هزینه‌های گزاف؛ تحول از درون

باوجوداینکه تنش‌های بین فرانسه و بریتانیا از دیرباز وجود داشت، شکست شرم‌آور فرانسه در جنگ هفت‌ساله (۱۷۶۳-۱۷۵۶)، تنها به تشدید آنها کمک کرد. تمایل مردم فرانسه به جنگ، با افزایش احساسات آمریکایی و نوستالژی برای شخصیت‌های بزرگ تاریخی فرانسه تقویت شد؛ درحالی‌که دولت پادشاه لوئی شانزدهم (۱۷۹۲-۱۷۷۴) این درگیری را بهترین فرصت برای بازپس‌گیری بخشی از قدرت و اعتبار نابودشده پس از شکست فرانسه می‌دانست. معاهده پاریس که در سال۱۷۸۳ امضا شد، پیروزی فرانسه و متحدان آمریکایی‌اش را تثبیت و موقعیت فرانسه را به‌عنوان یک قدرت نظامی بزرگ تایید کرد و منجر به استقلال ایالات متحده شد؛ اما زیان مالی ناشی از مداخله فرانسه شدید بود و دولت این کشور نتوانست به این موضوع رسیدگی کند. مسائل ناشی از این بدهی و افزایش مخارج دولتی، از علل عمده انقلاب فرانسه و سرنگونی رژیم باستانی آن بود.

 میهن‌پرستان و سیاست

جنگ هفت‌ساله در سال۱۷۶۳ به پایان رسید؛ اما تاثیرات آن در سراسر قرن هجدهم احساس شد و حتی مسیر تاریخ جهانی را تغییر داد. یکی از این تاثیرات بدهی‌های دولت بریتانیا هنگام پیروزی در جنگ بود. پارلمان بریتانیا مالیات‌های مختلفی را بر ۱۳ قلمرو آمریکایی خود در باقی‌مانده دهه۱۷۶۰ و اوایل دهه۱۷۷۰ وضع کرد تا به این تعهد عمل کند. جنگ به‌عنوان دفاع از این سرزمین‌ها در گرفته بود، بنابراین با توجه به بخشی از توجیه پارلمان برای این مالیات‌ها، منطقی بود که آنها را در هزینه‌های وارد آمده سهیم کند. یکی از دلایل مهم در شروع جنگ استقلال آمریکا در سال۱۷۷۵، سرپیچی از پرداخت مالیات، در میان جمعیت آمریکایی، به‌ویژه طبقه زمین‌دار بود.

فرانسه شکست‌خورده، شاهد نابودی بسیاری از دارایی‌های استعماری خود در آمریکای شمالی پس از پایان جنگ هفت‌ساله در نتیجه صلح۱۷۶۳ به‌ویژه در مستعمره کانادا به‌عنوان دومین اثر جنگ بود. با توجه به اینکه این مستعمره در آن سال‌ها تا حدودی به بار مالی تبدیل شده بود، واگذاری کانادا به بریتانیا ضرر مهیبی نبود؛ اما آسیبی که به موقعیت و شهرت فرانسه به‌عنوان یک قدرت بزرگ وارد شد، یک مساله بود. جنگ هفت‌ساله بین فرانسه و بریتانیا تا سال۱۶۸۹ ادامه داشت. برخی از محققان معاصر از این سلسله‌جنگ‌ها به‌عنوان جنگ صدساله دوم (۱۸۱۵-۱۶۸۹) یاد می‌کنند. به همین دلیل، شکست فرانسه توسط بریتانیا بسیار تحقیرآمیز بود و بسیاری از مقامات فرانسوی به سرعت شروع به جست‌وجوی بهانه‌ای برای گرفتن انتقام از بریتانیا کردند.

