وقوع بلایای مهلک
کنت دوگوبینو، بهعنوان دبیر اول سفارت فرانسه به همراه سفیر جدید از سوی ناپلئون سوم به دربار ایران در دوران ناصری اعزام شد و به تهران آمد. دوگوبینو بعد از بازگشت به فرانسه کتابی تحت عنوان «سه سال در آسیا» نوشت که در یکی از فصول آن به شرح جریان سفر خود به تهران و شیوع بیماری وبا اشاره کرده و مینویسد: «در سال ۱۸۵۶ میلادی در ایران و تهران، وبای سختی بروز کرد و هرکسی دو پا داشت و میتوانست فرار کند برای حفظ جان خود از پایتخت میگریخت. مردم از این بیماری چنان به هلاکت میرسیدند که گویی برگ از درخت میریزد، با اینکه در تهران آماری برای تعیین بیماران به هلاکت رسیده از وبا وجود نداشت، معذلک من تصور میکنم که بیش از یک سوم سکنه شهر تهران بر اثر بیماری وبا مردند. در همان روزهای نخستین بروز بیماری، سفارت فرانسه برای جلوگیری از توسعه این مرض اقداماتی انجام داد از جمله آنکه به مردم فهماند به هیچ عنوان آب خام نخورند و حتما به مدت ۱۵ دقیقه آب را بجوشانند اما کسی به این حرفها گوش نمیداد و مردم مثل همیشه آبهای جوی را مینوشیدند. حتی ما بهوسیله جارچیهای دربار به عوام گوشزد کرده بودیم که البسه اموات را بسوزانند و تا آنجا که ممکن است برای ننوشیدن آب جویها، در چاهها مرتبا آهک بریزند، مردم مطلقا سبزی خام نخورند و از خوردن میوه تا آنجا که ممکن است خودداری کنند و در صورتی که میخواهند میوه بخورند آنها را با شکر بجوشانند، اما مردم به اقدامات ما توجه نداشتند. با همه این تفاصیل، چند تن از کاردارهای فرانسوی از بیماری وبا مردند و من هم که وضع را چنین دیدم برای فرار از این مرض و به هلاکت نرسیدن خانوادهام، تهران را ترک کردم و از راه روسیه به فرانسه رسیدم. حتی جالب توجه آن است که اصول قرنطینه که حتی در اعصار قدیم در همه جا معمول بود در این کشور رایج نبود، به همین جهت این بیماری مسری به سرعت برق تمام آبادی و سایر کشور را فرا گرفته بود.»
یادداشتهای دکتر فووریه
از دیگر کسانی که در مورد بیماری وبا، اطلاعات قابلتوجهی در خاطراتش آورده دکتر فووریه، پزشک مخصوص ناصرالدینشاه است که در کتاب خود به نام «سه سال در دربار ایران» وقایع مربوط به طغیان بیماری وبا را بهصورت روزانه نوشته است. از موارد برجسته آن میتوان بهخاطرات زیر اکتفا کرد: «وبا از شش روز پیش در تهران ظاهر شد و شاه سخت از این قضیه آشفته و خواستار آن شده است که زنان حرم را به صاحبقرانیه بفرستد. اما با توجه به اخباری که مدام به ما میرسد این است که وبا حتی به شمیرانات و ییلاقات از جمله تجریش، زرگنده، رستمآباد، دزاشیب و سلطنتآباد سرایت کرده است. از معجزات آن است که تاکنون این ناخوشی در میان ما راه نیفتاده و به کسانی که برای ما خبر میآوردند میگفتند که وبا هر روز قریب به ۱۰۰ نفر تلفات دارد. شاه نیز با توجه به این خبرها تصمیم گرفت به شهرستانک برود. من شبهه ندارم که علت سرایت وبا به اندرون دربار، غذاهایی بوده که آشپزخانه به آنجا میبرده است، زیرا که چند روز پیشتر یکی از آشپزان مبتلا به وبا مرده بود... اگر مریضهای مبتلا به وبا را از دیگران جدا کنیم، سرایت این مرض محدود خواهد شد اما در تهران این مساله عملی نشد تا آنجا که روزی نزدیک به ۸۰۰ نفر از این بیماری، دار فانی را وداع میگفتند. بعد از پنج ماه دوری از تهران و چندی اقامت در سرخهحصار زمانی که به دارالخلافه بازگشتیم، تهران به وضع عادی بازگشته بود و خدا میداند که چه تعداد از مردم به دست داس مرگ درو شده بودند. از آنجا که میرزا عیسی نایبالحکومه تهران نیز از بیماری وبا مرده بود کسی نبود در این مدت نظم شهر را حفظ کند، در زندانها باز شده و محبوسین آزاد شده بودند و عدهای از آنها به سمت خانه ما آمده بودند و هر آنچه را که قابل حمل بود با خود برده بودند.»
