مدرسه و تدریس از راه دور

او در سال ۱۳۰۶ هنگامی که در استانبول بوده، رساله «اندیشه دور و دراز را نوشته که برخی مورخان آن را پیشگویانه ارزیابی کرده‌اند. او پدید آمدن فضای مجازی و تدریس مجازی را پیش‌بینی کرده و آن را مفید به‌حال خانواده‌ها و به‌ویژه دانش‌آموزان دانسته است. وی با وجود بیماری‌های مسری در آن روزگار چاره را در تدریس مجازی می‌داند. او پیش‌بینی می‌کند که روزی تصویر معلم‌ها هم به همراه صدای آنها از طریق تلفن یا تلگراف منتقل خواهد شد. در اینجا جزء اول این رساله از نظرتان می‌گذرد:

 

از خواندن این رساله توقع ندارم همه کس معتقد شود که پیش‌آمد احوال نوع بشر چنان است که من فرض کرده‌ام زیرا خود نیز مطمئن نیستم چنین باشد بلکه قریب به یقین دارم که سیر عالم انسانیت در مدارج ترقی عینا مطابق آنچه به خیال می‌رسیده نخواهد بود. مقصود من از نگارش این سطور فقط تفریح خاطر جوانان و برانگیختن ایشان به تفکر بوده است.

اگر به سبب عدم احاطه بر دقایق علوم طب و طبیعیات در تخیلاتی که به نگارش درآورده‌ام نقص و عیبی باشد امیدوارم متخصصان علوم مزبور خرده نگیرند که منظورم اظهار فضیلت نبوده و در متن رساله هم مکرر به عجز و قصور خود اشاره کرده‌ام.

هر‌گاه از خواندن این رساله برای صاحبدلی حالی دست دهد باید سپاسگزار مجاهدین علم باشد که نتایج مساعی ایشان مولد این افکار است.

این اندیشه‌ها تازه به ذهن قاصر من نیامده و زیاده از ۱۰ سال پیش برای بعضی از دوستان نقل کرده بودم. باعث بر نگارش آنها این شد که از نشاط و سرور مردمان قدردان در جشن سال صدم ولادت مسیو مارسلن برتلو (۱) که از قائدین مجاهدین علم بوده است ذوقی پیدا کردم و خواستم به تنها وسیله‌ای که در دست داشتم در آن قدردانی شرکت کرده باشم.

اندیشه‌های دور و دراز دیگر نیز دارم که اگر مجال و حالی دست دهد به نگارش درآورده جزء دوم این رساله قرار خواهم داد.

بالاخره این رساله را هدیه می‌کنم به بانوانی که بر حسب ذوق و شور طبیعی و معلومات کسبی ذهن صافی ایشان راغب خواندن این نوع تحریرات می‌تواند باشد.

روزی همراه دو تن از دوستان و خانم‌های ایشان مهمان یکی از محترمین بودم. بعد از خوراک چون به تالار مهمان خانه رفتیم کتابی روی میز دیدم برداشته به مطالعه پرداختم. یکی از خانم‌ها گفت فلانی کتاب پیدا کرد و از ما اعتزال جست، دست از او بشوئید. یکی از آقایان که مزاح دوست می‌دارد نزد من آمد و گفت ای‌کاش کتاب برمی‌افتاد و از دست شما آسوده می‌شدیم. گفتم راستی من هم آرزومندم. حضار خندیدند و زوجه آن شخص به آهنگ سرزنش گفت به این زودی از میدان در رفتید؟ من شما را این همه مزاح‌گو نمی‌دانستم که با عشقی که همه می‌دانیم به کتاب دارید چنین بی‌وفایی نشان دهید.

گفتم خانم عزیز، به این آسانی حکم درباره من صادر مفرمایید؛ آرزوی من در برافتادن کتاب جدی است و برای مزاح‌گویی نیست و همین آرزو را درباره مدرسه هم دارم.

حضار چشم‌ها را دریدند و من دیدم الان تکفیرم می‌کنند یا دیوانه‌ام می‌خوانند. گفتم وحشت مکنید گوش بدهید کتاب و مدرسه را که آرزومند نسخ آن هستم به شکل امروزی است وگرنه عقاید ژان ژاک روسو را ندارم و هرگز نمی‌خواهم مرا به وسایل تحصیل علم کم اخلاص بدانید.