این دفاع با رسیدن لویی شانزدهم (۱۷۹۳-۱۷۵۴) به سلطنت فرانسه در سال۱۷۷۴ قریب‌الوقوع به نظر می‌رسید. بسیاری از مقامات لویی، مشتاق شرکت در درگیری قریب الوقوع بودند؛ زیرا تنش بین بریتانیا و ۱۳مستعمره آمریکایی آن در آستانه تشدید بود. کنت ورژنس (۱۷۸۷-۱۷۱۹)، وزیر امور خارجه فرانسه اظهار کرد که «مشیت الهی این لحظه را برای تحقیر انگلیس مشخص کرده است» چراکه درگیری‌ها آغاز شده است و مستعمرات، استقلال خود را در سال۱۷۷۶ اعلام کرده‌اند. سپس او برای متقاعد کردن پادشاه تازه‌کار، بی‌تجربه و ۲۲ساله، برای مداخله تلاش کرد.

 مردم فرانسه رهبران آمریکایی مانند جرج واشنگتن (۱۷۹۹-۱۷۳۲) را تحسین می‌کردند؛ اما شاید هیچ آمریکایی به اندازه بنجامین فرانکلین، فرستاده آمریکا در فرانسه مشهور نبود. فرانکلین یک کت قهوه‌ای بی‌ادعا به تن کرد تا جمعیت را مجذوب خود کند و شروع به پوشیدن کلاه بیور کرد تا با این تصور فرانسوی‌ که دنیای جدید مکان آزادی و پاکی است، بازی کرده باشد. فرانکلین پس از آگاهی از عطش نخبگان فرانسوی برای دانش علمی، از تصویر خود به‌عنوان یک متفکر علمی بهره برد و به زودی، سالنامه او، ریچارد ساندرز یا ریچارد بیچاره، به فرانسوی ترجمه شد. ترکیبی از پیش‌بینی‌های دوره‌ای آب‌وهوا، توصیه‌های مفید داخلی، پازل‌ها و سرگرمی‌های دیگر، سالنامه‌ها را به کتاب‌های بسیار محبوب در آمریکای مستعمره تبدیل کرده بود. فرانکلین با نشان دادن خود به‌عنوان یک آمریکایی باهوش، تحصیل‌کرده و بی‌ادعا، دقیقا آنچه را که مردم فرانسه می‌خواستند، ارائه کرد. زمانی که فرانکلین در اوج شهرت بود بیشتر از تصویر پادشاه شناخته شده بود. تصویر او روی عروسک‌ها، جعبه‌ها و جوهردان‌ها ظاهر می‌شد.

سوسیالیست‌های فرانسوی به زودی برای همبستگی با ۱۳مستعمره دست به کاری نمادین زدند. آنها در گروه‌های ۱۳نفره با هم ملاقات می‌کردند و هر نفر قبل از نوشیدن ۱۳گیلاس شراب به سلامتی پیروزی آمریکایی‌ها، نشان یکی از ۱۳مستعمره را می‌پوشید. با شروع جنگ برای استقلال، فرانسوی‌ها شروع به نمایش حمایت خود با حکاکی‌هایی کردند که یادآور پیروزی‌های آمریکا بر بریتانیایی‌ها بود.

احیای میهن‌پرستی فرانسوی به حمایت مردمی از درگیری کمک کرد. بسیاری از مردم فرانسه از خاطرات نوستالژیک قهرمانان گذشته فرانسه برای کنار آمدن با شکست در سال۱۷۶۳ استفاده کردند. چهره‌های مورد علاقه عبارت بودند از هانری چهارم فرانسه (۱۶۱۰-۱۵۸۹)، ژان دارک (۱۴۳۱-۱۴۱۱) و چهره‌های معاصر دیگری مانند مارکی دو مونتکالم (۱۷۵۹-۱۷۱۲) که جان خود را در یک مبارزه شجاعانه علیه بریتانیای مخوف فدا کرد. یک مجموعه با عنوان «پرتره‌های بزرگان برجسته فرانسه» منتشر شد که از چنین افرادی تقدیر می‌کرد. افزایش ناسیونالیسم و احساسات ضدانگلیسی نیز روی صحنه به چشم می‌خورد. پیر دو بلوی، در نمایش‌نامه۱۷۶۵ خود به نام محاصره کاله، قهرمانانی فرانسوی را به تصویر کشید که در برابر خشم مهاجمان انگلیسی تسلیم شدند.

