اصلاحات و نوسازی در ژاپن
روند اصلاحات و نوسازی در ژاپن در دوران میجی تقریبا دو دهه پس از اصلاحات امیرکبیر در ایران آغاز شد. با وجود اینکه سابقه ارتباط و رفتوآمد ایرانیها با غربیها بیشتر و قبل از ژاپنیها و از دوران صفویه آغاز شده بود و باوجود اینکه مقاومت ژاپنیها در برابر مدرنیزاسیون و نوسازی در آغاز کمتر از ما نبود، اما آنها این روند را با حوصله و پیوستگی بیشتری پیمودند. درحالی که حرکت ما با افتوخیز فراوان همراه بود. ژاپن هرچند مثل ایران کشوری فئودالی و واپسمانده بود، اما نظام زمینداری آن با ما متفاوت بود.
روند اصلاحات و نوسازی در ژاپن در دوران میجی تقریبا دو دهه پس از اصلاحات امیرکبیر در ایران آغاز شد. با وجود اینکه سابقه ارتباط و رفتوآمد ایرانیها با غربیها بیشتر و قبل از ژاپنیها و از دوران صفویه آغاز شده بود و باوجود اینکه مقاومت ژاپنیها در برابر مدرنیزاسیون و نوسازی در آغاز کمتر از ما نبود، اما آنها این روند را با حوصله و پیوستگی بیشتری پیمودند. درحالی که حرکت ما با افتوخیز فراوان همراه بود. ژاپن هرچند مثل ایران کشوری فئودالی و واپسمانده بود، اما نظام زمینداری آن با ما متفاوت بود. ما انقلابمشروطه کردیم، اما آنها با اینکه انقلابی نکردند، توانستند روند نوسازی را تقریبا بدون توقف ادامه دهند. اصلاحات در ژاپن برخلاف ایران تقریبا هیچگاه دچار گسست و انقطاع نشد. تاریخ ایران، تاریخ گسست و بازگشت است و تاریخ پیوست و تداوم نیست. در کتاب «میلاد زخم» به ترجمه این قلم، خسرو شاکری به مساله گسست و تداوم و ارتباط آن با عدم توسعهیافتگی ایران به تفصیل اشاراتی دارد. اگر هر مرحلهای از تاریخ ایران ادامه مرحله قبل و نفی دیالکتیکی آن میبود و نه نفی مکانیکی مرحله پیشین، اوضاع شاید بهگونهای دیگر رقم میخورد.
هر سلسلهای که آمده آثار سلسلههای قبل از خود را از بین برده و نهفقط بعد از ورود اسلام که پیش از آن هم اوضاع کموبیش چنین بوده است. اشکانیان دیرپاترین سلسله حکومتی تاریخ ایران بودند و ٤٩٨سال بر ایران سلطنت و حکومت کردند. اما امروز اطلاعات زیادی از آن دوران نداریم. حتی از هخامنشیان اطلاعات بیشتری از اشکانیان در دست است. چرا؟ چون ساسانیان که بعد از اشکانیان به قدرت رسیدند، تقریبا همه آثار آن سلسله را به بهانه اینکه اشکانیان یونانمدار بودند، از بین بردند. علاوه بر مساله گسست در ایران، اکتشاف و استخراج نفت نیز که همزمان با انقلابمشروطه (١٩٠٨) آغاز شد، سرنوشت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما را بهتدریج نهتنها از ژاپن که از همسایههایی مثل ترکیه و هند نیز جدا کرد. مساله مهم دیگری که وجود دارد، این است که ژاپنیها تجانس و همگرایی قومی و فرهنگی داشتند و ما نداشتیم.
در ژاپن مالکیت خصوصی به اندازه اروپا اهمیت پیدا نکرد و نقش دولت مرکزی ادو (نام قدیم توکیو) در این کشور پررنگتر از اروپا بود. فئودالیسم ژاپن شاید در جایی بین ایران و اروپا قرار داشت و خودویژه بود و شباهت چندانی با اروپا یا ایران نداشت. در ایران عمدتا نظام ارباب ورعیتی و اقطاعداری حاکم بوده تا فئودالیسم. شاه فئودال اصلی بود و تصمیم میگرفت که به چه کسی زمین بدهد و به چه کسی ندهد. اگر از کسی روی میگرداند، از هستی ساقطش میکرد و به کس دیگری میداد. منشور و قانونی در این زمینه وجود نداشت، در اروپا و ژاپن حتی زمانی که دولتهای مطلقه حکومت میکردند، قوانین نانوشتهای بود و برخلاف ایران حتی شاه هم محدودیتهایی در صدور فرمانهای خود داشت (نمونه بارز آن در بریتانیا مگنا کارتای معروف یا همان فئودالها، شاه را به پذیرش یک رشته قوانین وادار کردند). در ایران فئودالیسم به معنای کلاسیک و اروپایی آن وجود نداشته است.
به نقل از یک گفتوگو با شهریار خواجیان، مترجم کتاب «ظهور ژاپن مدرن»، از مشروطه ژاپنی تا مشروطه ایرانی
ارسال نظر