیم چیزی بگوییم که بتواند درباره اصول نظریه تردید ایجاد کند. در این مورد میتوان بهصورت کلی بحث کرد. در ادامه، مقولههای اجتماعی را بهصورت کلی مورد بحث قرار نمیدهیم، بلکه در عمل نشان خواهیم داد که مفهوم فردگرایانه به معنای مد نظر ما، فارغ از هرگونه علاقه عملی، برای نیازهای ما مفید و کافی است. نتیجهگیری درباره بخش دوم استدلال ما فقط از کل موارد زیر بهدست میآید. در انجام این کار، همگان باید مفاهیم اقتصادی یک مقوله اجتماعی را شکل دهند که برای بحث درباره مسائل اجتماعی یا سیاسی هرجا که ممکن است مطلوب باشد، مورد استفاده قرار گیرد. ما میخواهیم دوباره تاکید کنیم که هر آنچه گفته شد تنها درباره نظریه محض صدق میکند.
در این زمینه باید به دو گروه مهم از مفاهیم اشاره کرد که میتوان برای آنها تفسیری جمعگرایانه قائل شد، اما در حال حاضر نمیخواهیم به تفصیل درباره آنها بحث کنیم. گروه اول با عباراتی مانند درآمد ملی، ثروت ملی و سرمایه اجتماعی مشخص میشود و نقش مهمی در ادبیات آلمانی ایفا میکند (هلد1، واگنر2 و بهویژه استولزمن3) از اهمیت آنها در این زمینه حمایت میکنند، با این حال، در مسائل صرفا نظری، آنها به ندرت از آنها استفاده میکنند، این واقعیتی است که از رویکرد ما حمایت میکند و حتی در زمانهایی که از این مفاهیم استفاده میشود، آنها فقط یک شیوه بیان هستند و اصل فردگرایانه نظریه را تغییر نمیدهند.
اگر ما نظریه خود را مستقل از هرگونه پیشداوری و الزامات بیرونی مدل کنیم، به هیچ وجه به این مفاهیم برخورد نخواهیم کرد. بنابراین ما درباره آنها توضیح نمیدهیم، اگرچه اگر این کار را میکردیم، انبوهی از پرسشها و مشکلات را کشف میکردیم که ارتباط نزدیکی با ایدههای تحریفشده دارند و واقعا به هیچ نتیجه ارزشمندی منتهی نمیشدند. گروه دوم به مفهوم ارزش اجتماعی وابسته است. مراحل اولیه این نظریه نشانههایی از این رویکرد را نشان داد، اما اخیرا بهدلیل «ارزشهای اجتماعی» مورد حمایت آمریکاییها، این نظریه واقعا مهم شده است. برخی از مفاهیم درون این گروه را حتی نمیتوان در عمل بهکار برد، مثلا «ارزش برای انسانیت» که معنای دقیقی ندارد. ارزش اجتماعی «مکتب کلارک» تنها چیزی است که واقعا اهمیت علمی دارد.
اما ما نمیتوانیم در این مورد نیز بحث کنیم و فقط میخواهیم بگوییم که میتوانیم آن را برای اهداف روششناختی نادیده بگیریم. نکته دیگر این است که، ما اغلب با مفاهیم «تقاضای کل» و «عرضه کل» مواجه میشویم. اینها در دستهبندیهای اجتماعی قرار نمیگیرند، بلکه ترکیبی از فرآیندهای فردی هستند. ما معتقد نیستیم که با استفاده از آنها الزامات مربوط به جنبه اجتماعی را دنبال میکنیم. درصورتیکه بخواهیم این الزامات را دنبال کنیم، باید پدیدههای اجتماعی را چیزی جز مجموع پدیدههای فردی ندانیم؛ دیدگاهی که کاملا آن را رد میکنیم. تقاضای کل و عرضه کل مفاهیمی هستند که مبتنی بر اصول کاملا فردگرایانه هستند.
ترجمه و تنظیم: علیرضا کتانی
پینوشت:
۱. Held
۲.Wagner
۳. Stolzmann