شرح ویل دورانت از حضور در ایران
دلکشترین خیابان در شرق میانه
در هر موضوعی نخست اریل دورانت موضوعی را شرح میدهد و به جایی می رساند و ادامه ماجرا را به قلم همسر خود میسپارد. این کتاب حاوی مطالب و اطلاعات ریز و درشت فراوانی است که شرح و توصیف آن خارج از این مقال است. در ضمن مطالعه کتاب، به آنجا رسیدم که ویل دورانت سفر خود به ایران را طی نامهای به همسرش شرح میدهد و حیفم آمد آن را در معرض مطالعه همکاران قرار ندهم. یک سال قبل از کودتای ۲۸مرداد و در اوج مبارزات ملی شدن صنعت نفت هیاتنمایندگی محققان ایرانی برای استقبالم به فرودگاه آمدند و مرا در عرض چند دقیقه از تشریفات گمرک گذرنامه و سایر کارهای پرمشقت خلاص کردند. دکتر عیسی صدیق، سرپرست هیات نمایندگی، مردی محترم است. یک نگاه به موهای سپید او کافی بود تا همه کارکنان فرودگاه با عجله گذرنامهام را به خودم برگردانند و اجازه دهند چمدانهایم بدون بازبینی رد شود.
او قبلا رئیس دانشگاه و پس از آن وزیر آموزش و پرورش بود. یکی از مقامات وزارت کشور، دکتر ف.ت.گرنی وابسته به سفارت آمریکا، مدیران دو موزه و دو عضو وزارت آموزش و پرورش همراهش بودند... در اینجا هرکس هرکاری از دستش برآید، انجام میدهد تا همه چیز را برایم دلپذیر کنند. یکی با ماشین دولتی مرا برای گردش در شهر میبرد، سفارت آمریکا روز سهشنبه برای ناهار و چهارشنبه برای شام دعوتم میکند. کاش تو هم در این اعزاز و اکرامها و البته محنت و سختیها شریک بودی. مرا ببخش که گذاشتم دو روز بگذرد بیآنکه به تو نامه ای بنویسم. این دو روزه همهاش از این موزه به آن موزه دویدهام و از دیدن مجموعه غنی هنرهای تزیینی زیبا و باور نکردنی آنها غرق حیرت و شگفتی شدهام. باید ساعت ۹:۴۵صبح هتل را ترک کنم (حالا ۹:۳۸ است) تا با دکتر گرنی به موزه مردمشناسی بروم.
پس از آن در جلسه مجلس ایران شرکت کنم و بعد در ضیافت ناهاری که وزیر آموزش و پرورش ترتیب داده، حضور به هم رسانم. دیروز از مدرسه هنرها و صنایع مستظرفه ایران بازدید کردم، بعد به مسجد سپهسالار رفتم و در کلاس فلسفه آنجا حاضر شدم؛ آنگاه روانه کاخ گلستان شدم و از کتابخانه نسخههای خطی مذهب آن که شهرت عالمگیر دارد، دیدن کردم. بعداز ظهر از مجموعه جواهرات سلطنتی بازدید کردم در ساعت۶ در میهمانی حضور یافتم و درباره «ایران در تاریخ تمدن» ۲۰دقیقه سخنرانی کردم.
دکتر صدیق مرا به میهمانان معرفی کرد و گفت که تا چهاندازه از خواندن کتاب «تاریخ فلسفه» لذت برده است و از این قبیل حرفها، سخنرانی خوب پیش رفت و پسر نخستوزیر سابق آن را به فارسی ترجمه کرد. دکتر صدیق چنان خوشش آمد که بلافاصله دستور ترجمه «تاریخ تمدن» را به فارسی داد. همچنین به اصفهان و شیراز تلگراف زد تا از من در سفر چهار روزهام به آن دو شهر در مقام میهمان افتخاری پذیرایی کنند. تازه از ضیافت ناهاری که دکتر علیاکبر سیاسی، وزیر آموزش و پرورش ترتیب داده بود، برگشتهام. عملا تمام اعضای هیات دولت و دکتر حکیمی نخستوزیر، چند تن از استادان و برخی از اعضای سفارت در این ضیافت حضور داشتند.
