سعید نفیسی، دانشمند خندان

این دانشمند خندان و پرشور و بامحبت، علم و دانش خود را بى‌دریغ در اختیار دیدارکنندگان و تقاضاکنندگان قرار مى‌داد؛ متواضع و بى‌ادعا، درویش‌مسلک، فکلى، شیک و اغلب با کت و شلوار سیاه. محال بود نویسنده یا مترجمى جوان براى معرفى یا تبلیغ اثرش به او مراجعه کند و او از مساعدت دریغ ورزد. معروف بود مى‌گفتند تعدادى مقدمه حاضر و آماده زیر تشکچه‌اش گذاشته که هر کس مراجعه مى‌کند با پس و پیش کردن بعضى از کلمات آن یکى از آنها را به او مى‌دهد! خوب دیگر، این هم پاداش همان نیکى است که گفتم. به‌هرحال همه دوستش داشتیم، و من پس از تاسیس امیرکبیر ارادتم را نسبت به او همچنان حفظ کرده بودم؛ هنوز هم یادش را گرامى مى‌دارم. مردى بود بسیار زحمتکش، عاشق کتاب و ادبیات ایران. استاد دانشگاه بود و آثار بسیارى از خود به یادگار گذاشت؛ متون فارسى و دیوان‌هاى شعر بسیارى را تصحیح و تحشیه کرد و بر آنها مقدمه نوشت. به تصدیق همه، پرکارترین نویسنده و مترجم و ادیب ایران بود. کتاب‌هاى اودیسه و ایلیاد اثر هومر شاعر معروف یونانى را او ترجمه کرد. خانه‌اش در یکى از کوچه‌هاى خیابان هدایت بود. هروقت دلم هواى دیدارش را مى‌کرد، که اغلب مى‌کرد، بى‌وعده و قرار قبلى به دیدارش مى‌رفتم. همیشه خدا پشت میزش بود و سرش در کتاب، و دور و برش همه کتاب بود: در قفسه‌هاى بزرگ، بر زمین، بر صندلی‌ها، روى میز، همه‌جا کتاب بود؛ جا براى جنبیدن و نشستن نبود. با آن عینک ذره‌بینى که بر پُل بینى نشانده بود همیشه مشغول بود؛ تا دو و سه بعد از نیمه‌شب. اگر بگویم براى پول کار نمى‌کرد حقیقت گفته‌ام. او فقط براى عشق و علاقه‌اى که به کار ترجمه و تالیف داشت کار مى‌کرد و پول برایش در مراحل آخر بود. هر مبلغى که ناشر یا مدیر روزنامه‌اى پیشنهاد مى‌کرد مورد قبولش بود. بگویى چک و چانه‌اى، بالا و پایینى، ابدا. نظیر او از این حیث در میان مولفان و مترجمان مرحوم عباس اقبال آشتیانى بود. چه مردان بزرگ و بزرگوار و گرانقدرى که دیگر در میان ما نیستند و جایشان در فرهنگ مملکت خالى است. یکى از کارهاى بزرگ سعید نفیسى تالیف فرهنگ فرانسه-فارسى بود، که در واقع ترجمه‌اى است از لاروس کوچک، و گنجینه‌اى از معانى و مترادفات مفید. این کتاب را کتابخانه بروخیم چاپ کرده بود. تالیف چنین کتابى آن هم در آن سال‌ها (سال‌هاى ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۹) به‌راستى کارى سترگ بود...

 از کتاب در جست‌وجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیان‌گذار موسسه انتشارات امیر کبیر، صص ۶۷۷ و ۶۷۸