ناهمزمانی زبانی، شیزوفرنی تاریخی!

من برای تجلیل از او و هم برای اینکه میدان افاضه پیدا کند، خواستم او را به‌عنوان استادی وارد دانشگاه کنم. این کار با رعایت شرایط و مقررات معمول میسر نبود. پس لایحه‌ای تهیه و تنظیم کردم که طبق آن او بتواند استثنائاً با رتبه ۱۰ استادی وارد دانشگاه شود.

این لایحه را پس از تصویب هیات دولت تقدیم مجلس کردم و از طرف نمایندگان مورد تحسین قرار گرفتم. لایحه طبق معمول برای رسیدگی به کمیسیون مربوط -در این مورد کمیسیون فرهنگ- رفت.

فردای آن روز سیدمحمد محیط طباطبایی در وزارت فرهنگ به دفتر من آمد و تقاضا کرد که چون شرایط و مقررات معمول (داشتن درجه دکترا) اجازه ورودش را به کادر علمی دانشگاه نمی‌دهند، نامش را در لایحه‌ای که تقدیم مجلس شده بود، به همراه نام محمد قزوینی اضافه کنم.

از شنیدن این تقاضا بی‌اختیار برآشفتم که این چه توقع بی‌جایی است که از من می‌شود.

آن زمان محیط طباطبایی عنوان دبیر داشت و شهرتی را که بعدها به‌عنوان یک دانشمند و محقق پیدا کرد، هنوز به‌دست نیاورده بود. وقتی به او گفتم: شما چطور به خودتان اجازه می‌دهید توقع کنید که در ردیف میرزامحمدخان قزوینی قرارتان دهند؟ او سر به زیر افکند و رفت. شنیده شد که بعضی از نمایندگان مجلس در نظر دارند هنگامی که لایحه قزوینی در جلسه عمومی مطرح می‌شود، پیشنهاد کنند نام یکی دو تن دیگر به همراه نام قزوینی اضافه شود.

گویا این جریانات به گوش قزوینی رسیده بود؛ زیرا روزی آن مرد شریف همراه استاد علی‌نقی وزیری که در شمیران همسایه و دوست بودند، به وزارت فرهنگ آمد و پس از سپاس‌گزاری از توجهی که نسبت به او شده بود، با اصرار تقاضا کرد لایحه مربوط به او را از مجلس پس بگیرم؛ زیرا نمی‌خواهد سدی که قانون برای ورود به هیات علمی دانشگاه برقرار کرده بود، به خاطر او شکست بردارد.

هرچه گفتم مورد او استثنایی است و نظیر پیدا نخواهد کرد قانع نشد و تا از من قول قطعی نگرفت که تقاضایش مورد قبول است از دفترم بیرون نرفت. من از یکسو متاسف بودم که نتوانستم چنین مرد دانشمند شریفی را وارد کادر علمی دانشگاه کنم، از سوی دیگر به جبران آن تاسف، این رضایت خاطر را هم داشتم که به گفته قزوینی سد شکسته نشود.

پس در اولین جلسه رسمی مجلس شورای ملی به پشت تریبون رفتم و لایحه مربوط به قزوینی را رسما پس گرفتم. کسانی که امیدوار بودند با تصویب این لایحه با اضافه شدن نامشان به نوایی خواهند رسید، از من گله‌مند شدند و البته در درجه اول محمد طباطبایی بود که هنوز هم پس از سال‌های دراز که از آن ماجرا می‌گذرد و با وجود سال‌ها دوستی و همکاری که در انجمن فلسفه و علوم انسانی با هم داشته‌ایم، خیال می‌کنم که در ته دل مرا نبخشوده و هنوز گله‌مند باشد.

- گزارش یک زندگی (خاطرات علی‌اکبر سیاسی)، اختران، چاپ اول، ۱۳۸۶، صص ۱۸۹-۱۹۱

 رهاورد قزوینی از اروپا

علامه قزوینی با دعوت برادرش میرزا احمدخان وهابی در مقطعی به لندن رفت تا از کتابخانه بزرگ موزه انگلیس بازدید کند. پس از مشاهده عظمت کتابخانه آن شهر و آن همه کتاب کمیاب خطی فارسی و عربی شوق مطالعه چنان بر ایشان غلبه کرد که بی‌اختیار خیال خانواده‌ و میهن‌ را به‌طور موقت از یاد برد. حدود ۲سال و نیم که در لندن به سر برد با بعضی از خاورشناسان نامی این سرزمین از جمله پروفسور ادوارد براون، پروفسور بوان، پروفسور مارکلیوث مستر الیس، سردینسن راس‌ و مستر امدروز که هرکدام به نوبه خود خدمات گران‌بهایی به احیای آثار تاریخی ایران کرده‌ بودند، آشنا شد.

