اعتقاد به آزادی فردی، بیچون و چرا است
اخلاق آزادی
مـــورای روتبارد از اقتصـــــــاددانـــان شناختهشده آمریکایی و متولد نیویورک است. اخلاق آزادی که برای اولین بار در سال۱۹۸۲ منتشر شد، دومین اثر بزرگ روتبارد است. روتبارد در نوشتههای خود تعاریف دقیق و در عین حال قابل فهمی درباره آزادی اقتصاد ارائه داده و به همین دلیل از دیگر اقتصاددانان اتریشی شناختهشدهتر است. اولین و مهمترین نکته بیانشده درباره «آزادی» از دیدگاه روتبارد، حد و اندازه رابطه ما با دولت است. ساده بگویم که آنچه امروزه بهعنوان ناکارآمدی بنیادین دولت میشناسیم، از آموزههای روتبارد است. از دید اوکاملترین فلسفه اقتصاد سیاسی عادلانه لیبرتارینیسم است و در نتیجه، این فلسفه واپسین امید برای شادکامی، بهروزی و حتی حفظ بشریت به حساب میآید.
مقدمه والتر بلاک برای ترجمه فارسی «اخلاق آزادی»
والتر بلاک ضمن ابراز خرسندی از ترجمه اخلاق آزادی به فارسی، نظر صریح خود را درباره فلسفه لیبرتارینیسم اعلام میکند. از نظر او، اولین اصل استوار بر این مکتب، اعتقاد به آزادی فردی بی چون و چرا است. «بر اساس این اصل افراد از نظر قانونی، به درستی مجازند به هر اقدامی که مایلند دست بزنند، مگر در مواردی که به تهدید یا آغاز خشونتورزی علیه اشخاص بیگناه مبادرت کنند.» و دومین اصل لیبرتارینیسم، حقوق مالکیت خصوصی است. اصلی که از دید نویسنده از اهمیتی حیاتی برخوردار است: «زیرا تا زمانی که بر ما روشن نباشد چه کسی مالک چه چیزی است، ناامیدانه در مساله تعیین اینکه آیا نقض حقوقی رخ داده است یا خیر سردرگم میشویم.»
از نظر او لیبرتانیسم چند اصل مهم دارد:
۱- نخستین اصل لیبرتارینیسم، اصل عدم تجاوز است. براساس این اصل افراد از نظر قانونی، به درستی مجازند به هر اقدامی که مایلند دست بزنند، مگر در مواردی که به تهدید یا آغاز خشونتورزی علیه اشخاص بیگناه مبادرت کنند.
۲- دومین اصل لیبرتارینیسم، حقوق مالکیت خصوصی است. در تاریخ فلسفه لیبرتارین، حقوق مالکیت خصوصی بر «اصل تقدم» در زمینهای بکر و فاقد مالکیت مبتنی است و در واقع مالکیت به کسانی تعلق میگیرد که برای اولینبار زمینی را بارور کرده یا حیوانی را اهلی کردهاند و بعد آنها را وارد بازار دادوستد کردهاند. در کنار این اصول اصلی، لیبرتارینیسم چهار سطح مختلف دارد. سطوحی که حد و حدود آزادیخواهی یک فرد و یک جامعه را مشخص میکنند. ۱- آنارکوکاپیتالیستها که با دولت بهطور کلی مخالف هستند. ۲- مینارشیستها یا مینیمالیستها که با حضور محدود دولت موافقت دارند. ۳- قانوناساسیگراها و ۴- لیبرالهای کلاسیک هستند. هانس هرمان هوپه در مقدمهای که درباره این کتاب نوشته معتقد است که برای قرون متمادی علم اقتصاد و اخلاق از ریشههای مشترک خود منحرف و به دو حوزه فکری کاملا بیربط تبدیل شده بودند. اقتصاد یک علم عاری از ارزش و پوزیتیو بود و اخلاق (اگر بتوان آن را علم به حساب آورد) یک علم «هنجاری» محسوب میشد.
اما روتبارد نقطه مشترک بسیار مهمی را بین این دو پیدا کرده است: مالکیت. دستاورد منحصر به فرد روتبارد کشف دوباره ماکلیت و حقوق مالکیت بهعنوان بنیان مشترک دو رشته اقتصاد و علوم سیاسی و ادغام مجدد و نظاممند علم اقتصاد مارژینالیستی مدرن و فلسفه سیاسی حقوق طبیعی در یک علم اخلاق واحد، تحت عنوان «لیبرتارینیسم» است. علم اخلاق یا بهطور دقیقتر فلسفه سیاسی، دومین ستون دستگاه روتباردی است و با اینکه کاملا از علم اقتصاد جدا میشود، ریشه آن نیز در طبیعت کنشگر انسان است و در کنار آن یک دستگاه فلسفه اجتماعی و عقلگرایانه شکل میدهد. او در این کتاب ادغام علم اقتصاد و اخلاق را حول مفهوم مشترک مالکیت شرح میدهد و بر پایه همین مفهوم مالکیت و تعدادی فرض و مشاهده تجربی کلی (بیولوژیک و فیزیکی)، مجموعه قوانین لیبرتارینی را از قوانین تملک گرفته تا قوانین مربوط به قرارداد و مجازات، استخراج میکند.
