روزنامه‌‌‌هاى «اقدام» به مدیریت عباس خلیلى، «صداى ایران» به مدیریت صادق سرمد، «مردم» ارگان حزب توده ایران و «پازارگاد» و «فکاهى‌‌‌نامه ناهید» در چاپخانه علمى چاپ مى‌‌‌شد.

روزنامه اقدام و صداى ایران از چاپخانه خواستند که مصححى به ایشان معرفى کند و اکبر آقا مرا معرفى کرد. هر روز از ساعت ۷ و ۸ بعدازظهر از صحافى به محل حروفچینى مى‌‌‌رفتم و این دو روزنامه را تصحیح مى‌‌‌کردم. آقاى عباس خلیلى مقالات آتشین و تند و پراحساسى در ستایش از وطن‌‌‌پرستى و مذمت بیگانه‌‌‌پرستى مى‌‌‌نوشت و احساسات مردم را تحریک مى‌‌‌کرد؛ شعار «جانم برای ایران » او سر زبان‌‌‌ها بود. این روزنامه به‌‌‌خاطر انتقاد از دولت و وکلاى سودجوى مجلس و وزرا و مخصوصا حمله به متفقین و اشغالگران، هواخواهان زیادى پیدا کرده بود. من هم وقتى روزنامه او را تصحیح مى‌‌‌کردم از خواندن سرمقاله‌‌‌هایش تهییج و احساساتى مى‌‌‌شدم. روزنامه اقدام بسیار پرفروش بود و بعضى از روزها همه نسخه‌‌‌هایش یک‌‌‌ساعته به‌‌‌فروش مى‌‌‌رفت. آقاى خلیلى قامتى چاق و صورتى سبزه و گوشت‌‌‌آلود و صدایى غرا داشت و همیشه اخم‌‌‌هایش توى هم بود؛ زود از کوره درمى‌‌‌رفت ولى قلبى مهربان و بامحبت داشت؛ بسیار وطن‌‌‌پرست و احساساتى بود و سرى نترس داشت. مى‌‌‌گفتند در عراق از یک پدر و مادر ایرانى به دنیا آمده و در جوانى در همانجا جمعیتى تشکیل داده و با انگلیس‌‌‌ها به مبارزه برخاسته و از آنجا فرار کرده و به ایران آمده است. او فقط روزنامه‌‌‌نویس نبود، چند رمان هم نوشته بود، از جمله کتاب روزگار سیاه که چند بار تجدید چاپ شد. ماجراى این کتاب سرگذشت زنان تیره‌‌‌بختى بود که از خانه و خانواده ربوده مى‌‌‌شدند و آنها را به شهرهاى دیگر برده و به خودفروشى وادار مى‌‌‌کردند. اهل سخنرانى و خطابه هم بود و سخنرانی‌‌‌هایش در مسجد شاه تهران معروف بود. آدم دست‌‌‌ودلبازى هم بود. علاوه بر اجرت تصحیح مبالغى هم اضافه مى‌‌‌پرداخت و به اصطلاح انعام مى‌‌‌داد. در مدتى که روزنامه اقدام را تصحیح مى‌‌‌کردم، روزنامه دو، سه بار توقیف شد. یک بار براى مقاله‌‌‌اى که ضمن آن توهین به قواى اشغالگر شده بود، چند افسر انگلیسى و روسى به دفتر روزنامه‌‌‌اش ریختند، کارمندان را بیرون کردند و درِ آن را قفل زدند و رفتند و خودش را هم توقیف کردند.

از کتاب «در جست‌وجوی صبح»، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیان‌گذار موسسه انتشارات امیرکبیر، ص ۲۳۶