گسترش بیماری در خط جاده ابریشم
طاعون در دوره تیموری
حکومت تیموریان از جمله حکومتهایی است که به آشفتگی، جنگ و منازعات داخلی و خارجی معروف است.
این شرایط اجتماعی و سیاسی بر بهداشت این دوره تاثیر میگذاشت و باعث بروز قحطیها و محاصرههای طولانی و بیماریهای فراگیری میشد که مورخان نیز به آن اشاراتی کردهاند.
روملو در شرح فتح بغداد مینویسد: «آب دجله از خون کشتگان کسوت شاخ مرجان و لعل بدخشان دربر کرد و هوای بغداد از عفونت اجساد مردگان مزاج سموم گرفت» (روملو، 1357: 306) و حافظ ابرو در شرح فتح هرات نوشته است: «در بازارها و کوچهها مردگان بر زبر یکدیگر افتاده و متعفن گشته هیچکس را مجال تجهیز و تدفین نبود» (حافظ ابرو، 1352: 216).
گرچه در ادوار بعدی و با روی کار آمدن جانشینان تیمور، حکومت تیموری با حمایتهایی که از علما و اطبا داشتهاند ثابت کردند که به سلامت مردمشان توجه ویژهای دارند (این توجه از کتابهایی که به حمایت آنها نوشته شده یا به آنها تقدیم شده و اقداماتی چون ساخت حمام توسط امرایی چون امیر چقماق) (جعفری، 1343: 64؛ مستوفی بافقی، 1342: 97) و دارالشفاهایی چون دارالشفای «ملکت آغا» که با هزینههای دولتیان بنا شده بود (خوافی، 2537: 36) مشخص میشود)، این حمایت به معنی وجود سلامت عمومی و از بین رفتن عقاید خرافی نبود، مثلا اعتقاد به پاقدم که اکنون نیز نهتنها در بیماری، بلکه در باب بسیاری از امور از در باب بسیاری از امور از آن صحبت میشود، در دوره تیموری معتقداتی مانند خواندمیر داشته است که فروکش کردن بیماری طاعون و وبای سال 810 ه. ق (1407 م) در شهر اصفهان را از «یمن مقدم» میرزا پیرمحمد بهادر میدانست (خواندمیر، 133: 573).
با توجه به گزارشهای بهجا مانده از رواج بیماریهای واگیر در دوره تیموری، دهبار همهگیری بیماری وبا یا طاعون اتفاق افتاد که به ترتیب زمانی به شرح زیر هستند: اولین همهگیری در سال 744 ه. ق (1343م) در منطقه کلات، از نواحی مازندران، گزارش شده است.
سمرقندی در بیان این همهگیری مینویسد: «بلای وبا و طعنه طاعون اهل کلات را هلاک و مستهلک ساخت» (سمرقندی، 1353: 69).
دومین گزارش از میرخواند، حاکی از این است که در تابستان سال 780 ه. ق (1379م) در کلات مشهد (کلات نادری)، همهگیری بیماری طاعون موجب تلفات سنگین شد. او میزان تلفات انسانی را اینگونه بیان میکند: «در تابستان آن سال، بیماری طاعون در کلات ظاهر شده بود و بسیاری از مردم آنجا به هلاکت رسیدند» (میرخواند، 1372: 1039).
سومین گزارش از بروز بیماری همهگیر طاعون در دوره تیموری که مورخان زیادی به آن اشاره کردهاند، به شهر تبریز مربوط است.
شدت این همهگیری که در سال 809ه. ق (1406م) رخ داد، به حدی بود که طبقه حکام از شهر خارج و در شنبغازان مقیم شدند (سمرقندی، 1353: 80) و حتی بنا بر گفته مشکور، «میرزا ابابکر بار دیگر در هشتم ربیعالاول 809ه.ق، به تبریز درآمد و به سبب بیماری طاعون که در شهر شیوع یافته بود، به شهر در نیامده به شنب غازان نزول نمود، چون از حال فقر و بیماری مردم آگاهی یافت، به آزار ایشان برنخاست و عدالت پیشه کرد» (مشکور، 1352: 621).