در این مقدمه آمده است که هنگامی که اخلاق آزادی در سال۱۹۸۲ منتشر شد، در ابتدا از سوی اهالی دانشگاه مورد بیتوجهی قرار گرفت. دو عامل در این نادیدهگیری نقش داشتند. اول اینکه نظریه روتبارد دلالتهای آنارشیستی داشت و او استدلال میکرد که نهاد دولت-حاکمیت- با اصول بنیادی عدالت ناسازگار است. طبق تعریف روتبارد، حکومت سازمانی است که «یکی از این دو ویژگی، یا هر دوی آنها را (در واقع در بیشتر مواقع هر دو را) دارد: ۱- درآمدش از راه اجبار فیزیکی حاصل میشود (مالیات) و ۲- انحصار بهکارگیری زور و قدرت تصمیمگیری نهایی در یک قلمرو معین را بهطور اجباری کسب میکند. بعد ادبیات بسیار رادیکالتری اتخاذ میکند: «حکومت بدون عدالت چیزی جز یک گروه راهزن نیست.»
زبان و اقتصاد
توان بالقوه اقتصادی چند زبانگی چیست؟
ترجمه وحید رضا نعیمی
گامبریل هوگان- برون استاد دانشگاه و زبان شناس اهل لیتوانیا است و بهطور تخصصی روی تاثیر چندزبانه بودن روی اقتصاد تحقیق کرده است. کتاب «زبان و اقتصاد» به توان بالقوه اقتصاد چندزبانگی میپردازد و تاثیر دانش زبانی روی تاریخ تجارت از دیرباز تا به امروز را بررسی کرده است. چند زبانی از نظر کتاب به این معنا است که تحرکات اجتماعی در جوامعی که اقتصاد قویتری دارند به مراتب بسیار بیشتر از جوامعی است که از لحاظ دانش زبانی ضعیف هستند. هوگان اما به پیچیدگی این موضوع هم اشاره میکند. او معتقد است که همیشه هم لزوما چند زبانگی به کمک اقتصاد نمیآید. این مهم است که جایگاه اقتصادی و سیاسی زبان دوم در یک دوره از تاریخ در کجا قرار دارد و همچنین یک جامعه از زبان دوم در چه زمینههایی استفاده میکند. ارتباط عمیق زبان و اقتصاد، به پیشینه تاریخی شکوفایی اقتصاد و تجارت بازمیگردد. از دیرباز، تجارت بین سرزمینهای مختلف نیازمند به مکتوب کردن اسناد معاملات به یک زبان مشترک داشت.
تاریخ تجارت پر از روایت ظهور و افول زبانهایی است که در مقام زبانهای میانجی برای تسهیل کردن تجارت بین نواحی مختلف بهکار میروند. گاه این زبان میتوانست زبانی باشد که از منشأ تجارت محور اولیه خود سرچشمه میگرفت، همچون زبان فنیقی در منطقه مدیترانه یا سغدی در آسیای مرکزی. نکته مهم این است که این زبانها با تغییر شرایط اقتصادی ناپدید شدند. به راحتی میتوانیم ببینیم که چگونه گستره فزاینده اقتصادی و نظامی حاکمان امپراتوریها به شکل مفاهیم مربوط به ایجاد حکومتهای مستقل ناحیهای هم از نظر مادی و هم فرهنگی درآمدند. این گسترش دگرگونی اجتماعی عمیقی را سبب شد و ساختارهای سیاسی را تغییر داد. همزمان با اینکه برخی سلسلههای سلطنتی مانند بوربونها در فرانسه یا عثمانی در ترکیه در حال متمرکز کردن قدرت و اعمال حاکمیت از طریق دیوانسالاریها به زبان دربار بودند، آنها همچنین ارتباط نزدیکتری بین زبان و قلمرو ایجاد کردند.
