اقلیم و اقتصاد
رویکرد دوم بر شواهد خرد برای تعیین کمیت اثرات مختلف اقلیمی و سپس جمعآوری آنها برای ایجاد یک اثر خالص بر درآمد ملی متکی است. این رویکرد در مدلهای ارزیابی یکپارچه گنجانده شده است که بهطور گسترده در ادبیات تغییرات آب و هوایی برای مدلسازی تعاملات اقلیم- اقتصاد مورد استفاده قرار میگیرد و اساس بسیاری از توصیههای سیاستی درباره انتشار گازهای گلخانهای را تشکیل میدهد. یک چالش اساسی برای این رویکرد پیچیدگی است. مجموعه مکانیسمهای مختلفی که از طریق آنها دما ممکن است بر نتایج اقتصادی تاثیر بگذارد، بزرگ است و حتی اگر بتوان هر مکانیزم را شمارش کرد و عملکرد آن را فهمید، مشخص کردن نحوه تعامل و جمعآوری آنها مشکلات اساسی ایجاد میکند. ادبیات آب و هوا، در سطح خرد، طیف گستردهای از اثرات بالقوه دما، از جمله تاثیرات بر بهرهوری کشاورزی، مرگومیر، عملکرد فیزیکی، عملکرد شناختی، جرم و جنایت و ناآرامیهای اجتماعی، در میان پیامدهای دیگر را پیشنهاد میکند که بسیاری از آنها در حال حاضر مشخص نیستند.
این گزارش یک رویکرد جایگزین دارد. ابتدا دادههای دما و بارندگی برای هر کشور و سال در جهان از سال۱۹۵۰ تا ۲۰۰۳ ساخته شده و این مجموعه دادهها با دادههای خروجی کل ترکیب میشوند. سپس رابطه تاریخی بین تغییرات دما و بارندگی یک کشور و تغییرات در عملکرد اقتصادی آن بررسی میشود. استراتژی اصلی شناسایی از نوسانات سال به سال دما و بارندگی برای شناسایی اثرات آنها استفاده میکند. نویسندگان مقاله سه نتیجه اولیه را پیدا میکنند.
اول، برآوردهای آنها اثرات منفی بزرگ دماهای بالاتر بر رشد را نشان میدهد؛ اما فقط در کشورهای فقیر. در این کشورها، تخمین زده می شود که افزایش یکدرجه سانتیگراد دما در یک سال معین، رشد اقتصادی آن سال را حدود ۳/ ۱درصد کاهش میدهد. در کشورهای ثروتمند، تغییرات دما تاثیر قوی و قابل تشخیصی بر رشد ندارد. تغییرات بارندگی اثرات نسبتا ملایمی بر رشد ملی در کشورهای ثروتمند و فقیر دارد. آنها نتایج کاملا ثابتی را در طیف گستردهای از مشخصات جایگزین پیدا میکنند.
دوم، برای تفسیر این اثرات، میتوان دو روش بالقوه را تشخیص داد که دما میتواند بر فعالیت اقتصادی تاثیر بگذارد: تاثیرگذاری بر سطح تولید، برای مثال، از طریق تاثیر بر عملکرد کشاورزی یا تاثیرگذاری بر توانایی اقتصاد برای رشد، برای مثال با تاثیرگذاری بر سرمایهگذاریها یا نهادهایی که بر رشد بهرهوری تاثیر میگذارند. با نگاه کردن به اثرات متعدد دما، میتوانیم بررسی کنیم که آیا شوکها تاثیرات موقتی یا دائمی بر بازده اقتصادی دارند. بنابراین آیا دما اثرات سطح یا رشد (یا هر دو) دارد یا خیر؟
نتایج بسته به مشخصات، شواهدی را ارائه میکند که دماهای بالاتر ممکن است نرخ رشد را در کشورهای فقیر کاهش دهد، نه فقط سطح تولید را. ازآنجاکه حتی اثرات رشد کوچک نیز پیامدهای بزرگی در طول زمان دارد، اثرات رشد - اگر در میان مدت ادامه داشته باشد - به تاثیرات بزرگ گرمایش زمین اشاره دارد. سوم، شواهدی وجود دارد که دما بر ابعاد متعددی از اقتصاد کشورهای فقیر تاثیر میگذارد و به روشهایی سازگار با اثرات احتمالی رشد است. درحالیکه به نظر میرسد انقباض تولید کشاورزی بخشی از داستان باشد، اما شواهد جدید اثرات نامطلوب سالهای گرم را بر تولید صنعتی نشان میدهد. یک یافته جالب دیگر مقاله این است که دمای بالاتر منجر به بیثباتی سیاسی در کشورهای فقیر میشود و این بیثباتی سیاسی میتواند بهطور قابل قبولی نرخ رشد را کاهش دهد.