اولین اجرای این درام که انگلیسی‌ها را شرور نشان می‌داد، ۱۹۰۰۰تماشاگر را به خود جلب کرد. با وجود شور و شوق برای اقدام عملی در میان مقامات فرانسوی، مانند ورژنس و عموم مردم، کسانی هنوز مخالف مداخله بودند. وزیر دارایی فرانسه، آن روبرت ژاک تورگو، پیش‌بینی کرد که فرانسه به‌دلیل بدهی ناشی از درگیری‌های قبلی، قادر به ادامه جنگ دیگری نخواهد بود. تورگو از جنگ پیشنهادی ورژنس در آمریکا در سال۱۷۷۶ انتقاد و اظهار کرد که چنین درگیری برای همیشه هرگونه امکان اصلاح مالی را از بین می‌برد و«اولین شلیک گلوله، دولت را به سمت ورشکستگی سوق خواهد داد.» تورگو در مه۱۷۷۶ پس از بی‌توجهی به هشدارهای پیشگویانه‌اش از کار برکنار شد.

 حمایت از آمریکایی‌ها

کنگره قاره‌ای، نهادی که مسوول ۱۳مستعمره است، در سال۱۷۷۶، سیلاس دین، وکیل کانکتیکات را با ماموریت تامین کمک فرانسه به پاریس فرستاد. دین با ورژنس صحبت کرد و به او اطلاع داد که اصولا آمریکایی‌ها نیروهای کافی برای شکست انگلیسی‌ها دارند؛ اما همچنان به پول، سلاح و مهمات نیاز دارند. ورژنس یک شرکت تجاری خصوصی ایجاد کرد تا مخفیانه تسلیحات فرانسوی مازاد از جنگ هفت‌ساله را در ازای کالاهای آمریکایی مانند تنباکو، پنبه و روغن نهنگ به آمریکا منتقل کند؛ زیرا او این روش را وسیله‌ای نسبتا ارزان برای مبارزه با بریتانیا می‌دانست.   پس از اینکه آمریکایی‌ها تحت رهبری جرج واشنگتن شکست‌هایی را در نبرد لانگ آیلند تجربه کردند، کنگره، سیلاس دین را به ورژنس بازگرداند تا یک اتحاد مهم‌تر فرانسوی ترتیب دهد.

ورژنس که قادر به جنگ مستقیم با بریتانیا نبود، موافقت کرد که افسران فرانسوی را برای آموزش نیروهای آمریکایی بفرستد در ازای اینکه این افسران در ارتش قاره‌ای پست‌های عالی دریافت کنند و یک ژنرال فرانسوی در رأس فرماندهی واشنگتن قرار بگیرد. ویکتور- فرانسوا، دومین دوک دی بروگلی که مامور شد فهرستی از فرماندهان را برای سیلاس دین در نظر بگیرد تا ارتش قاره‌ای را در اختیار داشته باشد، شخصی بود که ورژنس برای چنین فرماندهی در نظر داشت. دی بروگلی به سیلاس دین، یک آریستوکرات جوان و مشتاق به نام ژیلبر دو موتیه، مارکی دو لافایت (۱۸۳۴-۱۷۵۷) را پیشنهاد داد.

طرح مخفیانه ورژنس برای کمک به آمریکایی‌ها در ابتدا با مقاومت لوئی شانزدهم روبه‌رو شد که با یادآوری هشدار تورگو، هنوز برای شروع درگیری با بریتانیا مردد بود. ورژنس مدعی شد که این مسوولیت فرانسه است که بریتانیا را به هر قیمتی شکست دهد. او به پادشاه لوئی شانزدهم چنین گفت: دشمن آشکار فرانسه انگلستان است... هدف ثابت و ارزشمند او در سیاست، اگر نگوییم نابودی فرانسه، سرنگونی، تحقیر و نابودی آن بوده است... همه روش‌های کاهش قدرت و عظمت انگلیس... عادلانه، مشروع و حتی ضروری است.

