بررسی پیامدهای خشکسالی و قحطی در عصر ناصری
بلای مزمن
جدول قحطی نشانگر آن است که قحطیهای فراگیر که بخشهای وسیعی از کشور را دربرگرفتند، عمدتا در میانه عصر ناصری و به فاصله یازده سال طی سالهای ۱۲۷۷ و ۱۲۸۸ق (۱۸۷۱ و۱۸۶۰م) رخ دادند. در بسیاری از این قحطیها و گرانیها شرایط اقلیمی و میزان بارش، تنها بهعنوان عاملی روانی عمل کرده و موجب فعال شدن عوامل دیگرهمچون احتکار غلات شده است. خشکسالی، احتکار، کشت محصولات صنعتی به جای غلات و فساد دیوانیان از عوامل اصلی این قحطیها و گرانیها بوده است. هرچند عوامل دیگری همچون آفتزدگی مزارع، صادرات غله، کمبود سوخت، اخذ سیورسات توسط اردوهای نظامی و افزایش کرایه حملونقل نیز در این امر دخیل بوده و گاه چند عامل، بهصورت همزمان، سببساز گرانی و قحطی میشد. در این میان احتکار غلات، توسط ملاکان و تجار، از اسباب عمده گرانی در تمام مدت این دوره بوده است. ملاکان با دریافت اندک اطلاعی از آسیب آفات یا خشکسالی، شروع به انبار کردن غله میکردند.
حکومت قاجار گاه با عرضه غله به بازار و شکستن قیمت آن سعی میکرد ملاکان و انبارداران غله را وادارد که از ترس سقوط بیشتر قیمتها، غله خود را وارد بازار کنند. میرزا کاظمخان نظامالملک در نامهای به ناصرالدینشاه مینویسد: «چهار- پنج روز جنس دیوان را به قیمت نازل که عبارت از ۹تومان باشد در میدان بفروشند، مردم که میبینند جنس میآید و ارزان است آنچه احتکار کردهاند به میدان میآورند.» حکومت در بسیاری اوقات نیز مجبور میشد سراغ انبارهای محتکران رفته با قوه قهریه، آنها را وادار به عرضه غلات خود کند. روزنامه ایران در ربیعالاول ۱۲۹۷ق مینویسد: «در ارومیه و خوی و سلماس به واسطه احتکار صاحبان غله، نان کم شده بود. نواب اشرف والا ولیعهد داشتند ملاک ارومیه حکما غله دهات خود را به مظنه عادله و قیمت مناسب بفروشند و به هیچ وجه احتکار نکنند و اگر مصر در احتکار آن شوند، امینالوزاره مامور است که هرجا انبار غله سراغ کنند، حتما گرفته توسط تجار به فروش برسانند و قیمت را به صاحبان غله تسلیم کنند.»
حتی گاه با پیشبینی اوضاع سخت، علاوه بر گندم خالصهجات و زمینهای دیوان، حکام به خرید غله خردهمالکان و رعیت میپرداختند تا در هنگام بروز قحطی یا گرانی، غله کافی برای مدیریت بازار داشته باشند. میرزا عبدالحسین فرمانفرما در سال۱۳۰۳ق نگران از سرایت گرانی غلات از عراق عرب به همدان در نامهای از معینالتجار میخواهد پیش از افزایش قیمتها، غلات مالکان و خردهمالکان را خریداری و از پراکنده شدن رعیت جلوگیری کند.
اما علاوه بر عوامل انسانی همچون احتکار، فساد دستگاه دیوانسالاری قاجار یا ضعف و سوءمدیریت این دستگاه و نیز عوامل طبیعی همچون خشکسالی یا آفتزدگی، برخی رخدادها در حوزه تجارت وکشاورزی نیز بسترساز ایجاد گرانی و قحطی میشد. کاشت محصولات کشاورزی صنعتی همچون پنبه و تریاک در برخی مناطق یکی از این عوامل است. کاشت محصولات صنعتی در برخی مناطق، از علل مهم قحطی بوده است. کنسول انگلیس در بوشهر سال۱۲۸۹ق سال پایانی قحطی بزرگ گزارش داد: «چند سال قبل، سود حاصله از تریاک، توجه ایرانیان را جلب کرد و تقریبا تمام اراضی موجود و مناسب در یزد، اصفهان و جاهای دیگر به کشت خشخاش اختصاص پیدا کرد و کشت غلات و سایر محصولات پشت گوش انداخته شد. این مساله در پی خشکسالی و سایرعوامل تلفیق، منجر به قحطی سال ۱۸۷۲-۱۸۷۱م شد.»
