مسیر توسعه بنگلادش

قدرت سازمانی هزینه اجرای نهاد‌ها را تعیین می‌کند و در کشورهای توسعه‌نیافته با طیفی از سازمان‌های غیررسمی، حامی‌پرور و اغلب نامولد، معرفی یا تلاش برای تغییر نهادی به جز از مبادی سازمانی قدرتمند اگر ناشدنی باشد تا حدود بسیار زیادی دشوار است. آنچه اهمیت دارد شکل‌گیری استقرار سیاسی مولد است که می‌تواند با تحریک انباشت سرمایه، یادگیری و تولید موجبات توسعه صنعتی و رشد اقتصادی را فراهم آورد. در مقابل شکل‌گیری استقرار سیاسی حول سازمان‌های نامولد معمولا جامعه را در ملغمه‌ای از رشد ناچیز، بی‌ثباتی و اغلب خشونت درگیر می‌کند. مهم‌ترین نکته درباره بنگلادش تکامل استقرار سیاسی مولد آن است که توسعه صنعتی و پیشرفت در شاخص‌های اجتماعی متعاقب آن می‌آیند.

مشتاق‌خان (۲۰۱۴) در مقاله مهم خود تحت عنوان کمک‌های خارجی و حکمرانی آسیب‌پذیر در پاکستان و بنگلادش نکات مهمی را پیرامون ساختار سیاسی و منابع در دو کشور و اینکه چگونه کمک‌های خارجی وجود این ساختار‌ها را برجسته کرد، نشان می‌دهد. بدون شک بنگلادش از نظر توسعه صنعتی و بهبود برخی از شاخص‌های پیشرفت اجتماعی از پاکستان و حتی ایران بهتر عمل کرده است. این کشور با توجه به نقطه شروع خود مسلما پیشرفت بیشتری داشته؛ درحالی‌که پاکستان شکننده‌تر شده است. تولید ناخالص داخلی سرانه پاکستان در سال۱۹۷۱ بالاتر بود و در سال۲۰۱۱ نیز به همین شکل باقی ماند؛ اما رشد اقتصادی در بنگلادش از دهه۱۹۹۰ سریع‌تر بوده و شکاف در تولید ناخالص داخلی سرانه بین دو کشور به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.

بنگلادش همچنین از نظر تعدادی از شاخص‌های اجتماعی با پیشرفت سریع‌تر در زمینه‌هایی مانند مرگ‌ومیر نوزادان بهتر عمل کرده است؛ بخش تولید آن با سرعت بیشتری رشد کرده و برای میلیون‌ها نفر در صنعت پوشاک شغل ایجاد کرده؛ درحالی‌که رشد صنعتی در پاکستان و ایران تضعیف شده است. بارزترین تفاوت این است که به‌رغم درگیری‌های داخلی شدید در سال‌های اولیه، بنگلادش به سمت سطوح پایین‌تری از خشونت داخلی و ثبات سیاسی بیشتر حرکت کرده؛ درحالی‌که به نظر می‌رسد پاکستان در جهت مخالف حرکت می‌کند.

بنگلادش از نظر طبقاتی کشوری همگن‌تر از پاکستان است و جنگ استقلال بسیاری از مردم را به‌ویژه در طبقات متوسط بسیج کرد تا انتظار مشارکت و پیشرفت بیشتری داشته باشند. بسیاری از این انتظارات محقق نشد و در واقع در سال‌های پس از استقلال آشفتگی زیادی ایجاد کرد. اما سازمان‌دهی کمتر متمرکز قدرت سیاسی در بنگلادش به افراد بیشتری از طبقات متوسط اجازه داد تا وارد سیاست شوند و جریان‌های درآمدی قانونی و غیرقانونی «رانت» را به‌دست آورند. این فرآیند شامل افراد جاه‌طلبی می‌شد که به‌عنوان «کارآفرینان سیاسی» عمل می‌کردند و حامیان خود را سازمان‌دهی می‌کردند تا بر سیاستمداران سطح بالاتر فشار بیاورند تا به گروه خود اجازه تصاحب رانت دهند. این نوع سیاست حامی-مشتری از نظر انحراف منابع و فساد سیاسی هزینه‌های اجتماعی دارد؛ اما در برخی زمینه‌ها می‌تواند با ایجاد فرصت‌هایی برای گروه‌های جاه‌طلب و بالقوه مخرب برای کسب قدرت و منابع سیاسی، منفعت اجتماعی در ایجاد ثبات سیاسی داشته باشد.