خاطرات روزانه اعتمادالسلطنه
اعتمادالسلطنه از سیاستمداران و رجال خوشنام دوره ناصری در کتاب خاطرات روزانه خود که امروزه بهعنوان معتبرترین اسناد دوران قاجار شناخته شده در برخی از خاطراتش به شیوع بیماری وبا نیز اشاره کرده است: «یکشنبه ۲۰ محرم سنه ۱۳۱۰ هجری قمری، از آنجا که هیچ اعتباری به حیات و ممات نیست و کسی نمیداند تا ساعت دیگر زنده است یا نه نمیدانم بنویسم چه موقع وارد تهران میشویم. اصغر وکیل که قراول دربخانه من است فضولی کرده بود، آمده بود، ای کاش نمیآمد و این خبر را نداشت گفت: دیشب یک ساعت از شب رفته، بلقیس دختر دایه اهل خانه از وبا فوت شد. دوشنبه ۲۱ محرم سنه ۱۳۱۰ هجری قمری... در خیابان جمعیت زیادی دیدم که از بشره همه معلوم بود که در میان بلا گرفتارند. در قهوهخانه نزدیک قصر قاجار به شیخ زینالعابدین واعظ رسیدم. از وبا پرسیدم. گفت: در شمیران و شهر و در تمام دهات و اطراف تهران وبا معرکه میکند. من با کمال قوت قلب توکل به خدا نموده وارد خانه شدم. از ۲۰ محرم تا ۲۰ صفر ۱۳۱۰، ۳۰ روز تمام بر من طوری سخت گذشت که در ۵۰ سال عمر خود ندیده بودم. شکر میکنم که از میان جمعیت حسنآباد کسی مبتلا نشد. از شهر و اطراف شهر میگویند، ۲۳ هزار نفر مبتلا شدهاند که البته تعداد زیادی از آنها معالجه شدند.
شیوع مجدد پس از یک سال
پنجشنبه اول ربیعالثانی سنه ۱۳۱۱ هجری قمری، وبا در تهران شدت کرده است و از چهار و پنج نفر به روزی ۲۵ الی ۳۰ نفر رسیده. وحشت غریبی به مردم مستولی شده است. با اینکه وبای پارسال بلای عام بود مردم اینقدر وحشت نداشتند.بهخصوص خود من که نه خواب دارم و نه خوراک و دایم در تزلزلم. سهشنبه ۶ ربیعالثانی ۱۳۱۱، به خانه نظامالملک رفتم. او میگفت که عدد موتهای وبایی به ۱۴ و ۱۵ رسید و سرانجام تخفیف حاصل شده است. از کارهایی که امسال در تهران میشود که بیشتر مردم بیچاره را به وحشت میاندازد، این است که شخص ناخوش را آورده در وسط کوچه میخوابانند و دو سه نفر دورش جمع میشوند و به سایرین میگویند که این وبا گرفته است و پول دوا و غذا ندارد و به این ترتیب مبلغی پول جمع میکنند. باز فردا همین مساله را تکرار میکنند. چنان که یک نفر عمله نهاوندی یا طالقانی را از ششم تا چهاردهم ماه، نزدیک خانه من به همین صورت انداخته و اسباب تکدی فراهم آوردند.