بررسی افکار و اندیشههای مهدیقلیخان هدایت (مخبرالسلطنه)
تجددگرای میانهرو
مخبرالسلطنه حدود نیم قرن در تاریخ معاصر ایران نقش بارزی را ایفا کرد، بهویژه در سیر حوادث انقلاب مشروطه خدمات شایانی را انجام داد و در غالب کابینهها حضور داشت. وی زمانه ۶ پادشاه - از اواسط سلطنت ناصرالدینشاه تا اواسط سلطنت محمدرضا شاه پهلوی- را درک کرده و تا بالاترین سطوح سیاست و قدرت یعنی ریاستوزرایی پیش رفت. او به مسائل و موضوعات فرهنگی علاقهمند بود و در این زمینه آثار و تالیفاتی چند از خود برجای گذاشت. افکار و اندیشههای او در رابطه با سنت، مذهب و مدرنیته قابلتامل است و تاثیر آن را در اقدامات و عملکرد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی او میتوان مشاهده کرد. وی نگاهی نسبتا میانه در رویارویی و تقابل سنت و مدرنیته در عصر خود داشته است و انتخاب هریک را بهطور تام بر دیگری ترجیح نمیداد.
مخبرالسلطنه و مشروطه
مطالعات تاریخی حاکی از نقش مهم و تاثیرگذار هدایت در انقلاب مشروطه بهعنوان مظهر مدرنیته ایرانی و حوادث پس از آن است. در گرماگرم مبارزه مردم برای کسب مشروطیت و در آخرین روزهای زندگی مظفرالدین شاه، هدایت بر بالین او نشسته وی را با آگاهیدادن به پیشرفتهای ژاپن مشروطه... به امضای فرمان مشروطیت تشویق میکرد. مخبرالسلطنه درباره مظفرالدینشاه و تمایل او به داشتن مجلس مینویسد: «مظفرالدینشاه مردی بود خوشنیت و مهربان و علیلالمزاج و طبعا دمکرات بود ... شاه مایل است احوالات ژاپن را از من بپرسد ... شاه گفت: ژاپن مجلس دارد. عرض کردم هشت سال است شورای ملی دارد ... شبهه نیست که ایجاد مجلس در ذهن شاه بود و میترسید اظهار کند و بهقدری ملاحظه میکرد که هر وقت میخواستم از ترقیات ژاپن چیزی بگویم، میگفت از درختهایش بگو، چهل شب من مجاور گلستان بودم و جهنم میگذشت، یک شب تا صبح پای رختخواب شاه نشستهام و از ژاپن حکایت کردهام...»
از طرفی بهنظر میرسد بافت فرهنگی که هدایت در آن رشد یافته بود و حضورش در اروپا و آشنایی با افکار آزادیخواهانه، آگاهی به دلایل عقبماندگی ایران و مقایسه ایران با کشورهای پیشرفته اروپایی و آسیایی (ژاپن) - که همراه با نوعی افسوس و حسرت است - در تشویق و ترغیب شاه از جانب او برای صدور فرمان مشروطیت بیتاثیر نبوده است. او در اینباره مینویسد: «مظفرالدینشاه دو سفر بهفرنگ رفته است، دنیای آباد را دیده... است، میل آبادی ندارد، مانع چیست؟
دیوار جهل و ظلمت اطراف او را گرفته است، از عینالدوله، امیر بهادر و امثال اینها چه انتظار باید داشت، ناصرالملک، صنیعالدوله و امثال اینها خانهنشینند، حرفشان مفت نمیارزد ...»، سپس میافزاید: «از طهران تلگراف و کتبا خبر رسید که شاه مراجعت تو را میخواهد... عزیمت طهران کردم... آنچه دیدم با آنچه خواهم دید چه تناسب دارد؟ هیچ. همهجا راهآهن و کشتی سیر شد [اینجا] با کالسکههای شکسته، اسبهای وامانده ... بهطهران خواهم رسید ... دردها را خواهم گفت، نمیدانم کی نوبت درمان میرسد. جهالت، بیعلمی، بیهمتی، بیغیرتی، معلوم نیست تا کی دامنگیر این مشت مخلوق است...»
