در برابر افزایش دمای کرهزمین چه میتوان کرد؟ (قسمتدوم)
ثروت هم درد است و هم درمان
کشورهای ثروتمند بهدلیل دسترسی به یکسری امکانات، نهتنها میتوانند خود را در برابر این پدیده نامیمون ایمنتر کنند، بلکه این کشورها بهدلیل سطح تکنولوژی بالاتر، بازدهی بالاتری در زمینه مصرف انرژی دارند و در نتیجه، آسیب کمتری در طول فرآیند تولید به محیطزیست وارد میکنند.
به دیگر سخن، ما در یادداشت هفته پیش بیان کردیم که تولید بیشتر یا به عبارت سادهتر، تلاش برای ثروتمندتر شدن کشورها، در زمینه محیطزیست هم درد است و هم درمان.
این تلاش هم موجب میشود تا دمای کره زمین افزایش پیدا کند و هم در طول مسیرش بستری برای پیدایش امکانات و راهکارهایی نو فراهم میشود تا ما را نهتنها در برابر آسیبهای گرمایش کره زمین ایمن کند، بلکه راهی برای خروج هم نشان دهد.
حال باید بیان کرد که یادداشت هفته پیش ما با موضوعی تمام شد که باعث جنجالهای بسیاری در اجلاس کاپ۲۸ دبی شده بود.
سلطان جابر که ریاست شرکت ملی نفت امارات متحده عربی را دارد، ریاست اجلاس کاپ۲۸ را نیز برعهده داشت. او در این اجلاس بیان کرده بود که کنار گذاشتن سوختهای فسیلی یک امر ضروری است؛ اما این کار باید واقعنگرانه و تدریجی صورت بگیرد؛ زیرا در غیر این صورت ما به دوران غارنشینی بازخواهیمگشت.
ادعایی که اعتراضات بسیاری را در پیش داشت؛ زیرا به زعم عمده کسانی که در زمینه محیطزیست فعالیت میکنند، استفاده از سوختهای فسیلی یکی از متهمهای اصلی پدیده گرمایش کره زمین است. لکن، ما در آن یادداشت نیز بیان کردیم که با قدری تامل میتوانیم بفهمیم که ادعای سلطان جابر نیز چندان بیراه نبودهاست. حال از این رو، یادداشت امروز ما قصد دارد به همین موضوع بپردازد و بیان کند که چرا ادعای سلطان جابر چندان بیراه نبوده است.
تلاش برای فهم انسان واقعی
برای انجام تغییر ابتدا نیاز به تفسیر داریم. به دیگر سخن، ما تا زمانی که نتوانیم از وضعیتی که با آن روبهرو هستیم، یک تفسیر درست ارائه کنیم، تغییر مطلوبی را نیز ممکن نخواهیم ساخت. تاریخ زندگی انسانها سرشار از مثالهای عبرتانگیزی است که در آن کسانی به امید ایجاد یک تغییر مطلوب در زندگی ابنای بشر، فاجعه آفریدهاند. جمله معروفی است که میگوید: «جاده جهنم با نیتهای خوب سنگفرش شده است.» این واقعیت دلخراش دلایل مختلفی میتواند داشته باشد؛ لکن، به زعم نگارنده یکی از آن دلایل مختلف از این قرار است که ما تفسیر درستی از وضعیتی که قصد تغییر آن را داریم، نداشته باشیم. از این رو، اگر قصد آن را داریم که تغییری ایجاد کنیم، ابتدا باید یک تفسیر درست ارائه کنیم؛ زیرا، بدون شناخت که فرزند تفسیر است، چه چیزی را و چگونه میخواهیم تغییر دهیم؟ حال غرض از این توضیح چه بود؟ غرض آن بود که کسانی که وضعیت کنونی محیط زیست را ناخوشایند ارزیابی میکنند و گمان میکنند که وضعیت دمای کرهزمین نگرانکننده است و بیم تغییرات اقلیمی خطرناکی میرود، باید ابتدا یک تفسیر درست از علت این وضعیت ارائه کنند؛ سپس به تغییر آن بیندیشند. عموم کسانی که لااقل در فضاهای عمومی خود را فعالان محیطزیست مینامند، تفسیر ناقص و غلطاندازی از علت وضعیت کنونی بحرانهای محیطزیستی ارائه میکنند.
آنها علتالعلل را در یک جمله خلاصه میکنند و آن جمله چیزی جز این نیست که علت وضعیت ناگوار و نگرانکننده امروز، فعالیتهای اقتصادی انسانها در جهت تولید و مصرف بیشتر است.
این پاسخ از آن جهت ناقص است که بهعلل میل انسانها به تولید و مصرف بیشتر پاسخی نمیدهد. همچنین از آن جهت غلطانداز است که توصیههای برآمده از آن، تولید و مصرف انسانها را نشانه میگیرد. تولید و مصرفی که دشمنی با آن، همان بازی با در جعبه پاندورایی است که اگر باز شود، تمام بلاها را با خود خواهد آورد. به دیگر سخن، مساله این فعالان در آنجاست که قصد تغییر فعالیتهای اقتصادی انسانها را دارند؛ حال آنکه تفسیر درستی از رفتار اقتصادی انسانها ندارند. در نتیجه، راهکارهای آنها نهتنها کارگر نیست که میتواند مشکلی بر مشکلات اضافه کند.