دکتر سیاسی سخنرانی مشعشعی به زبان انگلیسی ایراد کرد و من نیز با سخنانی فیالبداهه پاسخ دادم. دکتر صدیق از بداههگویی من نیز خوشش آمد. اکنون روز از چرخش خود باز ایستاده و من سرم را بر بالین میگذارم تا بخوابم با این آرزو که کاش میتوانستم تو را با سحری معجزهآسا از فراز دریاها و بیابانها به اینجا بکشانم و تو را در دیدنیهایم سهیم کنم. ای کاش تو هم با من بودی تا از زیبایی خیرهکننده بناهایی که چهارصد سال پیش در زمانی ساخته شد که اصفهان پایتخت ایران بود شگفت زده و حیران میشدی.
چیزی از آن ثروت و مکنت قدیمی بهصورت دلکشترین خیابانی که در شرق میانه دیدهام بهجا مانده و آن چهارباغ است - خیابانی وسیع که حدود پنج کیلومتر طول دارد با دو جاده (خیابان ] آسفالت و دو جاده [گذرگاه] شوسه - یکی برای دوچرخهها (که اینجا فراوان به چشم میخورد، یکی هم برای تفرجکنندگان فرسنگها بازار و مغازههای کوچک که در آنها بزرگ و کوچک در صنایع دستی قدیمی کار میکنند و دستاوردهایشان را عرضه میدارند... در میان فقر عمومی چهار مسجد عظیم و با شکوه سر برافراشته است، سردرهای کاشیکاری رنگارنگشان، منارههاشان، گذرگاههای طاقدارشان و گنبدهاشان در پرتو خورشید میدرخشد. شاهکار اینجا مسجد شاه است.
سردر شکوهمندی را مجسم کن (مثل کارتی که به پیوست این نامه است) که به حیاط باز و بزرگی با یک حوض در وسط منتهی میشود؛ در هر طرف حیاط چهار سردر شکوهمند قرار دارد دو برابر بلندتر و پهنتر از (کارت) پیوست، همه پوشیده از کاشی - که اغلب آنها قطعات کوچک کاشی موزائیک هستند.
کاشی معرق که در آن کار گذاشته شدهاند، با رنگهای شکوهمند و طرحهای زیبایی از گلها یا اسلیمها یا خط کوفی - با الفبای عربی سفید در زمینه آبی نمای گستردهای که زیباترین کاشیکاری در تاریخ بشری است. هر یک از سردرهای شکوهمند به صحنی منتهی میشود که داخل آن نیز با کاشیهایی در ده دوازده رنگ و طرحهای پیچیده پوشیده شده است. بالای یکی از محرابها گنبدی برافراشته است، چنان شکوهمند که آن را زیباترین گنبد در ایران میشمرند. به نظر دکتر پوپ، این زیباترین گنبد در جهان است. سطح آن نیز پوشیده از کاشیهای معرق است که با استادانهترین طرحها تزیین شده است. این گنبد مسجد شاه بر شهر مشرف است و از فرسنگها دور از شهر پیداست. من به ایران آمدم تا ببینم آیا این مسجد بنا به ادعای دکتر پوپ، زیباتر از کلیسای شارتر است... روز بیستودوم در مجلس حاضر شدم و بسیاری از سران آن را ملاقات کردم. دیشب در تهران سفارت مرا به ضیافت شامی دعوت کرد که در آن بار دیگر فرصت کردم رهبران مجلس را ببینم.
در اینجا بسیاری از رهبران سیاسی درجه دکترا دارند. البته میان سناتورهای ما هم به همین نسبت مردان تحصیلکرده و قابل پیدا میشود... در اینجا (اصفهان) وزیر آموزش وپرورش برای دیدن آثار تاریخی و دیدنیها و هر کار دیگری که داشته باشم ماشین و راننده مجانی در اختیارم گذاشته و بنابراین به خوبی از من پذیرایی کردهاند و تمامی آنچه دکتر پوپ وعده داده بود تمام و کمال انجام گرفته است. کارم در اینجا به خوبی به پایان آمده است و به قدر کافی احساس و مطلب گرد آوردهام و در عرض سه روز اینجا را به قصد قاهره ترک خواهم گفت.... بگذار ماجراهای بعد از دیدار از اصفهان را برایت بازگو کنم.
