شب نشینی در رمضان
در این شبنشینیها بود که زولبیا، بامیا و اصناف آن به وسط میآمد و چون وقت بیشتری داشتند، کتابخوانی و قصهسراییها و افسانهپردازیها و داستانهای جن و پری و غول و آل و دیو و دد و امثال آن نیز نقل مجالس میشد و تقریبا تا سحرها طول میکشید.
از مشغولیات دیگر شبهای ماه رمضان هم دورههای هیاتهای دینی، قرائت قرآن و تفسیر و دعاخوانی بود که در هر گوشه و کنار برپا میشد و سردر خانهها بود که بیرقها و پارچهنوشتههای اوقات آنها بهنظر میرسید.
نقل و نقالی قهوهخانههای بزرگ و کوچک که مشمول شاهنامهخوانی و حسین کرد و اسکندرنامهخوانی و (سخنوری) بود رونق زیادتر میگرفت و ورزش زورخانه و پادشاه وزیری و دیگر بازیها و تفریحات مختلف، از قبیل ترنا گل و (زنگ شیر) و (عمو زنجیرباف) و (مرد مرد من) که به احوال زیر شب زندهداریهای دیگر را تشکیل میدادند.
پادشاه وزیری؛ آن بود که بهوسیله انداختن (قاپ استخوانزانوی گوسفند یا گاو) که طرف توخالیش (اسب) و طرف تو پرش (خر) و طرف توخالی خوابیدهاش (جیک) و طرف برجستهاش (پوک) بود.
نفرات بازی که دورتادور قهوهخانه نشسته بودند، شروع به انداختن میکردند و به ترتیب نشستن قاپ بر روی زمین، پادشاه با اسب و وزیر با خر و دزد با جیک و عاشق یا پوک معلوم میشد و لنگی را که تابیده، برای دردناکتر شدن در آبزده، رطوبت داده بودند و اسمش (ترنا) بود به دست وزیر میدادند و بازی را مشغول میشدند.
در این بازی مطابق طالع خوب و بدی که (قاپ) نصیبشان کرده بود و همیشه شاه باید حاکم و وزیر مجری و عاشق و دزد، محکوم باشند، دزد مطابق دستور شاه که چند ضربه (ترنا) بخورد، ترنا میخورد و عاشق که قرار کتک خوردن برای او نبود، محکوم به جریمه خوراکی، یا آواز خواندن یا رقصیدن و امثال آن میشد.
در این بازی گاهی تصفیه حسابهای خصوصیای در میان میآمد. با این صورت که شاه با رقیبی برخورد میکرد که او را به سختترین مجازات و بالاترین عدد ترنا خوردن محکوم میکرد و این آخرین دور اول بازی بود که در حاکمیت و محکومیت این چهار نفر به سر رسیده، نوبت به چهار نفر بعدی میرسید و به همین کیفیت، بازی دور تسلسل میگرفت.
بازیهای (گل یا پوچ) و (جرنگ جرنگ)، (اسب چه رنگ) و (مرد مرد من؛ لب لب تو) و (ترنا گل) و (عمو زنجیرباف) هم که تقریبا بازی پسرها و جوانها در سر کوچهها و گذرها بود، گل یا پوچش، گرفتن ریگی در دست و سوال از طرف مقابل بود که گلش دست پر و پوچش دست خالی بود و جرنگ جرنگش هم این بود که بازیکنها دو دسته میشدند و هر دسته برای اسبش پیش خود رنگی انتخاب کرده، با قرعه سوار دسته مقابل شده میپرسیدند: جرنگ جرنگ، اسب چه رنگ و رنگ آن را از دسته مقابل میپرسیدند که باید صحت آن را جواب بیاورند و در صورت درست گفتن و برد بالاییها پیاده شده پایینیها سوار میشدند و (مرد مرد من) هم آن بود که مقیاس وزنی را دسته پیش خود معلوم میکردند و از دسته مقابل میپرسیدند، به این صورت که (استاد) میگفت: «مرد مرد من» و بقیه جواب میدادند: «لب لب تو». استاد میپرسید: «باقالی به چن من؟» دسته مقابل جواب میدادند مثلا: «ده من، یا بیست من» ... که اگر کم گفته بودند، استاد میگفت: «بالاتر» و اگر زیاد گفته بودند میگفت: «پایینتر» و وقتی هیچکدام از جوابها درست در نمیآمد، میگفت: «خر، خر شیرازی» و این جملهای بود که با شنیدن آن، هر دسته که برنده شده بود، یک سراسر کوچه یا تا نقطهای که استاد معلوم کرده بود، سوار دسته بازنده میشد.