کار علم اقتصاد، فهم و ارائه تفسیری از رفتار اقتصادی انسانها است. یکی از نظریاتی که به بررسی رفتار تولیدکننده و مصرفکننده میپردازد، نظریه اقتصادخرد است. ما در اینجا قصد داریم با کمک ادبیات نظریه اقتصادخرد بیان کنیم که ایراد کار کسانی که گمان میکنند که راهکارهای حل بحران محیطزیستی کاستن یا حتی تخته کردن در تولید و مصرف انسانهاست، کجاست؟ اگر بخواهم حرف آخر را در همین ابتدا بزنم، باید بگویم ایراد کار آنها در نشناختن خود انسان است.
آنچه ما در اینجا بیان خواهیمکرد، به پشتوانه کتاب اقتصاد خرد پیشرفته، نوشته جفری جل و فیلیپ رنی است. در نتیجه، هر آن کسی که توضیح مختصر ما را ناکافی یافت، میتواند به فصل اول این کتاب مراجعه کند.
نگارنده بر اساس آنچه از کتاب مذکور آموخته است، قصد بیان یک نکته دارد. این نکته از آن قرار است که حتی ما اگر از تولیدکنندگان که به زعم فعالان عمومی شناختهشده محیطزیستی، انسانهای سودجویی هستند (هرچند که سودجویی هیچ ایرادی ندارد؛ زیرا اساسا انسان زیانجو نیست) نیز بگذریم و تنها به رفتار مصرفکننده تمرکز کنیم، متوجه میشویم که رفتار اقتصادی هر انسانی در راستای افزایش سطح مطلوبیت خود است. اگر قدری بخواهیم دقیقتر شویم، باید بیان کنیم که در نظریه اقتصاد خرد، ما به دنبال تفسیری از رفتار اقتصادی انسانها هستیم. در این راستا مسالهای به نام روابط ترجیحی تعریف میکنیم. این روابط ترجیحی بیان میکنند که رفتار اقتصادی انسانها توسط چند اصول موضوعه توضیح دادهمیشود. این اصول موضوعه نیز عبارتند از: کامل بودن، سازگاری، پیوستگی و اکیدا یکنواختی. بهبیان عادیتر انسانها قدرت انتخاب دارند و میان دو بسته مصرفی بهطور قطع میتوانند یکی را انتخاب کنند (کامل بودن). همچنین، انتخابهای آنها سازگار است؛ به این معنا که ترجیحات آنها به روشی ثابت ادامه پیدا میکند (سازگاری). مضاف بر این، ترجیحات آنها هرگز ناگهانی تغییر پیدا نمیکند (پیوستگی). دست آخر نیز اینکه آنها همواره بیشتر را به کمتر ترجیح میدهند (اکیدا یکنواختی).
حال با کمک محاسبات ریاضی که از حوصله این یادداشت خارج است، ما این روابط ترجیحی را میتوانیم به تابعی تبدیل کنیم که به این تابع، تابع مطلوبیت گفته میشود. این تابع مطلوبیت برآمده نیز تابعی اکیدا صعودی و شبه مقعر است. حال دانستن این موارد به چه کار ما میآید؟
دانستن این دو نکته که توابع مطلوبیت انسانها اکیدا صعودی و شبه مقعر است از آن جهت مهم است که به ما دو نکته را نشان میدهد. اول آنکه، هر چه سطح مصرف انسانها افزایش پیدا کند، مطلوبیت آنها نیز افزایش پیدا خواهدکرد (اکیدا صعودی) و همچنین، انسانها همواره بستههای مصرفی متعادل را به بستههای مصرفی افراطی ترجیح میدهند. در نتیجه، باید بیان داشت که تولید بیشتر برای مصرف بیشتر نه فقط خواست تولیدکنندگان که تقاضای مصرفکنندگان نیز است. مضاف بر این، انسانها موجوداتی افراطی نیستند، بلکه آنها همواره درصدد انجام رفتارهای متعادلند. به این ترتیب، آنها در برابر هر دو راهکار افراطی که یکی به دنبال بیتوجهی به وضعیت محیطزیست است و یکی به دنبال کتمان تولید و مصرف است، خواهند ایستاد. حال همه اینها که گفتیم به چه کاری میآیند؟
همه اینها که گفتیم به آن سبب بود که بگوییم بر اساس نظریه اقتصاد خرد، جنگیدن با تولید و مصرف، جنگیدن با سایهها و اوهام است. انسانها اساسا به دنبال مصرف بیشتر هستند؛ زیرا این مطلوبیت آنها را افزایش میدهد. همان چیزی که هدف همه آنها است (حداکثرسازی تابع مطلوبیت). اما آنها موجودات متعادلی نیز هستند. در نتیجه، بستههای مصرفی متعادل مطلوبیت آنها را افزایش میدهد.
