چوب حراج به خزانه شاهی
حتی درباریان نیز ناصرالدینشاه را فریب میدادند؛ از جمله امینالسلطان، سنگهایی از کوههای اطراف رودبار آورد و آنها را سنگهای طلا و جواهر معرفی کرد. درباره دیگر سنگتراشی به نام اسماعیل میرزا از شاهزادگان هندی چند جواهر از سنگهایی که برای شاه آورده بودند، استخراج کرد که بعدا معلوم شد آنها را از جای دیگری میآورده و به نام سنگ استخراجشده معدن نشان میداده است. مرد دیگری از هند به ایران آمده بود تا در حضور ناصرالدینشاه سرب را به طلا تبدیل کند. او گلولهای سربی را با گلوله نقرهای مشابهی عوض کرد. شاه که متوجه فریبکاری این فرد شده بود، خشمگین شد و دستور داد تا آن مرد دروغگو را از ایران اخراج کنند. بی نتیجه بودن اقدامات ناصرالدینشاه و تداوم مشکل نقدینگی خزانه، به گفته کلنل کاساکوفسکی در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه، به قدری خزانه با مشکل پول طلا مواجه بود که روز عید نوروز، فقط پول نقره بهصورت سکههای پنج شاهی نو در کیسههای ابریشمی توزیع شد؛ درحالیکه «در سالهای گذشته سکه طلا توزیع میشد» پس از قتل ناصرالدینشاه، هنگامی که امینالسلطان، همراه سفرای انگلیس و روسیه به سمت تلگرافخانه میرفت، سفرای مذکور را از خالی بودن خزانه دولتی و عقب افتادن مواجب خدمه دربار و سربازان آگاه کرد و حتی مظفرالدینشاه، پولی نداشت تا وسایل سفر را از آذربایجان به تهران و جلوس بر تخت سلطنت فراهم کند. سفیر انگلیس تعهد کرد که به لندن تلگراف بفرستد تا برای دریافت مبلغ مورداحتیاج دولت، اعتبار لازم به بانک شاهنشاهی حواله شود. همراهان مظفرالدین شاه که همراه او به تهران آمده بودند به خزانه هجوم بردند؛ ولی برخلاف انتظار در آنجا جز ۲۰۰هزار سکه و اشرفی و مقداری صندلی شکسته که روکش طلا داشت و چند قاب و قدح طلا چیزی پیدا نکردند. در آن زمان چنین انتظار میرفت که ناصرالدینشاه خزانه سرشاری برای جانشین خود باقی گذاشته است؛ ولی بعداز تحقیق معلوم شد که پول بسیار اندکی در خزانه موجود است. امینالسلطان در طول سلطنت ناصرالدینشاه مانع آشکار شدن حقیقت تهی بودن خزانه از خواص و عوام میشد. در زمان جلوس مظفرالدینشاه بر تخت پادشاهی، چون خزانه دولت پول نداشت و مردم هم مطالباتی داشتند، درباریان، مظفرالدینشاه را به اخذ وام از خارجیها تشویق میکردند؛ البته بیشتر مقصودشان این بود که خودشان استفاده کنند.
پس از جلوس مظفرالدینشاه بر تخت سلطنت بهدلیل بدهکاریهای خارجی، بیشتر اشیای قیمتی و اسباب طلای خزانه فروخته شد. فرمانفرما، معدود سکه طلا و نقره باقیمانده در خزانه ناصرالدینشاه را بیرون آورد و چون کافی نبود، صندلیهای طلای موزه ناصرالدینشاه را هم شکست و برای تهیه سکه به ضرابخانه فرستاد. در خزانه پولی نبود و حدود ۲۶هزار تومان برات در دست مردم بود. آنقدر پول نداشتند که به قشون و ساخلوی تهران مواجب و جیره بدهند. «در این اول دولت این وضع باشد، خداوند از آینده محافظت کند.»
بخشی از مقالهای به قلم سیدمسعود سید بنکدار و شهرزاد محمدیآیین