«ترنا گل» هم آن بود که خطی گرد بر روی زمین میکشیدند و عدهای که مثل شاه وزیری که با حکم «قاپ» محکوم شده بودند، در داخل خط میرفتند و عدهای که «هیات حاکمه» بودند، هر یک به تنهایی ترنایی به دست گرفته در خارج خط به جان آنها میافتادند و محکومان داخل خط باید درحالیکه «از خط خارج نشوند» با پا، حملات آنها را دفع بکنند. بازیهای «عمور زنجیرباف» و دیگر بازیها هم تقریبا صورتهای مشابه همین بازیها را داشت که جهت احتراز از تطویل کلام، از توضیح بیشترشان خودداری میشود.
برد وباخت
بازیهای شبانه گوناگون، امثال (طاس) و (هشت و نه) و (خال بالا) و (شمندفر) و (گنجفه) و (بانک) و (روی هم) و (فکری) و دهها نوع آن هم سرگرمیهای دیگر شبهای ماه رمضان به شمار میآمد و در تمام سال همین ماه بود که اگر برای مومنان بهار عبادت بهشمار میآمد، برای قماربازها ماه قمار محسوب میشد و مفتبرها و حرفهایهای آن هم بودند که از مدتها پیش دامهای خود را در برابر تازهکارها و بچهتاجرها و پسرحاجیها و به میراث رسیدهها و ناظرخریدها و مباشرها و تحویلدارها و امثال آنها پهن میکردند.
بعد از اینها، لاتها و قماربازهای لانتوری بودند که آنها نیز بیکار ننشسته، با (خال سیاهبندی) و (چوب در کمربند) و (فرفره فرنگی) و دیگر قمارهای مخصوص به خود روزها را رونق میدادند.
(خال سیاهبندها) آنهایی بودند که سه ورق بازی را که دوتای آن خال قرمز و یکی از آن خال سیاه داشت در دست گرفته، نشان میدادند و برداشتن خال سیاه را برنده محسوب میکردند و ورقها را جلو چشم طرف، روی زمین انداخته، با هر دو دست، به سرعت آنها را پس و پیش میکردند. و البته که هرگز خال سیاه نصیب کسی نمیشد مگر همدستهای خود آنها که برای اغفال دیگران گاهی آن را از زمین بر میداشتند.
قمار کمربند هم که باید نام آن را مانند (خال سیاه) جیببری دیگر معلوم کنیم آن بود که تسمه چرمی باریکی را که از میان تا کرده بودند، به دورهم چنبره کرده دو سر آن را در دست میگرفتند و چوبی مثل مداد به دست بازیکن میدادند که در سوراخ وسط چنبره گذارده آن را بهطرف خود بکشد و در صورتیکه چوب در کمربند گیر بکند برنده محسوب شده پول پرداخته را دو برابر دریافت بکند که اگر در بازی خال سیاه و فرفره، تصادفا امکان بردی میرفت، در این بازی هرگز بردی نمیتوانست داشته باشد. که اولا تمام مشتریان آن را دهاتیها و بیاطلاعها تشکیل میدادند و ثانیا در صورت درست قرار دادن چوب هم باز حقه بهکار برده سر تسمه را در انگشت برگردانده بازیکن را بازنده میساختند.
از کتاب طهران قدیم-جلد سوم