این اثرات خارج از تمرکز عمده تحقیقات اقتصادی بسیاری از تحقیقات اقتصادی در زمینه تغییرات آب و هوایی قرار دارند و بر چالشهای ایجاد تخمین کلی اثرات آب و هوا از مجموعهای باریک از کانالها تاکید میکنند. آنها با سایر تحقیقات جدید سازگار هستند که نشان میدهد دما میتواند تاثیرات گستردهای خارج از بخش کشاورزی یک کشور داشته باشد. با این حال اینکه کشورهای فقیر بیشترین آسیب را از تغییرات آب و هوایی میبینند، قابل تامل است آن هم با توجه به این نکته که بیشتر این کشورها خود در نواحی جغرافیایی گرم و خشک قرار دارند.
این نتایج با استفاده از نوسانات کوتاهمدت دما و بارش شناسایی میشوند؛ درحالیکه اثرات بلندمدت آب و هوا ممکن است متفاوت باشد. بهعنوان مثال، در بلندمدت، کشورها ممکن است خود را با دمای خاصی تطبیق دهند و اثرات اقتصادی کوتاه مدتی را که مشاهده میشود، کاهش دهند. این نوع انطباق ممکن است توضیح دهد که چرا برآوردها از اثرات اقتصادی کوتاهمدت شوکهای دما بزرگتر از آنچه رابطه مقطعی کلی بین دما و درآمد در سراسر جهان نشان میدهد، است. از طرف دیگر، تغییرات آب و هوایی پایدار ممکن است اثرات طولانی مدت دیگری بر سایر بخشها، مانند سطح آب، کیفیت خاک و سلامت داشته باشد و اثرات بزرگتری نیز ایجاد کند. اگرچه رویکرد مقاله نمیتواند بهطور کامل بر این چالشها غلبه کند، اما میتواند با بررسی تغییرات میانمدت دما در داخل کشورها، در کاوش اثرات بالقوه تغییرات آب و هوایی پیشرفتهایی داشته باشد.
میانگین دمای زمین از سال۱۹۷۰ تقریبا یکدرجه سانتیگراد افزایش یافته است؛ اما کشورها به همان اندازه گرم نشدهاند. بنابراین بررسی میشود که آیا کشورهایی که بیشترین تغییرات اقلیمی را بین دورههای اولیه و اواخر در نمونه مورد مطالعه تجربه کردند، بیشترین تغییرات را در نرخ رشد خود داشتند یا خیر؟ اگرچه این رویکرد قدرت آماری کمتری نسبت به استفاده از تغییرات سالانه دارد، اما اثرات تخمینی افزایش دما در افقهای زمانی ۱۰ یا ۱۵ساله مشابه تخمینهای سالانه است و اثرات منفی قابل توجهی را در کشورهای فقیر نشان میدهد. کاهش دقت آماری با این نتایج میانمدت به این معنی است که آنها باید با احتیاط بیشتری نسبت به نتایج دادههای پانل سالانه تفسیر شوند؛ اما این واقعیت که آنها ثابت به نظر میرسند نشان میدهد که اثرات ممکن است حداقل در میانمدت باقی بمانند.