گفته بودم که قرار است به جای اینکه با سواری دربست (که کرایهاش ۳۵۰۰ریال یا ۵۲دلار و ۵۰ سنت بود) به شیراز (در فاصله ۴۵۰ کیلومتری) بروم با اتوبوس می روم (که کرایه اش ۱۸۵ریال یا ۲دلار و ۷۰سنت میشد) هیچ هواپیمایی در دسترس نبود. بالاخره با اتوبوس سفر کردم؛ اما تقریبا نیمهجان شدم. وقتی اتوبوس به اصفهان رسید پر از مسافر شیراز بود، به جز چهار صندلی در قسمت عقب که درست روی تایرهای ماشین قرار داشت، جا نبود. ناچار یکی از آن صندلیهای عقب را انتخاب کردم. هرچند میدانستم جاده ناهموار است و پر از دستاندازهای هولناک. وقتی، سرانجام پس از سفر سرگیجهآور در بیابانها و کوهستانها، در ساعت ۴بعدازظهر ستونهای شکوهمند تخت جمشید در منظر نگاهمان قرار گرفت، حالم خوب شد.
در آنجا، چنانکه میدانی، داریوش و خشایارشاه ۵۰سال قبل از میلاد کاخ سلطنتی ساختهاند. دکترشم، سرپرست هیات باستانشناسی تخت جمشید گفت که به او دستور دادهاند که از من بهعنوان میهمان دولت پذیرایی کند و از دکتر حافظی هم دعوت کرد که همراه من بماند. اتوبوس به راهش ادامه داد، ما غبار راه از دست و صورتمان شستیم و با عجله به طرف موزه تخت جمشید راه افتادیم. سپس حدود دو ساعت در میان خرابههای تخت جمشید پرسه زدیم - تالار داریوش، تالار صد ستون خشایارشا، تالار اردشیر و غیره. کتیبههای زیبای میخی را روی سنگ مرمر دیدیم که ۲۴۰۰سال قدمت داشت و نیز نقوش برجسته با شکوه را... شامی دلپذیر... آنگاه خواب روز بیستوهفتم، ساعت ۶ صبح، دکتر شم از جاده هولناکی به مسافت هشتاد کیلومتر ما را به شیراز رساند.
این شهر درست همانطور بود که مشاهیر دربارهاش میگویند: در کمال زیبایی همچون کالیفرنیای خودمان در میان تپهها قرار گرفته است؛ پر از باغ و باغچه، گلهای سرخ، عمر خیامی و منزلگاه بزرگترین شاعران ایران، ما از مسجد شیراز که با کاشیهای رنگارنگ گل آذینش تشعشع خیرهکنندهای داشته و آرامگاه سعدی و حافظ دیدار کردیم. یکی از شعرهای سعدی روی طاق آرامگاهش نقش شده بود:
الا ای که بر خاک ما بگذری
به خاک عزیزان که یادآوری
کهگر خاک شد سعدی او را چه غم
که در زندگی خاک بودهست هم
به بیچارگی تن فرا خاک داد
و گرگرد عالم بر آمد چو باد
پسی بر نیاید که خاکش خورد
دگر باره بادش به عالم برد
مگر تا گلستان معنی شکفت
براو هیچ بلبل چنین خوش نگفت
عجبگر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی
دکتر حافظی در این بازدید با فروتنی دلنشینی رفتار کرد و چند عکس از ما بر سر آرامگاه گرفت. شام در خانه دکتر قربان بودیم و شب را در میهمانخانه شیراز، امروز صبح با هواپیمایی از میان چاههای هوایی و از فراز هزاران کوه به تهران پرواز کردم، دکتر گرنی از سفارت آمریکا در فرودگاه به استقبالم آمد و به من خبر داد که قرار است جمعه شام را با جولین هاکسلی صرف کنم. یکشنبه ۷صبح به سوی قاهره پرواز میکنم.