نگاهی به برخی مفاهیم بنیادی در اندیشه میشل فوکو
قدرت، تاریخ و اقتصاد
فوکو بهطور خاص به موضوع ثروت و تاریخ بهصورت مستقیم نپرداخت؛ اما برخی مفاهیم بنیادی در مطالعات بینارشتهای فلسفه، سیاست و تاریخ را پیش کشید و تعریف کرد. یکی از مباحث اصلی مورد توجه فوکو این است که قدرت و دانش همواره در تعامل هستند. او معتقد بود که دانش نه تنها ابزاری برای فهم جهان است، بلکه ابزار اعمال قدرت نیز هست. در این راستا، ثروت بهعنوان یک منبع قدرت میتواند بر نحوه تولید و توزیع دانش تاثیر بگذارد.
فوکو تاریخ را بهعنوان مجموعهای از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی میبیند که در آن قدرت، دانش و هویت شکل میگیرد. او به جای تمرکز بر رویدادهای تاریخی خاص، به بررسی نظامهای تفکر و گفتمانهای دورههای مختلف تاریخی توجه نشان داد.
فوکو همچنین به بررسی شیوههای اثرگذاری سیاستهای اقتصادی بر زندگی روزمره مردم پرداخته است. او بهویژه درباره «نظامهای انضباطی» (مانند زندانها و بیمارستانها) چگونگی مدیریت جوامع از طریق اقتصاد و سیاست را بررسی کرد.
نظریههای فوکو درباره قدرت، دانش و تاریخ به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه ثروت نه تنها بهعنوان یک منبع اقتصادی، بلکه بهعنوان یک عامل اجتماعی و فرهنگی عمل میکند. او با تحلیلهایش ما را به چالش میکشد تا روابط پیچیده بین اقتصاد، قدرت و تاریخ را بهتر درک کنیم.
فوکو به تاریخ بهعنوان یک فرآیند پویا نگاه میکند و بر این باور است که نظامهای اقتصادی نیز در طول زمان تغییر میکنند. او تاکید دارد که باید به تاریخچه گفتمانهای اقتصادی توجه کنیم تا بفهمیم چگونه این گفتمانها بر روابط اجتماعی و ساختارهای قدرت تاثیر گذاشتهاند.
دیدگاه فوکو درباره اقتصاد فراتر از تحلیلهای مالی و کمی است. او به بررسی روابط پیچیده بین اقتصاد، قدرت، دانش و تاریخ میپردازد و نشان میدهد که چگونه این عوامل در شکلدهی به جامعه و زندگی روزمره ما نقش دارند.
از نظر میشل فوکو هدف غایی مراقبت، نظارت و انضباط، بهنجارسازی فرد و از میان بردن بیانضباطیهای اجتماعی و روانی و سرانجام تربیت انسانهایی مطیع و سودآور در جامعه است. او بهعنوان یک اندیشمند اعتقاد دارد زندگی دانشآموزان، سربازان، بیماران و زندانیان در معرض مراقبت و نظارت و تهیه گزارش قرار میگیرد و رفتار بهنجار مورد تشویق و رفتار نامطلوب با اقدامات مجازاتی مواجه میشود. فوکو تاکید میکند که قدرت نظم نیست، بلکه نظم و انضباط صرفا یکی از شیوههای اعمال قدرت است. با مطالعه آثار فوکو میتوان دو دوره فکری و به تبع آن دو دسته آثار وی را بررسی کرد. دوره اول آثار او به دیرینه شناسی اختصاص دارد. او در این دوره به شرایط امکان علوم اجتماعی میپردازد. رویه او در تحلیل نهادها غیرگفتمانی و در تحلیل علوم گفتمانی است. در دیرینهشناسی فوکو به دنبال توصیف آرشیوی از احکام رایج در یک عصر و جامعه خاص است. دوره دوم فکری فوکو تبارشناسی نام گرفته است. او در این دوره تحت تاثیر نیچه است. در تبارشناسی او به دنبال تحلیل شرایطی است که انسانها ابژه و سوژه میشوند. کتاب مراقبت و تنبیه (۱۹۷۵) بـا عنوان فرعى «تولد زندان» اولین اثرى است که فوکو با روش تبارشناسى نگاشته است. فوکو در همین اثر هدف خود را ارائه تاریخ به هم پیوسته روح مدرن و قدرت جدید قضاوت عنوان میکند.
مراقبت و تنبیه سعى در دنبال کردن ردپاى تغییراتى دارد که در شیوههاى مجازات به وجود آمده است، در واقع نوعى تحلیل تاریخى از شرایط اجتماعى و علاوه بر آن تحلیل شیوه اندیشیدن را ارائه داده است.
فوکو از دهه1960 بهعنوان یکى از مهمترین چهرههاى اندیشۀ انتقادى مطرح بوده اسـت. آثار و افکار او نیز بر مکتبهاى مختلفى چون پساساختارگرایى، پسااستعمارگرایى، پسامارکسیسم و حتى فمینیسم تاثیرگذار بوده اسـت. فوکو اندیشمندى کنجکاو و شکاک بود که شیوه اندیشیدن جدیدى را باب و افکار بسیارى را مشوش کرد. او سعى داشته همواره سیاستى رهایى بخش را تصویر کند؛ امـا در تصویرى کاملا متناقض، خود این امکان را تضعیف میکند و گاهى غیرممکن جلوه میدهد. فوکو نه تنها یک روشنفکر و فیلسوف بود، بلکه یک فعال سیاسی نیز بود. وی درگیر طیف وسیعی از اعتراضات و کارزارها بود: علیه جنگ در الجزایر، علیه نژادپرستی، جنگ ویتنام و اصلاح وضعیت زندانها.
فوکو مفهوم مهم «بیوپولیتیک» را پیش کشید که به شیوههایی اشاره دارد که دولتها از طریق آنها زندگی و رفتار مردم را مدیریت میکنند. این مفهوم شامل سیاستهای اقتصادی نیز میشود و نشان میدهد که چگونه اقتصاد میتواند به ابزاری برای کنترل اجتماعی تبدیل شود.
از تحلیل ثروت تا اقتصاد سیاسی
فوکو در «نظم اشیا» تلاش کرده است دگرگونیهایی را توصیف کند که موجب ظهور برخی علوم، از جمله اقتصاد، در آستانه قرن نوزدهم شده است. وی معتقد است در دوره کلاسیک نه زندگی وجود داشته، نه علمی درباره زندگی؛ به همین دلیل، اقتصاد سیاسی نیز وجود نداشته است. به زعم فوکو، در لحظهای که آدام اسمیت فرآیند تقسیم کار فزاینده، ریکاردو نقش سرمایه و برخی از قوانین بنیادی اقتصاد بازار را با دادن جهتی نو به تجزیه تولید، بیان کردند، اقتصاد سیاسی با موضوع و انسجام درونی خاص خودش پدیدار شد. قبل از آن هرچه بوده فقط تحلیل ثروت بوده و نه اقتصاد سیاسی.