افزون بر این، ادوارد براون بر این باور است که: «خانواده هدایت نقش مهمی را در نهضت مشروطیت ایفا کردند ... این سه برادر صنیعالدوله، مخبرالسلطنه و مخبرالملک در دوره ستمگری از هر مقام و منصبی روگردان بودند. اکنون در نهضت جدید در تنظیم و تصویب قانون انتخابات کمک بسزا کردند.» سرانجام مظفرالدینشاه در نتیجه تلاش مخبرالسلطنه و دیگر مشروطهخواهان در تاریخ ۱۴ جمادیالثانی ۱۳۲۴ فرمان مشروطیت را صادر کرد. چون فرمان مشروطیت داده شد در ۲۱جمادی الثانی / ۲۰مردادماه ۱۲۸۵ شمسی/ ۱۲ آگوست ۱۹۰۶ انجمنی از طرف دولت مرکب از تربیتشدگان مانند: صنیعالدوله، محتشمالسلطنه، مشیرالملک، موتمنالملک و مخبرالسلطنه تعیین شدند که نظامنامه انتخابات را بنویسند. برای برگزاری انتخابات، از طرف دولت مهدیقلیخان مخبرالسلطنه به نظارت انتخابات تهران معین میشود. دولتآبادی در این باره مینویسد: «و از هر طبقه از طبقات خلق چند نفر معرف تعیین گشته در مجلس انتخابات حاضر میشوند و همه روز در مدرسه نظام مجلس انتخابات منعقد است... نگارنده غالبا پهلوی راست مخبرالسلطنه نشستهام میبینم در قبول تعرفهها چندان دقت نمیکند بر او اعتراض میکنم آهسته میگوید بهتر است پیش از آنکه شاه آخر نفس را بکشد، این توپ صدا کند.» مخبرالسلطنه خود در علت کار مینویسد: «من سعی در انجام کار داشتم که فرصت از دست نرود والا کی در آن موقع به جزئیات آشنا بود و اگر به تعلل میگذشت مظفرالدین شاه از دست میرفت و مشکل بود وسیله انتخابات بهدست بیاید، نیت شاه را کسی جز من نمیدانست، همه کنارهگیری میکردند.» همچنین مخبرالسلطنه در هفتم ذیقعده ۱۳۲۶ ه.ق) بهعنوان سخنران در مجلس شورای ملی هنگام نصب لوحه سردر مجلس - که بهعنوان دارالشورای ملی ایران و «عدل مظفر» رقم شده است - نطقی قرائت کرد. ادوارد براون متن سخنرانی مخبرالسلطنه را در کتاب «انقلاب ایران» آورده است. سخنرانی او آکنده از آیات قرآنی در تایید امر شورا و نفی استبداد است.
آنچه بدیهی است اینکه مخبرالسلطنه در اوایل مشروطه هر چند بهطور رسمی سمت خاصی نداشت، ولی اغلب واسطه دربار و مجلس بود و اقدامات او به واسطه تدبیر و چون مورد اعتماد دو طرف بود، موثر بوده است. دولتآبادی در این باره مینویسد: «مخبرالسلطنه راتق و فاتق امور و واسطه صدور بعضی دستخطها از شاه و پیشنهادها از طرف صدارت به مجلس شد و طرف ملاحظه دولت و ملت گشت. مردم هم نام او را به نیکی میبرند و میگویند دستخط صریح مشروطیت از محمدعلیشاه به سعی و کوشش وی گرفته شده است.»
از سویی بهنظر میرسد مخبرالسلطنه برای اقناع محمدعلیشاه در عدم مخالفت با مشروطه، لفظ «مشروعه» را مطرح میکند تا به این گونه شاه را بر سر دو راهی قرار دهد و در نهایت موفق به گرفتن دستخط مشروطیت از او میشود. هدایت در این باره مینویسد: «... شاه فرمودند مشروطه در دستخط شاه و من نیست، عرض کردم مبلغ الطاف ملوکانه به ملت مژده داده که شاه مرکب راهوار خوشنشانی است به رعایای خود مرحمت فرمودند ... فرمودند مشروطه چرا مشروعه باشد؟ ... عرض کردم مشروعه اختیار به دست آخوندها میدهد. فرمودند کنستیطوسیون باشد عرض کردم کنستیطوسیون شامل اصولی است، منجمله آزادی مذهب و اسباب دردسر قبله عالم خواهد شد. فرمودند پس چه باید کرد؟ عرض کردم هیچ کار تازه نباید کرد دستخط بفرمایید، بدیهی است که همان روز که شاه مرحوم دستخط صادر فرمودند، مملکت ایران در عداد مشروطه درآمده، منتها لازم بود تا در اطراف مساله غور شود. شاه قلم و کاغذ را بهمن داد؛ بهطوریکه گفتی بنویس ... بههرحال دستخط را با اندک تغییر الفاظ مسوده کردم...» البته کسروی و ملکزاده مسأله را به نحو دیگری بیان میکنند و بر این باور هستند که منظور شاه این بود که با کلمه «مشروعه» اختلافی بین آزادیخواهان و روحانیون به وجود آورد و در نتیجه به مقصود اعلای خود برسد ولی مجلس و مردم زیر بار نرفتند و اعلام داشتند که جز عنوان مشروطه مطلق عنوان دیگری قبول نخواهند کرد. به هر حال مقصود هر چه بود عاقبت محمدعلیشاه [با وساطت موثر افرادی چون مخبرالسلطنه] به تقاضای ملیون تن در داد و دستخط را صادر کرد و به قول کرمانی «روز دوشنبه ۲۷ ذیالحجهالحرام ... اول مغرب حاجی مخبرالسلطنه دستخط جهانمطاع همایونی را آوردند که مقاصد عمومی را مرحمت فرموده ... قرائت کردند.»