یکی پرسید مگر کتاب و مدرسه چه شکل باید داشته باشد؟ خانم اولی گفت در قدیم کتاب را مانند این زمان به شکل مکعب مستطیل درنمی‌آوردند و لوله می‌کردند؛ فلانی که کهنه‌پرست است آرزو دارد کتاب به‌صورت لوله کاغذ برگردد. درخصوص مدرسه هم یقینا مکتب‌های قدیم را می‌پسندد؛ باید یک شال برای او پیدا کنیم به کمر ببندد و مانند میرزاهای قدیم لوله کاغذ و قلمدان پر شال بزند.

یکی از آقایان گفت توهین مکنید، فلانی کهنه‌پرست نیست به آثار عتیقه مایل است و همیشه فکر کتابخانه آشوربانیپال را می‌کند و می‌خواهد اوراق کتاب از خشت باشد؛ البته این قسم کتاب حسنی هم دارد که از حریق مصون است اما مدرسه را باید از خود او پرسید که در زمان آشوربانیپال چگونه بوده است.

گفتم هر چه می‌خواهید بگویید. اگر به من مجال دادید تا سخن بگویم معلوم خواهد شد. گفتند بسم‌الله بفرمایید کتاب و مدرسه بهتر از این شکل می‌تواند داشته باشد؟

گفتم مگر نه کتاب برای ثبت افکار صاحبان فکر است که بعد همه کس بتواند از آن مطلع و مستفید شود؟ گفتند آری چنین است. گفتم مگر نه امروز به واسطه فونوگراف هر کس هر چه در دل دارد می‌تواند در لوله مومی ثبت کند و بعد به دیگران بشنواند؟

خانم سابق‌الذکر فریاد کرد: نگفتم می‌خواهد کتاب را به‌صورت لوله برگرداند؟ آقا گفت نه مقصودش صفحه گرامافون است و در واقع‌‌ همان خشت است که من گفتم، منتهی کمی نازک‌تر. گفتم نه لوله فونوگراف و نه صفحه گرامافون فکر کنید که با ترقیات دائم عالم صنعت چه استبعاد دارد ورقه نازکی مانند کاغذ اختراع کنند که روی آن بتوان سخن را ثبت کرد؟ نمی‌بینید همین گرامافون به چه سرعت تکمیل می‌شود؟ سی چهل سال پیش که تازه اختراع شده بود بوق و شیپور داشت و صندوقی بزرگ و دست‌وپا گیر بود. امروز به جایی رسیده که می‌توان در جیب گذاشت. پس با آن اوراق که من فرض کردم چه مانعی دارد هم چنان که امروز نغمات را در گرامافون ضبط می‌کنند رسالات و مؤلفات را ثبت کنند و به‌صورت طومار سینما یا اوراق درآورند و هر کس می‌خواهد کتابی مطالعه کند به‌جای اینکه به چشم می‌خواند به گوش بشنود؟

یکی از حضار گفت مستبعد نیست بلکه محتمل است چنین شود اما آن کتاب چه مزیت بر امروزی دارد که شما آرزوی آن را می‌کشید؟

گفتم هیچ می‌دانید به واسطه اجبار نوشتن و خواندن چقدر ما چشم‌های خود را ضایع می‌کنیم؟ جوان‌ها نزدیک‌بین و محتاج به عینک مقعر می‌شوند؛ پیر‌ها برای خواندن باید عینک محدب بگذارند؛ بسیاری از مردم درد چشم می‌گیرند؛ و شاید کور می‌شوند؛ و این امراض به ارث نیز منتقل می‌گردد و روی هم رفته قوه باصره انسان رو به ضعف می‌رود. و در هر حال کسانی که چشمشان ضعیف و ناخوش یا نابیناست از استفاده از کتاب محرومند و کلیه خواندن و نوشتن زحمتی دارد که شنیدن و گفتن ندارد. از این گذشته اگر استهزایم نکنید عرض می‌کنم خداوند فکر و نطق را به انسان داده که به آواز ادا کند و به سامعه برساند نه اینکه با دست یعنی به نوشتن ابراز و به باصره یعنی خواندن ابلاغ نماید. هر چند خط و تحریر اختراع عجیبی است و ابناء نوع انسان را قادر ساخته که استفاده از فکر یکدیگر را در زمان و مکان نامحدود نمایند و در ترقی تمدن تاثیر بی‌نظیر داشته است ولیکن در صورتی که این نتیجه به ثبت و ضبط اصوات حاصل شود البته بر خط تحریر که امور غیر طبیعی است ترجیح دارد و من یقین دارم دماغ‎‌های ما هم که مقداری از قوه و مایه آنها مصروف خواندن و نوشتن شده مانند دماغ‌هایی که این زحمت غیر طبیعی را نکشیده‌اند سالم نیست. دیگر اینکه آیا غافلید در کودکی و جوانی ما چه رنج و تعبی برای تعلم خواندن و نوشتن می‌کشیم و چه اندازه صرفه عمر خواهد بود که محتاج به این عمل جانکاه نباشیم و مقداری از اوقات عزیز و قوای بدنی و عقلی را صرف تحصیل خط و فراگرفتن املا و قواعد راجع به آن که برای تربیت جسم و جان هیچ نفعی ندارد، نکنیم؟