گزارش چهارم به همهگیری سال 810 ه.ق (1407 م) در شهر اصفهان مربوط است که بنا بر گفته مورخان، بر اثر آن بسیاری از اهالی شهر اصفهان تلف شدند (سمرقندی، 1353: 911؛ خواندمیر، 1333: 572).
گزارش پنجم هم به شهر اصفهان مربوط است که در سال بعد (811 ه.ق/ 1408م)، بار دیگر بیماری حالت همهگیر گرفت و خلق زیادی هلاک شدند (میرخواند، 1372: 1139).
گزارش ششم به سال 830 ه. ق (1427 م)، در شهرهای سلطانیه و شیراز مربوط است که بنا بر گفته روملو، «در سلطانیه طاعون واقع شد و جمع کثیری فوت شدند و در شیراز نیز قریب به سی هزار کس فوت شدند» (روملو، 1357: 191).
با تاملی در این آمار، با توجه به کمجمعیت بودن شهرهای آن زمان، درمییابیم که این بیماریها، آثاری به مراتب مخربتر از جنگها و منازعات، در کاهش نفوس داشتند.
هفتمین گزارش که شاید شدیدترین بروز بیماری در دوره تیموری بود، به سال 838 ه.ق (1435م)، در شهر هرات و توابع آن مربوط است.
میزان فراگیری و شدت تلفات این همهگیری در حدی بود که بیشتر منابع آن دوره، از جمله روضهالصفا، روضاتالجنات، حبیبالسیر، احسنالتواریخ و مطلعالسعدین، به آن اشاره کردهاند.
تنها تفاوتی که در گزارش مورخان وجود دارد، گزارش نویسنده کتاب خلد برین است که تاریخ این واقعه را سال 837 ه.ق (1434م) گزارش کرده است. او در این مورد مینویسد:
دیگر از وقایع آن زمان که در سال 837 روی نمود، وقوع وبا و طاعون در دارالسلطنه هرات بود و چون خلق آن دیار را به سبب لطافت هوا و عذوبت آنها هرگز مثل آن مصیبتی روی ننموده بود، در مقام دهشت و حیرت بودند. روزبهروز این مرض، خرمنسوزِ حیات پیر و جوان میگردید تا جمع کثیری از مردم شهر و بلوکات سفر آخرت پیش گرفتند و بسیاری از اهل آن ولایت جلای وطن اختیار کرده، متاع زندگانی را از غارتگر آن داهیه عظمی به سلامت گذرانیدند (واله اصفهانی، 1379: 482).
ظاهرا شدت این بیماری تا حدی بوده است که بسیاری از مردم و حتی مشایخ و بزرگان، آن را نشانهای از خشم و غضب خداوند دانستند و حتی در مورد آن افسانهسرایی فراوانی کردند؛ از جمله گفته شد که وقوع این بیماری مهلک را یک نفر صوفی در خواب دیده و شدت آن را پیشبینی کرده است. حکایت دیگری که بر سر زبانها جاری بود، نشاندهنده شدت خشم خداوند در این مورد بود؛ بهطوریکه به دعا و تضرع کسی توجه نمیکرد و حتی ملتمس دعا را هم غریق خشم خود میکرد: از غرایب اخبار آنکه یکی از مشایخ کبار در باب دفع آن حادثه دعا فرمود. علت طاعون بر زبانش عیان شده هم سفر دیگران شده و چون این خبر به یکی از عرفا رسید، بر زبان گذرانید که در این اوقات شعله غضبالهی به نوعی برافروخته که هرکس به خلاف اراده جناب جلال کبریا دستی بلند کرده، در ساعت از پای در آمده (همان: 219).
از مقالهای به قلم مسعود کثیری و راضیه افشاریفر