به این ترتیب ملاحظه میشود عملکرد مخبرالسلطنه در اوایل دوره مشروطیت نشاندهنده تلاش او برای اجرای نقش یک رابطه مثبت و کمکننده اختلاف میان مجلس و شاه است و این نقش را تا رسیدن به والیگری آذربایجان بر عهده داشته است. مخبرالسلطنه در این باره مینویسد: «در نظر جوانان من خیانت کردهام که وکیل نشدهام، سبک من این بود که از فرمایشات ملوکانه به صلاح وقت استفاده میکردم، به قسمی که شاه و مجلس جز خیرخواهی، غرضی استنباط نمیکردند و حقیقت غرضی هم نداشتم، خیر طرفین را میگفتم.»
مخبرالسلطنه در ربیع الاول سال ۱۳۲۶ ه.ق برای بار اول بهعنوان والی آذربایجان منصوب میشود و این مقارن با افزایش کشمکش و اختلافات بین مجلس و شاه است؛ بهنحویکه منجر به واقعه به توپ بستن مجلس توسط شاه به کمک روسها در ۵ جمادیالاخری ۱۳۲۶ ه.ق میشود. مخبرالسلطنه این امر را لکه ننگینی در تاریخ پادشاهی محمدعلیشاه میداند؛ «لکه در تاریخ محمدعلیشاه ماند؛ خانه امید ایرانی خراب شد، خانه لیاکف آبادگشت» از سویی این واقعه منجر به واکنش مخبرالسلطنه شد چنانکه از والیگری آذربایجان استعفا کرده و اسلحهخانه را در اختیار آزادیخواهان تبریز قرار میهد و راهی برلین میشود. هدایت این امر را این گونه بیان میکند: تلگراف به استعفا کردم و اجازه حرکت به فرنگ خواستم ... مشروطهطلبان خواستند من در تبریز بمانم، گفتم شما مجبورید هر گونه اقدامی کنید، قنسولها به شما ایراد نخواهند کرد و شما را عاری از سیاست میدانند، حضور من ممکن است مانع بعضی اقدامات باشد باید من بروم ... در ۲۸ جمادیالاولی جواب استعفا آمد و مسامحه من در حرکت همین قدر شد که اسلحه و قورخانه به دست ملتی افتاد.
در تایید سخنان مخبرالسلطنه میتوان به گفتههای ملکزاده استناد کرد. وی مینویسد: خوشبختانه در آن وقت مخبرالسلطنه که از زمره مشروطهخواهان بود و محمدعلی شاه را به خوبی میشناخت و از روابط او با روسها، اطلاع کامل داشت والی آذربایجان بود و از در مخالفت با انجمن و مشروطهخواهان برنیامد و به کنار رفتن از کار اکتفا کرد و راه اروپا را پیش گرفت. پس از کنارهگیری مخبرالسلطنه چون انجمن تبریز و مشروطهخواهان بر اوضاع شهر مسلط بودند بلافاصله قورخانه دولتی را تصرف کردند و مقدار زیادی اسلحه ... به دست آوردند و «این از دو جهت به حال ملیون آذربایجان مفید میگردد یکی آسایش خیال از طرف حکومت محل که با آنها طرف نمیشود ...» و دیگر «افتادن مقداری تفنگ و چند عراده توپ و نیز مقدار هنگفتی فشنگ ... و همین ذخیره باعث شد که تا پایان جنگ مجاهدین ... به فقدان مهمات دچار نشوند.