پادشاه سخنان وزیر را متقاعدکننده دید و نظر خود را تغییر داد و این طرح را تصویب کرد؛ اما نقشه ورژنس از طریق جاسوسان بریتانیایی به سرعت خنثی شد. لویی شانزدهم پس از تهدید به نبرد درصورتی‌که به سربازان فرانسوی اجازه سفر به آمریکا داده شود، از موضع خود عقب‌نشینی کرد. با وجود دستور متعاقب پادشاه که هر سرباز فرانسوی را از ماجراجویی در قاره آمریکا منع می‌کرد، لافایت در کشتی ویکتوریایی از فرانسه گریخت.

زمانی که لافایت به مستعمرات رسید، به درجه ژنرال ارتش قاره ارتقا یافت؛ جایی که با موفقیت‌های رزمی خود به شهرت دست یافت و به یکی از نیروهای مهم واشنگتن تبدیل شد. سایر سربازان فرانسوی نیز همین کار را کردند؛ اما طرح ورژنس برای جانشینی دی بروگلی در واشنگتن سرانجام با شکست مواجه شد؛ زیرا واشنگتن به سرعت محبوبیت خود را به‌دست آورد. لویی شانزدهم به لطف شجاعت لافایت، شوق عام برای جنگ و نفوذ افرادی مانند فرانکلین و ورژنس، با شتابی بیشتر به نبرد میل کرد. او سرانجام پس از شنیدن پیروزی شگفت‌انگیز آمریکایی‌ها در جنگ ساراتوگا در سال۱۷۷۷ که موجی از شور و هیجان برای انقلاب آمریکا در فرانسه را برافروخت، به ورژنس اجازه داد تا درباره اتحاد نظامی با آمریکایی‌ها گفت‌وگو کند.

 نبرد بوربون

ورژنس پس از دستیابی به هدف خود مبنی بر اینکه فرانسه درگیر جنگ آمریکا شود، وارد عمل شد. فرانسه در ۶فوریه۱۷۷۸ پیمان اتحاد با ایالات متحده را امضا کرد و استقلال آن را به رسمیت شناخت. ورژنس با جمهوری هلند و بوربون‌های اسپانیا متحد شد و بریتانیا را به‌عنوان متجاوز اعلام و عنوان کرد که این ائتلاف جدید تنها برای محافظت از استقلال آمریکا مداخله می‌کند. در ماه مارس، فرانسه و بریتانیا علیه یکدیگر رسما اعلام جنگ کرده بودند. درگیری مشهور بین بریتانیا و فرانسه در این دوره به‌عنوان جنگ انگلیس و فرانسه در سال۱۷۷۸ یا جنگ بوربون شناخته می‌شود، با وجود اینکه جزئی از جنگ آمریکا برای استقلال بود. فرانسه در آغاز درگیری با بریتانیا ناموفق بود. در تابستان ۱۷۷۸، ناوگانی به فرماندهی کنت استین به سواحل نیویورک که تحت کنترل بریتانیا بود، رسید؛ اما نتوانست به بندر نزدیک شود و به شهر حمله کند. سپس کنت استین به سمت نیوپورت، رود آیلند حرکت کرد و انتظار داشت که با آمریکایی‌ها متحد شود و شهر را تصرف کند. به‌دلیل ترکیبی از آب‌و‌هوای نامساعد و عدم همکاری بین نیروهای فرانسوی و آمریکایی، این حمله ناموفق بود. سال بعد، کنت استین بازگشت و این بار به ساوانا، جورجیا که توسط بریتانیا اداره می‌شد، حمله کرد.