یکی از خانم‌ها گفت به نظرم حرف‌های فلانی کم کم حسابی می‌شود. یکی از آقایان گفت در ذهن من هنوز امایی هست در هر حال انسان از خط مستغنی نخواهد شد. نامه نوشتن و یادداشت برداشتن و الواح و خطوطی که در کوچه و بازار و بر دکان‌ها و عمارات و غیر‌ها نصب می‌کنند و حواله و برات و هزار چیز دیگر را که نمی‌توان با گرامافون درست کرد. گفتم نامه کتابی است مختصر و کتاب نامه‌ای است مطول، چه مانع است که با گرامافون ثبت شود؟ اما موارد دیگر که برای استعمال خط ذکر فرمودید اولا امروز نمی‌دانیم چه اختراعات باز در پیش است که می‌تواند جانشین خط شود الان پیش‌بینی می‌توان کرد که به وسیله تلفن بی‌سیم که هر روز ما را از اخبار و وقایع آگاه می‌کند به زودی از خواندن روزنامه مستغنی خواهیم شد. آیا بیست سال قبل هیچ حدس می‌زدید که چنین روزی می‌آید؟ از این گذشته من اصرار ندارم که کتاب به‌کلی منسوخ شود و معدوم گردد، همین قدر میل دارم وجودش واجب نباشد و اگر هم برای بعضی موارد استعمال خط ناگزیر باشد باز اهمیت تبدیل شکل کتاب به جای خود است و لااقل مجبور نخواهیم بود اطفال بی‌گناه را در اول عمر و موقعی که خستگی سر و بدن و ملالت خاطر برای پرورش و نمو اعضا و فکر و روح آنها کمال مضرت را دارد گرفتار عذاب خط آموختن کنیم و می‌توانیم این کار را برای موقعی که قوه تعلیمش رشد کرده و سهل‌تر و زود‌تر خواندن و نوشتن می‌آموزد بگذاریم و برای تحصیل علم و اطلاع، هم خواندن و نوشتن یگانه راه نخواهد بود.