مخبرالسلطنه و تلاش برای اعاده مشروطیت
هدایت پس از مهاجرت به برلین برای بازگشت آرامش به کشور و رفع اختلاف و تنش بین شاه و مشروطهخواهان از هیچ تلاشی دریغ نکرد. هدف او این بود که با تعدیل رفتارهای آزادیخواهان افراطی، زمینه اعاده مشروطیت را با اطمینان دادن به محمدعلی شاه به حفظ تاج و تختش فراهم آورد. بنابراین دو نامه به این مضمون به شاه و مشیرالسلطنه مینویسد: «...از برلن به شاه عرض کردم هر کس هر چه به حضور مبارک عرض کند، اسمش دولتخواهی نیست، باید ملاحظه بفرمایید کیست و علم و اطلاعش چیست؟ به فکر مملکت است یا دربند استفادات خویش؟ مصلحت ملک و مملکت تباین ندارد؛ کدام امر است که خیر مملکت باشد و خیر شاه نباشد؟ آنکه شاه را از ملت و ملت را از شاه برنجاند دولتخواه نیست، بلکه خائن نباشد در اشتباه است ... چاکر بااینکه رانده درگاهم، چون دولتخواه شاهم از برلن لازم دانستم به وظیفه چاکری عرایض صادقانه را به عرض برسانم.» و نیز به مشیرالسلطنه مینویسد: «اگر در ایران عنوان مشروطیت پیش نیامده بود، دولت باید مشروطه از چوب بتراشد تصور بفرمایید که دوباره به حکومت جاهلیت بر میتوان گشت. گفته شده است مشروطیت در ایران زود بود و مقدمات چند میخواست، منکر نیستم؛ حال امری واقع شده است با زد و خورد بهتر نمیشود. دولت باید به همزبانی و تدبیر با حسن نیت مجلس را اداره کند. مجلس هرگز تقاضایی برخلاف خیر مملکت نمیکند و خیر مملکت خیر شاه است، به تشدد غوغا خوابیدنی نیست و اوضاع روزبهروز پیچیدهتر میشود و خدا داناست به کجا خواهد رسید.»
افزون بر این، با کسانی که میتوانستهاند در کار اعاده مشروطیت به ایران موثر باشند، ارتباط برقرار میکند که باید در این مورد از افراد ایرانی مقیم اروپا یاد کنیم از قبیل [حسن] تقیزاده، [علیاکبر] دهخدا و انجمنهای آزادیخواهان در استانبول. ولی از همه مهمتر باید از سردار اسعد بختیاری نام برد که بنا به نوشته خود مخبرالسلطنه مشوق سردار اسعد به بازگشت به ایران و اقدام به بازگردانیدن مشروطیت بوده است. هدایت در این باره مینویسد: «شاخص میان ایرانیان، علیقلی سردار اسعد است ... او در پاریس بود، من هم از برلن به پاریس رفته بودم. در طهران مراوده با سردار اسعد نداشتم، در پاریس رفیق شدیم ...اخبار نهضت رشت و اصفهان میرسد، روزی به سردار اسعد گفتم ... با شما صحبتی دارم ... گفتم موقع گشتن در پاریس نیست، بروید اصفهان و این نهضت را اداره کنید.» در ادامه میافزاید: «گفت: در اینجا آسودهام و آخر کار هم معلوم نیست، گفتم: در هیچ نهضتی آخر کار معلوم نبوده، بزرگان که در کارهای بزرگ اقدام کردند اندیشه نمیکردند در پیشرفت و عدم آن و هر که از پیش میبرد از خود نامی برجای میگذارد. اگر رفتید و از پیش بردید، سردار اسعد دیگر هستید و اگر نه که بر میگردید، پاریس به جای خود باقی است. گفت: رفیق ندارم، گفتم شما بروید اصفهان، من میروم طهران، شما با زبان تیغ، من با تیغ زبان کار را به یک جایی میرسانیم. تصمیم گرفته شد...»
بررسیهای تاریخی حاکی از آن است که روند رخدادها به گونهای پیش رفت که به پیروزی انقلابیون در برابر استبداد منجر شد. مخبرالسلطنه در این باره مینویسد: «از وزارت داخله، تلگرافی در برلن به من رسید که مستقیما به تبریز بروم. نمیدانستم وزیر داخله کیست، جواب ندادم، هفتهای گذشت، تلگراف دیگر به امضای سردار اسعد وزیر داخله رسید، با عهدی که در پاریس داشتیم، جز تسلیم چاره نبود.»
به این ترتیب میتوان گفت در جریان نهضت مشروطه در ایران، مخبرالسلطنه همپای آزادیخواهان و مشروطهطلبان دیگر نقش مهم و تاثیرگذاری را ایفا کرد.تشویق و ترغیب مظفرالدینشاه برای صدور فرمان مشروطیت، شرکت در تنظیم نظامنامه انتخاباتی، ناظر و برگزارکننده انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی، رابط بین مجلس و دربار در رفع مسائل و مشکلات فیمابین، جلوگیری از تندروی آزادیخواهان، تلاش در تحصیل دستخط مشروطیت از محمدعلی شاه و مانع شدن از نابودی مشروطه، از جمله اقدامات موثر و مثبت مخبرالسلطنه در تثبیت مشروطه به عنوان مظهر مدرنیته ایرانی بود.