به این ترتیب، رفتار اقتصادی انسانها هم به دنبال تولید و مصرف بیشتر است و هم به دنبال حفظ محیطزیست. دو مقولهای که به نظر تجمیعناپذیرند. بر این اساس، به نظر میرسد که کار قدری سخت میشود. حال با این اوصاف چه باید کرد؟
چه باید کرد؟
همانطور که گفتیم این رفتار طبیعی اقتصادی انسانها است که به دنبال مصرف و در نتیجه، تولید بیشتر است. درست بر این اساس است که رشد اقتصادی نیز بدل به مهمترین شاخص اقتصادی میشود. شاید اشاره به این توضیح رومر در کتاب اقتصاد کلان پیشرفتهاش خالی از لطف نباشد. رومر بیان میکند که سطح استاندارد زندگی در عصر ما، بسیار فراتر از سطح استاندارد زندگی نیاکان ما در دو قرن پیش بوده است.
این اختلاف در سطح استاندارد زندگی میان دوره معاصر و دو قرن پیش را میتوان در تفاوت سطح رفاه جوامع بشری میان این دو دوره ردیابی کرد. جاییکه به وضوح در آن تفاوتهای غیرقابل چشمپوشی در سطح بهداشت، آموزش، طول عمر و نرخ مرگومیر میان این دو دوره از جوامع بشری دیده میشود.
شاید بتوان به جرات ادعا کرد که مهمترین تفاوت دوران جدید -پس از انقلاب صنعتی- با دوران قدیم -پیش از انقلاب صنعتی - تغییر غیرقابل بازگشت سطح استاندارد زندگی بشر است؛ اختلاف سطح استاندارد زندگی که نشانگر افزایش سطح عملکرد اقتصادی جوامع بشری در طول دو قرن گذشته محسوب میشود و افزایش سطح عملکردی که در ادبیات علم اقتصاد با نرخ رشد اقتصادی سنجیده میشود.
بر این اساس، میتوان بیان کرد که مهمترین ویژگی تاریخ جدید یا همان عصر پسا انقلاب صنعتی، رشد اقتصادی پیوسته و چشمگیر است. رشدی که در طول دو قرن گذشته، سراسر در حال افزایش بوده است.
بهنحویکه متوسط نرخهای رشد در کشورهای صنعتی در قرن بیستم بیشتر از قرن نوزدهم و در قرن نوزدهم بیشتر از قرن هجدهم بوده است. حال با این توضیح میتوان بیان کرد که تلاش برای سرکوب کردن تولید و مصرف تلاشی بیهوده است.
این امر نهتنها برخلاف رفتار اقتصادی انسانها است و موجب کاهش سطح مطلوبیت آنها خواهد شد، بلکه تهدیدی برای رشد اقتصادی نیز محسوب میشود. همان چیزی که تمام دستاوردهای بشری در دو قرن گذشته را در خود خلاصه میکند. به دیگر سخن، سادهانگاری در مساله حل بحران محیطزیست میتواند بحرانهای بدتری بیافریند.
درست از همین جهت است که نگارنده بیان میکند ادعای سلطان جابر ادعای بیراهی نیست. لکن، ازآنجاکه انسانها موجودات متعادل و نه افراطی هستند و همچنین، ازآنجاکه آلودگی خود از اساس کالایی بد محسوب میشود و کاهنده مطلوبیت است، نمیتوان دست روی دست گذاشت. اما راهش تاختن به مصرف و تخته کردن تولید نیست.بلکه باید تکنولوژیهای بهتری برای تولید یافت و آنها را آنچنان در سطح وسیعی بتوان عرضه کرد که با قیمتهای مناسبی قابل خریداری برای تمام کشورها باشد.
تکنولوژیهایی که بازده انرژی بیشتری داشته باشند تا از شدت آلایندگی آنها کاسته شود. به دیگر سخن، راه در همان تلاش برای کسب ثروت بیشتر است؛ زیرا تکنولوژی بهتر تنها در این مسیر خلق و خریداری میشود. پس بار دیگر باید تکرار کرد که ثروت هم درد است و هم درمان.
البته در این مسیر مسوولیتها برابر نیست. کشورهای توسعهیافته امروزی بزرگترین مسوولیت را در طول این مسیر دارند. آنها زمانی که زغال سنگ سوزاندند تا رشد و توسعه پیدا کنند، جهان نگران امروز را نیز آفریدند. حال کشورهای در حال توسعهای چون کشور ما و سایر کشورهای منطقه مسوولیت کمتری در قبال این موضوع داریم. اگر آنها از نحوه تولید ما ناراحتند، ایرادی نیست. تکنولوژیهای بهتر را در اختیار ما قرار دهند، نیروی کار ما برای کار با تکنولوژیهای جدید آموزش بدهند؛ آن وقت شاید بتوان فکر دیگری کرد.