پس از یک رگبار دریایی بی‌ثمر، کنت استین یک حمله زمینی را آغاز کرد که آن نیز دفع شد. در همان سال ارتش ۳۰۰۰۰ نفری لافایت قرار بود توسط ناوگانی از کشتی‌های اسپانیایی از طریق کانال مانش منتقل شود؛ اما این تلاش برای تهاجم با شیوع آبله در میان خدمه اسپانیایی، آب‌و‌هوای سخت و یک ناوگان بریتانیایی که برای محافظت از کانال مانش حرکت می‌کرد، خنثی شد.

هنگامی که ۶۰۰۰ سرباز فرانسوی تحت رهبری کنت دو روکامبو در سال۱۷۸۰ به رود آیلند رسیدند، وضعیت به طرز چشمگیری بهبود یافت. بر خلاف استین که به‌دلیل درجه خود در برابر دستورات آمریکایی مقاومت می‌کرد، روکامبو احساسات اشرافی خود را کنار گذاشت و تسلیم دستورات ژنرال واشنگتن شد. پس از تسخیر ارتش بزرگ‌تر بریتانیا توسط ارتش آمریکایی به رهبری لافایت در شهر بندری یورک تاون، واشنگتن و روکامبو برای حفظ برتری خود با یکدیگر همکاری کردند. درحالی‌که واشنگتن برای حمایت از لافایت در خشکی حرکت کرد، ناوگان فرانسوی مسیر بریتانیا را در دریا قطع کرد. آخرین رویدادی که در نهایت به درگیری در آمریکای شمالی پایان داد، تسلیم ارتش بریتانیا در اکتبر۱۷۸۱ بود.

با این حال، زمانی که کشورهایی مانند فرانسه، اسپانیا و هلند درگیر شدند، جنگ تمام جهان را فراگرفت و آمریکای شمالی را به یکی از صحنه‌های نبرد تبدیل کرد. در ۲۴ژوئن۱۷۷۹، بریتانیا در جبل‌الطارق توسط بوربون‌ها، ارتش ترکیبی فرانسه و اسپانیا محاصره شد. چندین ماه پس از پایان دادن به نمایش آمریکای شمالی یورک‌تاون، در سپتامبر۱۷۸۲، آخرین حمله بزرگ به جبل‌الطارق رخ داد. با این حال، حمله تا فوریه۱۷۸۳ متوقف نشد. این درگیری به کارائیب و هند نیز گسترش یافت؛ جایی که دو قدرت بزرگ هنوز مستعمراتی در اختیار داشتند. نیروی دریایی فرانسه پس از پیروزی در یورک‌تاون، دومینیکا، گرانادا، سنت وینسنت و توباگو را در هند غربی تصرف کرد و در نهایت توسط یک نیروی بریتانیایی در نبرد سنت در آوریل۱۷۸۲ متوقف شد.

این نبرد دریایی بزرگ‌ترین پیروزی بریتانیا بر فرانسه در طول جنگ تلقی می‌شود. جنگ دوم آنگلو میسور در نتیجه جنگ بریتانیا و فرانسه در هند آغاز شد؛ زمانی که بریتانیا به شریک فرانسه، پادشاهی میسور حمله کرد. یکی از نبردهای پایانی جنگ، محاصره کودالور در ژوئیه۱۷۸۳ بود که تا آغاز مذاکرات اولیه صلح به پایان نرسید. با امتداد جنگ در بسیاری از مناطق جهان، نیاز به سرمایه اضافی امری ضروری شد. ژاک نکر (۱۸۰۴-۱۷۳۲)، سرمایه‌دار ژنوی که در سال۱۷۷۶ به‌عنوان مدیر خزانه‌داری لویی شانزدهم منصوب شد، وظیفه تامین این دارایی‌ها را بر عهده داشت.