یکی از حضار گفت بسیار خوب قبول کردیم در باب مدرسه توضیح بدهید. گفتم یک قسمت از مدرسه به واسطه برافتادن خط از میان ممکن است برود یعنی تعلیم ابتدایی بی‌موضوع شود اما قسمت دیگر که در هر حال باقی و جزء اهم و اعظم زندگانی مدرسه‌ای است فکر می‌کنم بعد از آنکه تلفن بی‌سیم کامل و سهل و ارزان شد چنان که همه کس بتواند داشته باشد و یقینا چنین خواهد شد آن‌وقت لزوم نخواهد داشت متعلمین برای استماع درس معلمین در جای مخصوص که مدرسه یا محل کنفرانس نامیده می‌شود جمع شوند و برای این مقصود از شهر به شهر و دیار به دیار روند در خانه می‌مانند و در موقع معین با تلفن بیان معلم را می‌شنوند. به این طریق اولا توفیر وقت و صرفه مال بسیار از رفت و آمد معلمین و متعلمین به خانه و مدرسه و تهیه لوازم مدارس از عمارت و میز و نیمکت و غیر‌ها حاصل می‌شود. ثانیا صحت و سلامت مزاج متعلمین بهتر خواهد بود چه عده بسیاری در یک عمارت جمع نشده و هوای کثیف استنشاق ننموده و امراض به یکدیگر سرایت نمی‌دهند و از بسی مفاسد دیگر مادی و معنوی و مزاجی و اخلاقی مصون می‌مانند؛ و تا باز اعتراض نفرموده‌اید پیش‌دستی کرده عرض می‌کنم از عکس تلگرافی یعنی انتقال صور اشکال به وسیله قوه تلگراف بی‌سیم (Tèlèphotographie) که الان اختراع شده و مشغول تکمیل آن می‌باشند نیز غافل نباید بود که در آن صورت معلم نه تنها با تلفن بیانات خود را به متعلمین می‌شنواند بلکه حرکات و اشارات خود و تصاویر و اشارات خود و تصاویر و اشکال را که باید ببینند می‌تواند به ایشان بنماید و نیز متوجه باید بود که روز به روز وسایل دیگر برای تعلیم و تعلم پیدا می‌شوند مانند سینماتوگراف که هم‌اکنون یکی از اسباب نشر معلومات میان عامه است و عن‌قریب همین سینما را به‌وسیله قوه تلگراف بی‌سیم خواهند توانست به خانه‌ها برسانند و بنمایند. باری اجتماع جوانان در مدارس لااقل به‌طور دائم و از صبح تا شام غیر لازم خواهد شد و با این همه اقرار می‌کنم که قوه تخیل من وافی نیست که درست ترتیب تعلیم و تدریس آینده را پیش‌بینی کنم و ممکن است بسی کامل‌تر و بهتر از اینکه به خیال من رسیده است بشود. یکی از خانم‌ها گفت واقعا عجب نعمتی بود اگر این چیز‌ها که گفتید الان واقع شده و من مجبور نبودم فرزندانم را در گرما و سرما و بارندگی و اوقات شیوع امراض از صبح تا شام از خود دور کنم و به مدرسه بفرستم. گفتم آری خانم عزیز دیدید حرف‌های من چندان سزاوار استهزا نبود؟ گفت اگر شما به این زودی از شوخی دلتنگ شوید تکلیف ما در صحبت مشکل خواهد بود. گفتم آسوده باشید هر چه از دوست می‌رسد نیکوست. گفت اما من هنوز باور نمی‌کنم که این اوضاع پیش بیاید آیا حقیقتا ترتیب زندگانی انسان این اندازه تغییر خواهد کرد؟ گفتم بیشتر از این اندازه. گفت مثلا چطور؟

گفتم علم و صنعت به سرعت غریبی ترقی می‌کند و هر چه پیش می‌رود بر سرعت ترقی آن می‌افزاید. از این گذشته ممکن است اکتشافات و اختراعاتی ظهور کند که امروز به ذهن هیچ‌کس نمی‌آید چنان که چهل سال قبل احدی نمی‌توانست حدس بزند که روزی وسیله دیدن و عکس برداشتن از ورای حجابات به‌دست انسان خواهد آمد و صد سال پیش به مخیله کسی نمی‌گذشت که انسان قادر خواهد شد در ظرف چند ثانیه نیت خویش را به هر مسافتی که می‌خواهد برساند، یا مردم خواهند توانست با یکدیگر از چند فرسخ راه گفت‌وگو کنند. اما من از پیشامدهای غیر مترقب که ممکن است در ظرف چند روز اساس زندگانی بلکه فکر انسان را به‌کلی دیگرگون نماید می‌گذرم و فرض می‌کنم هیچ کشف و اختراع تازه که پیش‌بینی نشود ظهور ننماید، این‌قدر مسلم است که وسایل امروزی ما دائما مکمل و ساده و سهل می‌شود پس فکر کنید که چون اسباب تلفون بی‌سیم و عکس تلگرافی چنان که اشاره کردم مکمل و ارزان و آسان شود همه‌کس همواره آن را همراه خواهد داشت و مردم هر آن از هر مسافتی می‌توانند یکدیگر را ببینند و گفت‌وگو کنند و محتاج نخواهند بود به‌هم نزدیک شوند، به‌علاوه وسائل نقلیه از اتومبیل و آئروپلان و چیزهای دیگر که اکنون به عقل من نمی‌رسد چنان مکمل و ساده و ارزان خواهد شد که همه‌کس می‌تواند دارا شود و در مواردی که مردم به‌سبب حوائج زندگانی ناچار باید به یکدیگر نزدیک شوند فورا در اندک زمانی می‌توانند و محتاج نخواهند بود دائما در شهر‌ها مجتمع باشند. هرکس برای خود در محلی که از جهت هوا و صفا می‌پسندد خانه می‌سازد و به‌فراغت به‌سر می‌برد و از کثافات و امراض و مفاسد عدیده زندگی شهری احتراز می‌کند. هرکس را میل دارد با عکس تلگرافی می‌‎‌بیند یا با تلفون بی‌سیم با او سخن می‌گوید، اخبار وقایع و موزیک و کنفرانس و خطابه و درس و هرچه طالب است می‌شنود، سینما و تئا‌تر و امثال آن را تماشا می‌کند و در همه این احوال در خانه با زن و فرزند خویش آسوده نشسته یا خوابیده یا مشغول گردش است و هر وقت محتاج می‌شود با وسیله نقلیه خود به هر جا لازم است در ظرف چند دقیقه می‌رود و می‌آید. تولید قوه الکتریسیته به اندازه‌ای سهل و ارزان خواهد شد که مردم تمام حوائج فردی و جمعی خود را از طبخ و گرمی زمستان و خنکی تابستان و تنظیف و غیر‌ها با الکتریسیته رفع خواهند کرد. بسیاری از مصنوعات را که امروز در کارخانه‌های بزرگ تهیه می‌کنند آن زمان در خانه‌ها فراهم می‌سازند و احتیاج به کارگران بسیار در کارخانه‌های کثیف و بدهوا غیرلازم می‌شود. برای تولید قوه الکتریسیته یا قوای دیگری که امروز به ذهن نمی‌رسد یا می‌رسد و از عمل آن عاجزیم از زغال و نفت مستغنی و از دود و بو وکثافت آنها آسوده می‌شوند و هوا‌ها بسیار سالم‌تر خواهد شد و فکر بفرمایید که اوضاع سیاسی و اجتماعی مردمان در آن هنگام چه خواهد بود.