بعد از استقلال کشورها و بهویژه بعد از جنگ جهانی دوم و کشورهای تازه استقلالیافته جدید، دولتها به سمت تکزبانی روی آوردند و زبان ملی را مرسوم کردند. از نظر کاربرد زبانهای غالب، دوره معاصر شباهتهایی با دورانهای گذشته دارد. میتوانیم این امر را در جغرافیاهای مختلف مانند اتحادیه حوزه تجارت آزاد کشورهای جنوب شرق آسیا، موافقتنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی و اتحادیه اروپا ببینیم. مهم این است که به درستی درک کنیم که چگونه از زبان برای تجارت بهرهمند شویم و چه زبانهایی فرصتهایی برای گسترش و توسعه برای ما فراهم میکنند. کاربرد فزاینده سواحیلی در شرق آفریقا، عربی در شمال آفریقا و بعدا مالایی (بازار) در جنوب شرق آسیا نیز ناشی از مسافرت و تجارت دریایی بود که به ماندگار شدن این زبانها منجر شد. کتاب همچنین به این نکته اشاره میکند که دانستن یک زبان در یک دوره تاریخی به پیشرفت کسبوکار کمک میکند، اما پیشبینی تقاضای زبان همیشه دشوار است.
بهطور مثال خیلی از مردم خیلی دیر به این نتیجه رسیدند که یادگیری زبان ماندارین امروزه برای کسبوکار آنها مفید است. علاوه بر این نمیتوان به راحتی پیشبینی کرد که این زبان در سال۲۰۳۰ یا ۲۰۵۰ هم به همین صورت پرطرفدار خواهد بود. تاخیر طولانی بین یادگیری و استفاده از هر زبان به این معناست که پیشبینی تقاضای زبان همیشه دشوار خواهد بود، اگر نگوییم غیرممکن. برای برنامهریزی برای فراگیری زبان، شاید این امر سبب شود انتخابهای خاص در برنامه درسی نهایتا با نیازهای متغیر به زبان مطابق نباشد یا شاید دولتها تایید کنند که یک زبان خاص به نفع تجارت است؛ اما شاید آماده نباشند که برای درازمدت از طریق آموزش در آن سرمایهگذاری کنند. از این رو اندازه گرفتن بهره اجتماعی انتخاب هر زبان خاص دشوار است. در دوفصل آخر، این کتاب راهکارهای جالبی برای شناخت بازار زبان به ما ارائه میدهد.
بردن ایدهها به بازار
ترجمه فریبرز قاسمزاده دقیق
بردن ایده به بازار، از سری کتابهای پالتویی انتشارات دنیایاقتصاد است. کتاب با سوال بسیار مهمی آغاز میشود: «چرا نوآوری مهم است؟ و آیا نوآوری به دستیابی نتایج بهتر کمک میکند؟» بردن موفقیتآمیز ایدهها به بازار درباره چیزی بیش از خلاقیت است. این موضوع درباره توسعه قابلیت کارآمد و موثر «ایجاد»، «انتخاب» و «انتقال» ایدههاست. کتاب ابتدا به بررسی نوآوری میپردازد و معتقد است که نوآوری یکی از اجزای اصلی بازارهای مالی در دنیای امروز است؛ ولی برای نوآوری سودمند، باید اول ایده داشته باشیم. فارغ از اینکه ایده کارآمد یا ناکارآمد است و باید آگاه باشیم که بررسی ایدهها و شناخت ایدههای برنده خود یک تخصص است. بردن ایده به بازار به چگونگی بررسی ایدههای مختلف میپردازد و معتقد است مسیر همه ایدهها به بازار ختم نمیشود. در واقع زایش ایدهها بخش راحت موضوع است، تصمیمگیری موثر درباره اینکه کدامیک از این راهکارها بهترین بوده و توسعه موثر آنها به سمت تولیدات و خدمات رقابتی بخش مشکل موضوع است. بسیاری به تمرکز بیش از حد روی ایجاد ایده پرداخته و انتقال ایده را به فراموشی سپردهاند. امروزه، در این محیط جهانی بهشدت رقابتی، ایجاد ایدههای جذاب برای بازار به قابلیتی ضروری برای رشد بیشتر سازمانها در آینده بدل شده است.
ایجاد ایده ماندگار میتواند بسیار پیچیده باشد. کتاب به خوبی به ما نشان میدهد که مهم این است که ایده اولیه ایجاد شود و از بین ۱۰۰ یا حتی ۱۰۰۰ایده اولیه، تنها یکی از آنها قابلیت موفق شدن را دارد. اما این قابلیت از ابتدا مشخص نیست. مرحله مهم بعدی انتخاب ایده از بین ایدههای بیشمار بهوجود آمده و این انتخاب مرحله بسیار حساسی است؛ زیرا ما فقط توانایی سرمایهگذاری روی یکی از ایدهها را داریم.
انتقال ایده، به معنای بردن ایده به بازار است. مسیری که هیچگاه هموار نیست. این انتقال در دورانهای مختلف به اشکال مختلف بروز کرده است. هماکنون موضوع اصلی برای هر اقتصاد توسعهیافتهای، توسعه تولید جدید است. این موضوع برای تجارت و رشد اقتصادی گستردهتر حیاتی است. کتاب در انتها، دهگام برای ایده به بازار را معرفی میکند. یکی از این نکات این است که میآموزیم بررسی و انتخاب ایده کارآمد را هدایت کنیم.