نکته مهم این است که ساختار قدرت در زمان استقلال این کشور با بحران و معارضه کمبود منابع مواجه بود. بنابراین کاملا طبیعی بود که مبادله سیاسی با نخبگان طبقه متوسط برای سهیم کردن آنان در قدرت و حمایت از صنعت منسوجات برای تولید منابع در دستور کار قدرت مسلط قرار گیرد. بنگلادش در طول چهار دهه گذشته از یک ساختار سیاسی بسته تک‌حزبی به سمت جامعه بازتری حرکت کرده است؛ هرچند این ساختار یک نظام رقابت حزبی حامی‌پرور است. با این حال می توان این حرکت رو به رشد را تکامل استقرار سیاسی بنگلادش به حساب آورد. در همین مدت همان‌طور که در بخش قبل نشان داده شد، این کشور در توسعه صنعتی نیز به موفقیت‌های قابل توجهی دست یافته است. همه اینها حاکی از تشکیل و تکامل استقرار سیاسی مولد در بنگلادش است. این موفقیت به سادگی به دست نیامده است و همچنان خطر معکوس شدن این روند وجود دارد.

در بنگلادش، رهبری سیاسی برای باقی ماندن در قدرت، مجبور بود به‌طور مداوم کارآفرینان سیاسی جدید از طبقات متوسط را در خود بگنجاند و به آنها اجازه دهد تا به تدریج وارد صفوف نخبگان سیاسی شوند. علاوه بر این، ازآنجاکه نخبگان حاکم منابع زیادی را به تنهایی کنترل نمی‌کردند، اجبار بیشتری برای حمایت از توسعه ظرفیت تولیدی برای تولید منابع برای خود داشتند. بنابراین رژیم‌های سیاسی در بنگلادش به‌طور فعال از صنعتی شدن تا حد بسیار بیشتری در جهت منافع شخصی خود حمایت کردند. طرد موثر بسیاری از طبقات متوسط از دسترسی به منابع سیاسی یا رانت، عامل مهمی در پشت خشونت رو به رشد سیاسی در پاکستان، به‌ویژه در دهه۲۰۰۰ بود. در مقابل در بنگلادش، درحالی‌که رقابت سیاسی بین احزاب مخالف شدید و اغلب خشونت‌آمیز بود، کارآفرینان سیاسی محروم می‌توانستند انتظار داشته باشند که در صورت موفقیت کافی به‌عنوان سازمان‌دهنده، از طریق فرآیندهای سیاسی رقابتی «عادی» به رانت دسترسی پیدا کنند.

نخبگان حاکم منابع کافی برای ایجاد انحصار در قدرت را نه داشتند و نه کنترل می‌کردند. در نتیجه، حتی اگر رقابت بین جناح‌ها و احزاب سیاسی اغلب به رویارویی‌های خشونت‌آمیز ختم می‌شد، سازمان‌های سیاسی در بنگلادش در پی سرنگونی خشونت‌آمیز دولت یا کل نظام سیاسی نبودند. این خلاف روندی بود که در پاکستان، افغانستان و برخی کشورهای خاورمیانه طی شد. معجزه بنگلادشی آن‌قدر که به مدیریت صحیح رانت‌ها بستگی دارد به چیز دیگری وابسته نیست و ریشه این مدیریت صحیح را می‌توان به تشکیل استقرار سیاسی و ساختار حل و فصل سیاسی مولد بنگلادش نسبت داد.