صاحب‌خانه گفت‌‌ای‌آقا این ترتیب زندگانی دنیا نیست وصف بهشت است. گفتم آیا دلیلی بر رد این مدعا دارید؟ گفت نه اما این اوضاع چه وقت پیش می‌آید؟ گفتم شما که جوان هستید، بعضی از این چیز‌ها را در عمر خود خواهید دید اما کلیه آنچه شرح دادم هرچند پیش‌بینی کردن مشکل است گمان می‌کنم تا آخر قرن بیستم اگر انجام نگرفته باشد در بیست‌ویکم البته صورت می‌پذیرد و بسا چیزهای دیگر که به مخیله ما خطور نمی‌کند. مجلس را چند لحظه سکوت فراگرفت و همه متفکر بودند، گوئی زندگانی بهشت‌آسای قرن بیست‌ویکم را در نظر می‌آوردند و از آن لذت می‌بردند. ناگاه یکی از آقایان سربلند کرده، گفت آیا با این همه مردم آن زمان خوشدل‌تر و خرسند‌تر خواهند بود؟ گفتم آه که یقین ندارم زیرا خوشدلی و خرسندی خاطر به جمعیت اسباب ظاهر نیست و امری درونی است. یکی از خانم‌ها گفت این یک ساعت وقت ما را به تفکرات حزن‌انگیز افسرده مسازید. پس رو به من کرده، پرسید آیا دور اندیشی شما همین اندازه است یا دور‌تر از این هم می‌بینید؟ گفتم خانم عزیز قوه تخیل انسان عاجز است و من یقین دارم که ترقی و تغییر وضع زندگانی بشر و قوه تفکر و تعقل او بیش از آنچه به تصور ما می‌آید کامل و سریع خواهد بود و لیکن درباره معیشت و حتی چگونگی وجود خود انسان راجع‌به آتیه بسیار دور خیالاتی بافته‌ام که جرأت نمی‌کنم بگویم و می‌ترسم حمل بر سفاهت من بفرمایید. گفت اگر از نوع چیزهایی است که تاکنون از شما شنیده‌ایم اعم از آنکه واقع شود یا نشود از استماع آن محظوظ خواهیم شد. گفتم قدری با آنچه شنیدید تفاوت دارد و یک اندازه باید حواس را بیشتر جمع فرمایید، اگر دیگران هم مانند شما مایلند و خسته نمی‌شوند خواهم گفت. گفتند بگویید که مشتاقیم. گفتم پس گوش فرا دارید و توجه کنید.

منبع: مقالات فروغی به کوشش حبیب یغمایی. تهران، نشر یغما ۱۳۵۲

8