در اوایل ۱۲۸۴ ه.ش تصحیح و چاپ تاریخ «جهانگشای جوینی» به او پیشنهاد شد و وی این پیشنهاد را با کمال میل پذیرفت. از این رو برای مطالعه‌ نسخ متعددی که از کتاب پیش‌گفته در کتابخانه ملی پاریس‌ موجود بود، به پاریس رهسپار شد و در آن شهر اقامت گزید و با برخی ‌از خاورشناسان فرانسه نظیر مسیو درنبورک، مسیو کلمان هوار، استاد کازانوا، پرفسور ماسینون، مسیو کاریل‌ فران، مسیو هانری ماسه، مسیو ادکار بلوشه و مسیو پل پلیو که خدمات آنها هم به ادبیات‌ و زبان و آثار شرقی به ویژه ایرانی قابل توجه است، آشنا شد.

در سال۱۲۹۲ به دلیل بروز جنگ‌ جهانی اول دولت فرانسه از روی احتیاط بسیاری از نسخ مهم کتابخانه‌ها و آثار باستانی موزه‌ها را به خارج پاریس انتقال داده بود و دیگر ادامه کارهای ادبی و تاریخی برای اشخاصی‌ که به این قبیل امور اشتغال داشتند، ممکن نبود. از این ‌رو علامه قزوینی به پیشنهاد حسین قلی‌خان‌نواب، وزیر مختار ایران در آلمان که در پاریس بود، پاریس را ترک و به همراه وی، چهار روز بعد وارد برلن شد و در آنجا با بعضی‌ از خاورشناسان آلمانی که هرکدام از مشاهیر مستشرق‌ به شمار می‌آمدند، آشنایی یافت. پس از رفع‌ موانع‌ جنگ از راه سوئیس وارد پاریس شد و به کارهای سابق خویش‌ که‌ عمده‌ آنها ادامه چاپ تاریخ جهانگشای جوینی بود، مشغول‌ شد. سپس به ناگزیر اروپا را ترک کرد و به تهران برگشت.

قزوینی پیشگام و رهگشای راهی سخت و دراز بود؛ راهی که پیش از او فردی در ایران در آن طریق گام اساسی برنداشته بود. قزوینی هر آنچه نوشت از آثار برگزیده تحقیقی زمان ماست.

تاریخ جهانگشای جوینی نه تنها تاریخ که فرهنگ و شرایط اجتماعی دوره مغول را شرح می‌دهد. بهترین تصحیحی که اکنون از این کتاب وجود دارد، تصحیح علامه محمد قزوینی است که مجلدات سه‌گانه آن در طول سال‌های مختلف به چاپ رسیده است. گفته‌اند که یکی از مهم‌ترین آثار محمد قزوینی، «یادداشت»های اوست که به کوشش ایرج افشار در پنج جلد منتشر شده است. با این حال از محتوای این کتاب که بگذریم، نثر و سبکی ناهمزمان دارد.

سرآغاز نامه آن شادروان به «کیوان قزوینى» از همان کتاب یادداشت‌ها را مثال می‌زنیم: «به شرف عرض عالى مى‌رساند مرقومه شریفه مورخه ۲۱شهریور با چند رساله از مولفات بدیعه حضرت مستطاب عالى یکى دو هفته قبل توسط آقاى عیسى‌خان، از محصلین تازه ورود اینجا زیارت گردید.

از اظهار التفات و مرحمت و حسن ظن در حق این ضعیف که به همشهری‌گرى آن یگانه فاضل دانشمند افتخار دارم، نهایت تشکر و امتنان حاصل شد.

بنده اسم و صیت حضرت مستطاب عالى را که عالم‌گیر مى‌‌باشد و بدون مبالغه مصداق قول شاعر عرب:

فسارمسیرالشمسى فى کل بلده  وهب هبوب الریح فى البر والبحر است از اوایل جوانى همواره شنیده بودم و همیشه آرزوى تشرف به حضور انور یا لااقل به واسطه عایق بعد مسافت استفاده از آثار قلمى آن وجود محترم در اعماق قلب من مضمر مى‌بود... پاریس ۱۹ آبان ۱۳۰۸ هجرى شمسى.»

هفت سال پس از آنکه مارسل پروست در همان پاریس، پایتخت مدرنیته، رمان عظیم «زمان از دست رفته» را - که سراسر زبان انسان معاصر است- به پایان رسانده، علامه قزوینی حتی نتوانسته یک نامه معمولی به دوست همشهری‌اش بنویسد و آن را با نثری مصنوع و فاخر به شیوه همان تاریخ جوینی رقم زده است. چنین است که ناهمزمانی و اسکیزوفرنی زبانی به ناهمزمانی تاریخی و اجتماعی نیز منجر می‌شود؛ بلایی که در تاریخ معاصر شاهد آن بوده‌ایم.