سه گروه فعال در کرمان- دوره مصدق آیت الله کاشانی و مظفر بقایی- رهبر حذب زحمتکشان ایران یکی از سه گروه فعال در کرمان در دهه 30

قبل از پرداختن به وقایع کودتای ۲۸مرداد، باید توضیحی مختصر درباره دسته‌بندی‌های سیاسی آن روزگار کرمان بدهم تا مسائل کمی روشن‌تر شود. در جریان وقایع مرتبط با دکتر محمد مصدق در کرمان سه جریان فکری فعال بودند: یکی حزب زحمتکشان به رهبری دکتر مظفر بقایی، وکیل کرمان در مجلس شورای ملی بود که طرفدارانش در کرمان خیلی فعال بودند و همان‌گونه که همگان می‌دانند در دوره‌ دوم نخست‌وزیری دکتر مصدق به‌شدت با وی مخالفت می‌کرد. دفتر این حزب در کرمان در میدان مشتاقیه واقع بود و بسیاری از افراد ماجراجو عضو این حزب بودند و از هر وسیله‌ قانونی و غیرقانونی در پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کردند. گروه دیگر، جمعیت عمران و آبادی کرمان زمین به رهبری مهندس احمد رضوی، وکیل دیگر کرمان در مجلس شورای ملی بود و گروه سوم حزب توده بود که در سراسر ایران به‌شدت فعالیت می‌کرد؛ هرچند فعالیت آنان این نگرانی را برای عده‌ای از مردم ایران به وجود آورده بود که آنان می‌خواهند ایران را به دامن شوروی و بلوک شرق سوق دهند.

همان‌گونه که قبلا هم گفتم، در آن زمان بنده هنوز در کارخانه خورشید کار می‌کردم و با توجه به ۴۳۰نفر کارگران جوان پر شور این کارخانه ـ نسبت به جمعیت ۱۰ الی ۱۵هزار نفری کرمان ـ آنان نقشی مهم در فعالیت‌های سیاسی این شهر ایفا می‌کردند. به‌ویژه اینکه حزب توده و جمعیت عمران و آبادی کرمان زمین در کارخانه و در بین کارگران آن و همچنین تعدادی از فرهنگیان و دانشجویان نفوذ زیادی داشتند. در کشاکش درگیری‌های شدید آن مقطع، سخنران و گرداننده اصلی فعالیت‌های حزب توده در کرمان شخصی به نام «ماشاءالله ایرانمنش» بود و من نیز همین مسوولیت را با همراهی جمعیت عمران و آبادی کرمان زمین که وابسته به نهضت ملی ایران  به رهبری دکتر مصدق بود و با حمایت مستقیم سرگرد سیدمحمود سخایی، رئیس شهربانی کرمان انجام می‌دادم.

در همین دوران سرگرد سیدمحمود سخایی به‌عنوان ریاست شهربانی کرمان انتخاب و به این شهر آمده بود. وی جوانی برازنده و با سواد بود که از طرفداران نهضت ملی و دکتر محمد مصدق محسوب می‌شد. فرماندهی لشکر کرمان نیز به عهده «سرتیپ سید فضل‌الله امان‌پور» بود. او با اینکه از نظر درجه نظامی از سرگرد سخایی بالاتر بود، اما چون مجبور بود در برخی موارد از فرمانده شهربانی تبعیت و تمکین کند و از طرفی سرتیپ امان‌پور تمایل به شخص شاه داشت، بنابراین چندان دل خوشی از سخایی نداشت. در این ایام، چون سرگرد سخایی به نوعی مرکزیت فعالیت‌های نهضت ملی و دکتر مصدق را بر عهده داشت، بنده و دیگر دوستان طرفدار این جریان، مرتباً با وی جلسه داشتیم و فعالیت‌هایمان را هماهنگ می‌کردیم، مثلا برای انجام سخنرانی‌های تبلیغاتی، بنده با سرگرد سخایی  و سرتیپ امان‌پور در ارتباط بودم؛ چرا که به‌طور معمول ماشین مورد نیاز را شهربانی و بلندگو و میکروفن را از ستاد لشکر تهیه می‌کردیم.

با نزدیک شدن به روزهای حساس و سرنوشت‌ساز اواخر مرداد سال۱۳۳۲ش. وقایع جدیدی حادث گردید؛ سرهنگ «نصیری» که از طرف محمدرضا پهلوی نامه عزل دکتر مصدق را ابلاغ کرد، بازداشت شد و کودتای اول شکست خورد. شاه که به‌شدت ترسیده بود با همسرش «ثریا اسفندیاری» ابتدا به بغداد و سپس به ایتالیا فرار کرد. فرار شاه باعث شد فعالیت طرفداران مصدق به اوج برسد. در کرمان نیز فعالیت گروه‌های سیاسی در این روزها به نهایت خود رسیده بود، به‌طور مثال ما در این ایام فرصت سر خاراندن نداشتیم. از روز یکشنبه ۲۵ مرداد که شاه از ایران رفت. تا چهارشنبه، در هر محله و برزن سخنرانی‌ها و فعالیت‌ها به اوج خود رسید؛ از جمله سخنرانی‌های بنده علیه شاه. تا اینکه آفتاب صبح ۲۸مرداد طلوع کرد؛ روزی که همواره در زندگی‌ام، از آن به‌عنوان تلخ‌ترین روز یاد کرده‌ام.

 

از خاطرات محمد صنعتی