صنعتیشدن ایران در گرو حرکت گامبهگام بنگاهها به سمت قابلیتهای فناورانه است
خلأ بزرگ در «دانشبنیان»ها
چندسالی است که حمایت از شرکتهای دانشبنیان و حرکت به سمت اقتصاد دانشبنیان، به یکی از شعارهای اصلی دولتمردان ایرانی تبدیل شده است. با این حال، مرور ادبیات توسعه اقتصادی و صنعتیشدن از ایرادات جدی «توجه بیش از اندازه به بخش دانشبنیان» و «غفلت از صنایع تولیدی ساده و میانرده» خبر میدهد؛ صنایعی که بهطور تاریخی همواره موتور اصلی توسعه اقتصادی و تغییر ساختاری، بهویژه در کشورهای در حال توسعه بودهاند. در ادامه، سه نقد اصلی ادبیات توسعه اقتصادی به محور قرار دادن بخش دانشبنیان توسط کشورهای در حال توسعه از جمله ایران مطرح میشود.
اول اینکه صنایع دانشبنیان نسبت به سایر بخشهای اقتصاد، اشتغالزایی کمتری دارند. به عبارت دیگر، هر چقدر صنعت از لحاظ فناوری پیچیدهتر باشد، سهم ماشینآلات و فناوری بیشتر میشود و از این رو اشتغالزایی کمتری ایجاد میکند. صنایع اشتغالزا یا کاربر، صنایعی هستند که هزینه نیروی کار سهم قابلتوجهی از بهای تمامشده محصول را تشکیل میدهد. در جدول گزارش رتبهبندی صنایع مختلف برحسب کاربر بودن را مشاهده میکنید.
همانطور که در جدول مندرج آمده است، مهمترین صنایع کاربر و اشتغالآفرین، نهتنها دانشبنیان نیستند، بلکه از لحاظ فناوری نسبتا ساده محسوب میشوند. نکته مغفول اینجاست که در کشور ما به علت وابستگی اقتصاد به نفت، صنایع سبک و کاربر از کانال بیماری هلندی و نوسانات اقتصاد کلان تحت فشار هستند، از این رو عمده سرمایه و نیروی انسانی و توجه دولت صرف صنایع سنگین و سرمایهبر میشود که اشتغالزایی و سرریز کارآفرینی و فناوری محدودی دارند (برای اطلاعات بیشتر در مورد آثار نامطلوب وابستگی به منابع و بیماری هلند بر صنایع تولیدی (بهویژه صنایع ساخت) به مقاله بسیار خوب چانگ و لبدئوی (2020) درباره مدیریت درآمد حاصل از منابع مراجعه کنید). تمرکز بر توسعه صنایع پیشرفته و دانشبنیان، در حقیقت ادامه بیتفاوتی و بیتوجهی به مشکلات ساختاری مهم است.
ایراد دوم در محوریت قرار دادن بخش دانشبنیان مربوط به نیروی انسانی موجود در کشور است. عمده اشتغالزایی صنایع دانشبنیان برای افراد متخصص و تحصیلکرده است؛ در صورتی که مزیت اصلی کشورهای در حال توسعه از جمله ایران در نیروی انسانی ساده و نیمهماهر است. برخلاف باور مرسوم، ایران مانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه، مملو از نیروی کار ساده و غیرمتخصص است. به گزارش وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، از 5/ 23میلیون شاغل کشور، حدود 5/ 17میلیون نفر فاقد آموزش عالی هستند. با توجه به سطح نهچندان مناسب آموزش عالی بهجز در چند دانشگاه مطرح کشور، میتوان ذهنیتی از کیفیت نیروی کار دارای مدرک دانشگاهی نیز داشت. همچنین بخش زیادی از 37میلیون جمعیت غیرفعال کشور فاقد تحصیلات تکمیلی هستند. به عبارت دیگر، در حالی که میلیونها ایرانی فاقد تحصیلات دانشگاهی در مناطق شهری و روستایی یا بیکار هستند یا در مشاغل غیرمولد یا با بهرهوری پایین مشغول به کارند، تمرکز بر ایجاد شغل برای بهترین متخصصان کشور (متخصصانی که احتمالا بدون کمک دولت هم برای خودشان شغل ایجاد میکنند) احتمالا بهترین گزینه اقتصاد نباشد.
ایراد سوم مربوط به توالی توسعه اقتصادی است؛ به این معنی که توسعه اقتصادی به طور تاریخی فرآیندی گام به گام بوده و از مونتاژ صنایع ساده و سبک آغاز شده و به مرور و با انباشت قابلیتهای تولیدی به سمت صنایع پیچیدهتر و با ارزشافزوده بیشتر حرکت میکند. این توالی به بهترین شکل در الگوی توسعه پرواز غازهای کشورهای آسیا شرقی به تصویر کشیده شده است.
در این الگو بهوضوح توالی توسعه از صنایع ساده و مونتاژی و حرکت گام به گام به صنایع و حوزههای پیچیدهتر نشان داده میشود. ایده اصلی این است که حرکت ورای مزیت نسبی و جهش یکباره به حوزههای بسیار پیچیده احتمال شکست برنامه توسعه را افزایش میدهد. جاستین یوفو لین، بنیانگذار اقتصاد ساختارگرایی جدید از جمله کسانی است که روی این توالی تاکید زیادی داشته و به نظر او یکی از مهمترین دلایل شکست برنامههای تحول ساختاری در کشورهای در حال توسعه، هدفگیری صنایعی است که با سطح برخورداری از عوامل تولید (Endowment) - که تعیینکننده مزیت نسبی آن کشور است - فاصله زیادی داشتند. از این رو توجه به سطح توسعهیافتگی و برخورداری از عوامل تولید یک کشور در انتخاب صنایع منتخب اهمیت اساسی دارد و تمرکز زودهنگام بر توسعه صنایع پیشرفته فراتر از قابلیتهای تولیدی موجود در کشور احتمال عدمموفقیت را افزایش میدهد.
نکته کلیدی در رویکرد گام به گام توسعه و صنعتیشدن، مفهوم یادگیری قابلیتهای تولیدی است؛ یعنی فراتر از رشد بنگاه یا رشد اقتصادی، یادگیری شیوههای جدید تولید، بازاریابی، فروش، طراحی، تامین نهادهها، انبارداری، بستن قرارداد و... یا آنچه اقتصاددان توسعه سنجای لل، آن را «قابلیتهای فناورانه» مینامد، حائز اهمیت است. نکته مهم اینجاست که قابلیتهای فناورانه نهتنها در قلب آنچه بنگاههای داخلی را در سطح جهانی رقابتی میکند قرار دارند، بلکه از عناصر سازنده تغییر ساختاری اقتصاد ملی هستند؛ چرا که این قابلیتها تجمعی بوده و پایه و اساس لازم برای متنوعسازی مرتبط با محصولات و صنایع جدید را ایجاد میکنند. از این رو توسعه اقتصادی را میتوان به عنوان «تغییر ساختاری مبتنی بر یادگیری» فهمید؛ نکته مهمی که دانشبنیانمحوری آن را نادیده میگیرد.