پول کم، مخارج زیاد
«...پنجشنبه سوم شهر شعبان المعظم ۱۳۱۴ (۱۸دیماه ۱۲۷۵ه.ش)، هوا بهشدت سرد شده، جزئی برفى آمد. اول یخبندان است، همه چیز گران، زغال سنگ که خروارى دو تومان و پنج هزار بود، هفت تومان قیمت پیدا کرده.
هیچکس نمىگوید این انحصار و مونوپول بانک را کى امضا کرده و به دولت چه مىدهد؟ کجا دولت قرارنامه داده است که زغال سنگ را او بفروشد و حال آنکه اگر بیاورند خروارى پنج هزار قیمت خواهد داشت. آن قدر این معدن در ایران خصوصا اطراف تهران زیاد است که حد و حصر ندارد. هیزم معمولى خروارى سه تومان و سه تومان و نیم است. برنج، روغن، گوشت، نان همه گران [است]. گوشت خیلى کم است، نظمى ندارد، رئیسى نیست، هر که، هر که [است ] و چندى بعد بدتر خواهد بود، کار زندگانى خیلى سخت شده، انسان [با] این پولهاى کم و این مخارج زیاد از عهده نان و گوشت برنمىآید...».