نکر از وام گرفتن برای پرداخت هزینه مشارکت فرانسه در درگیری استفاده کرد؛ زیرا او درباره عدم افزایش مالیات قاطع بود. نکر از سال۱۷۷۷ تا زمانی که در سال۱۷۸۱ استعفا داد، ۵۲۰میلیون لیور بدهی به دیگر بدهی‌های بیش از حد دولت اضافه کرد. پس از استعفای او، جولی دو فلوری مجبور به افزایش مالیات شد و ۲۳۲میلیون لیور بدهی دیگر به بار آورد. فرانسه، تا زمانی که نبرد در سپتامبر۱۷۸۳ به پایان رسید، بیش از ۶/ ۱میلیارد لیور برای جنگ با بریتانیا هزینه کرد.

 عواقب

هیچ‌یک از سرزمین‌هایی که طی معاهده صلح۱۷۶۳ از فرانسه گرفته شده بود، با معاهده پاریس در سال۱۷۸۳ به فرانسه بازگردانده نشد. به استثنای توباگو و بخشی از منطقه رودخانه سنگال که فرانسه آن را حفظ کرد، تمام سرزمین‌هایی که در طول جنگ تصرف شدند، به صاحبان اصلی خود بازگردانده شد. مینورکا و فلوریدا به اسپانیا بازگردانده شدند؛ اما جبل‌الطارق تحت سلطه بریتانیا باقی ماند. البته ایالات متحده، موقعیت رسما ملی این مناطق را اعلام کرد و استقلال آنها را به رسمیت شناخت. به نظر می‌رسد که فرانسه از تمام جنبه‌های عملی، آنچه را که در نظر داشت، انجام داده است.

این کشور موقعیت خود را به‌عنوان یک نیروی قدرتمند احیا کرده بود و در عین حال بریتانیا را تحقیر کرده و ۱۳مستعمره خود را از آن خلع کرده بود. بندر نظامی در شربورگ که می‌توانست به‌عنوان پایگاهی برای حمله‌ آینده به بریتانیا باشد، توسط لوئی شانزدهم که از عملکرد ناوگان فرانسوی در طول درگیری خرسند بود، تامین مالی می‌شد که البته این یک سرمایه‌گذاری بسیار پرهزینه با بازگشت سرمایه بسیار اندک بود. مشارکت فرانسه در جنگ انقلابی آمریکا اثر مالی هنگفتی بر این کشور به جای گذاشت. اگرچه استراتژی عدم افزایش مالیات نکر، سبب محبوبیت او در میان مردم شد، اما هیچ سودی برای کاهش بار مالی دولت نداشت.  در حقیقت، نکر تا آنجا پیش رفت که در سندی با عنوان گزارش به پادشاه که در فوریه۱۷۸۱ منتشر شد، اظهار کرد که درآمدهای منظم فرانسه بیش از ۱۰میلیون لیور از مخارج پیشی می‌گیرد؛ البته او گزارش‌های فوق‌العاده‌ای را حذف کرده بود که هزینه واقعی درگیری را نشان می‌داد و اگر این عدد علنی می‌شد، زیان مهیبی را در فرانسه آشکار می‌کرد.

انقلاب آمریکا همچنان طرفدارانی را در میان مردم فرانسه جذب می‌کرد. بسیاری از مردم فرانسه هنوز معتقد بودند که این شورش، نمایانگر اصول روشنگری است. قبل از انقلاب آمریکا، میهن‌پرستی در فرانسه رو به افزایش بود؛ اما موفقیت این پروژه نشان داد که تغییر واقعا امکان‌پذیر است. بعید است که آمریکایی‌ها بدون کمک فرانسه، بریتانیا را می‌توانستند شکست دهند. اما تاثیرات جنگ بر فرانسه تقریبا منفی بود. فرانسه با وجود بازیابی برخی افتخارات و موقعیت‌ها، انگلستان را آن‌قدر که امیدوار بود تضعیف نکرد و بدهی خود را بیش از یک‌میلیارد لیور افزایش داد. درگیری و مخارج همراه با آن، برای سلطنت فرانسه، مرگبار بود. کمتر از ۶سال پس از امضای معاهده پاریس، با تداوم کاهش منابع مالی فرانسه، شکل‌گیری انقلاب فرانسه به امری ضروری تبدیل شد.