درباره تاثیر کاشت محصولات صنعتی در کمیابی و گرانی غلات، نظریهپردازان به دو گروه تقسیم شدهاند: گروه نخست همچون پروفسور شوکو اوکازاکی معتقدند که کشت محصولات صنعتی در قحطیها بهویژه قحطی بزرگ ۱۲۸۸ موثر نبوده است. افرادی نظیر احمد سیف به تاثیر کاشت این محصولات مخصوصا تریاک باور دارند. به نظر میرسد نظر هر دو گروه در بعضی مناطق ایران صحیح باشد؛ در فارس، کشت تریاک عامل قحطی نبود؛ اما در اصفهان از عوامل بسیار تاثیرگذار بود. در نظرگرفتن اقتصاد ایران در آن عصر بهصورت یک کل واحد و نظریهپردازی درباره آن، برخی از پژوهشگران را به راه خطا برده است.
دولت به تشویق زارعان به کاشت تریاک پرداخت و حتی در ولایت فارس آنها را از پرداخت مالیات معاف کرد؛ اما اختصاص مزارع به کشت تریاک به محض بروز کمترین آثار خشکسالی، نتایج تلخی به همراه داشت. چند سال پیش از آغاز قحطی بزرگ، دبلیو، جی، دیکسون دیپلمات دیگر انگلیسی در ژوئیه ۱۸۶۶م گزارش کرد: «نظر به اینکه توجه بیشتری به کشت پنبه و تریاک میشود، عرضه مواد غذایی کاهش یافته و قیمتها شدیدا افزایش پیدا کرده است.» پس از قحطی ۱۲۸۸ق حکومت هوشیار شد و دستورهایی برای محدودیت کشت تریاک صادر کرد. این خود گواه آن است که کاشت محصولات صنعتی در گرانی و قحطی موثر بوده است. ظلالسلطان در اصفهان دستور داد: در برابر هر چهار جریب کشت تریاک یک جریب باید به کشت گندم اختصاص یابد.
ساموئل گرین ویلز بنجامین، دیپلمات آمریکایی نیز از این اقدام حکومت یاد کرده است. کنسول انگلستان در بوشهر، سه سال پس از قحطی بزرگ، به وزارت خارجه کشورش نوشت: این تجربه بسیار پر هزینه (کاشت تریاک) به ایرانیها آموخت که محتاطتر و دوراندیشتر باشند. درنتیجه اکنون زمین محدودتری به کشت تریاک اختصاص یافته است. صادرات غله نیز بر نوسان بازار داخلی موثر بود. غله از مهمترین اقلام صادراتی ایران بود. در جدولی که جرج کرزن از ارزش کالاهای صادراتی ایران در سال ۱۸۸۹م/ ۱۳۰۶ق فراهم کرده است، گندم و جو مقام سوم صادرات را دارند:
برنج: یکمیلیون تومان
انقوزه(پنبهدانه): ۲۸۰هزار تومان
گندم و جو: ۲۰۰هزار تومان
مقدار صادرات گندم در سال های فراوانی به ۴ هزارتن میرسید و در ۱۸۶۹ م/ ۱۲۸۶ ق یکسال پیش از قحطی بزرگ رقم گندمی که فقط به بمبئی صادر شد ۱۲۸۴ تن بود یکی از شرکتهای انگلیسی که در زمینه صدور گندم ایران از بوشهر فعال بود «گری، دیوز و شریک» بود. محمدحسنخان اعتمادالسلطنه هم ارزش گندم صادراتی را از خراسان به روسیه سالی ۲۰۰هزارتومان ذکر کرده است؛ اما نمیتوان ضوابط مشخصی را برای این حجم صادرات یافت و صدور گندم از شرایط بازارهای خارجی، جنگ یا قحطی در کشورهای همسایه، تمایل تجار و ملاکان برای دریافت ارز خارجی و فساد دیوانیان و ماموران سرحدی متاثر بود. از همین رو، در بسیاری مواقع وسوسه بازارهای خارجی به احساس نیاز در داخل غلبه میکرد و صادرات گندم، به گرانی غلات در داخل و گاه به قحطی منجر میشد. بهویژه از آن جهت که کشور در مناطق همجوار مرزی فاقد راههای مناسب بود این صادرات عموما صورت میگرفت. بهعنوان مثال گندم آذربایجان به قفقاز و عثمانی و گندم خراسان به سرزمینهای ماورای بحر خزر صادر میشد و گندم مناطق دیگر کشور جایگزین آن نمیشد. از همین رو کلنل ادوارد ییت درباره صادرات گندم خراسان اظهار میکند: «در یک سال معمولی، صادرات غله یعنی نیمه گرسنگی برای سه چهارم جمعیت.»