بررسی آرا و اندیشههای سیاسی مخبرالسلطنه
در بررسی آرا و اندیشههای سیاسی مخبرالسلطنه این نکته قابل ملاحظه است که هدایت با وجود مشروطهخواهی و تلاش در راه استقرار مشروطه در شیوه حکومت گرایش به استبداد داشت. در این باره و طرز تلقی مخبرالسلطنه از استبداد و مشروطه به نوشتههای خودش استناد میکنیم. او مینویسد: «وقتی در تبریز از من پرسیدند، حکومت شما بر اصول مشروطیت است یا استبداد؟ گفتم امر بین امرین و به استبداد نزدیکتر است. [پرسیدند] میگویند حاکم مشروطهای؟ گفتم راست میگویند. [پرسیدند] چطور میشود حاکم مشروطه بود و به استبداد حکومت کرد؟ گفتم مردم حاضر نیستند و مشروطه نمیفهمند. من لابد(ناچار) هستم، به استبداد حفظ نظم بکنم لیکن در ضمن مردم را به سوی مشروطه سوق میدهم، حاکم مستبد شما را از مشروطه منحرف میخواهد.» بدیهی است منظور هدایت از استبداد، حکومت خودکامه نیست بلکه نوعی استبداد منورالفکرانه است که فرد با حفظ و اجرای قانون در جهت نظم و استقلال کشور گام برمیدارد. این طرز تفکر او درباره شیوه حکومت کردن، در عملکرد سیاسی او کاملا نمایان است. نمونه بارز آن سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی مبتنی بر این رویکرد بود. هدف تشریح و تبیین قیام خیابانی یا چگونگی کشته شدن او که مورد بحث و اختلاف است، نیست بلکه بیان دیدگاه سیاسی هدایت مبتنی بر حفظ نظم و قانون در راستای استقلال کشور است که با لطبع برخورد با هر نوع جنبش سیاسی را ایجاب میکند.
همچنین بررسی آرا و اندیشههای هدایت حاکی از آن است که وی فردی محافظهکار و معتدل و مخالف هر گونه تندروی و اقدامات نابجا بوده است. در این راستا به انتقاد از عملکرد میرزا آقاخان نوری، محمودخان ناصرالملک و میرزاملکمخان میپردازد و بیان میکند که: «... در باطن امر سه نفر را میشود اصولا در کار مسوول قرار داد، میرزا آقاخان را در قتل امیرکبیر، محمودخان ناصرالملک را در خرید کارخانه چلواربافی مندرس از پیرزنی روسی که کار نکرد و ناصرالدین شاه را از شوق تاسیس کارخانه انداخت و مایوس کرد و ملکم را در بساط فراموشخانه و نقشه جمهوری و آلودن دارالفنون که از فواید تکامل به آرزوی انقلاب محروم ماندیم و این تفسیر در نظر من بزرگتر است...
پس از بروز این افکار مانع مسافرت فرنگ بود و نسبت به تعلیمات اروپایی سرسنگین. این است نتیجه اقدامات بیمورد ...»
به این ترتیب ملاحظه میشود که مخبرالسلطنه شرایط زمانی و مکانی مناسب جهت وقوع امری چون توسعه سیاسی اقتصادی و فرهنگی را لازم میداند. البته گاه عدم استفاده بهینه و نامناسب از امکانات و پتانسیلهای موجود در جامعه را عامل ناکامی و عدم توسعه معرفی میکند. هدایت با اشاره به ایجاد صندوق عدالت در عصر ناصری این امر را اینگونه بازگو میکند: «صندوقی به اسم عدالت در شهر نصب کردند که متظلمین تظلم خودشان را در آن بیفکنند و به شاه برسد از بس ... اراجیف در صندوق انداختند صندوقها را کندند و موقوف شد؛ محل تعجب است که طبع این مردم بیشتر به طرف هزل و لغو مایل است. هر کاری را به مسخرگی میکشاندند.»
در واقع هدایت به اصلاحات و پیشرفت اعتقاد دارد و لازمه این امر را هم در حفظ و رعایت حدود قانون، تعدیلگرایی، برابری و پرهیز از فریبکاری و دروغ میداند.
از مقالهای به قلم دکتر مسعود مرادی- دانشیار گروه تاریخ دانشگاه سیستان و بلوچستان، سمیه خانیپور- دانشجوی دکترای تاریخ دانشگاه تربیت مدرس