پیامد قحطی بر زمینهای بایر و بدونصاحب
پیامدهای قحطیها بسیار متنوع و گسترده بود و بر تمام شئون زندگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه تاثیر میگذاشت. کاهش جمعیت، مهاجرت، بحران پولی درکشور، رکود کشاورزی، بحران مالی دولت، رکود اقتصادی و کاهش شدید دادوستد، ناامنی و پدیدههایی همچون خودکشی، آدمخواری، مردهخواری و کودکفروشی تنها برخی از تاثیرات قحطیها در جامعه بودند. کاهش جمعیت یکی از این پیامدهاست که بهدلیل عدم آمارگیری صحیح، ارقام دقیقی از آن در دست نیست. اما از بیان شاهدان عینی حوادث میتوان به کاهش شدید جمعیت در مناطق قحطیزده پی برد.
حسامالسلطنه در قحطی۱۲۸۸ از خراسان به شاه مینویسد: «از هر صد خانه، هشتاد خانه آن مرحوم و متفرق شده و هنوز در کار تفرقه شدن هستند.» از یزد نیز یکی از زرتشتیان به پارسیان هند مینویسد: «ازهزار خانواری که معروض شد، الحال قریب پانصد الی ششصد خانوار زیادتر باقی نمانده است که همگی چه تلف شدند و چه فرارکردند.» این کاهش جمعیت در بسیاری جاها حتی سالها پس از قحطی ترمیم نشده است. میرزا عبدالغفار نجمالدوله در سفرنامه خوزستان درباره قریه (بن) در چهارمحال و بختیاری مینویسد: «این قریه قبل از گرانی ۱۲۸۹ق یک هزارخانوار جمعیت داشتند، حال نصف شده.»
جمعیت شهر قم در یک سرشماری در سال۱۲۸۶ق یعنی یک سال پیش از آغاز قحطی بزرگ، ۲۵۳۸۲ نفر ذکر شده است. این رقم در سال۱۲۹۴ یعنی شش سال پس از قحطی به ۱۹۷۵۰ نفر رسید. این کاهش جمعیت، کاهش نیروی کار و کاهش زمینهای زیر کشت را در پی داشت. کنسول هربرت، دیپلمات انگلیسی در۱۸۷۷م شش سال پس از قحطی بزرگ نوشت: «پیش از این دره کارون، تراکم جمعیت بالایی داشت و با جدیت کشت میشد. امروز این دره منطقهای بایر و عمدتا خالی ازسکنه است.»
او درباره کرمانشاه نیز نوشت: «حداکثر یکسوم زمینهایی که در گذشته مورد بهرهبرداری قرار میگرفتهاند در حال حاضر زیر کشت رفتهاند.» کاهش جمعیت متاثر از دو پدیده مرگ و میر و مهاجرت بود. یکی از نخستین پیامدهای قحطی و محسوسترین آنها، پدیده مهاجرت بود. مهاجرت از روستا به شهر، مهاجرت به مناطق برخوردارتر و حاصلخیزتر همچون گیلان و مازندران، مهاجرت به خارج از کشور و سرازیر شدن ایلات به شهرها برخی از صورتهای جابهجایی جمعیت در ایام قحطی هستند.