دلایل نزدیکی رضاشاه به آلمان
رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت بر همان سیاست خارجی که اسلاف مشروطهخواهش ادعا داشتند تکیه کرد: «روابط خوب با روسیه و بریتانیا، بیطرفی در سیاست جهانی و رابطه دوستانه نزدیک با یک نیروی سوم جهت برقراری یک موازنه بین روسیه و انگلیس.» ظاهرا اولین اقدام مهم رضاشاه کاهش وابستگی ایران به این دو قدرت (شوروی و انگلیس) و نهایتا کاستن و قطع نفوذشان در سیاست ایران بود. وی اولین مقاصدش را با ایجاد تعادل در روابط ایران با آنها و درگیر ساختن یکی از آنها با دیگری، به نحوی که هیچکدام از آن دو کشور نتوانند ثبات حاکمیت پهلوی را متزلزل کنند، تعقیب میکرد. بر این اساس رضاشاه در ابتدای امر متوجه آمریکا شد. او نیز مانند بسیاری از ایرانیان بر این عقیده بود که ایجاد پیوندهای نزدیک با یک قدرت ثالث، اهرمی در اختیار ایران قرار خواهد داد که برای دفاع از تمامیت ارضی و استقلال خود به آن نیاز دارد. بنابراین پیوسته تلاش میکرد با ایالاتمتحده پیوندهای نزدیکی برقرار کند و این کشور را نسبت به ارزش دوستی با ایران متقاعد کند.
بهدنبال دعوت تهران از یک مشاور مالی آمریکا به نام آ. سی میلسپو برای تجدید سازمان امور مالی ایران در سال ۱۳۰۱.شو واگذاری امتیازات نفتی به کمپانیهای آمریکایی، در آغاز روابط دو کشور، رضاشاه امیدوار بود که مناسبات نزدیکی با ایالاتمتحده آمریکا برقرار کند، اما خیلی زود دریافت که واشنگتن کمتر از او به ایجاد چنین مناسباتی علاقه دارد زیرا دولت آمریکا در تحلیل نهایی، آنقدر به ایران بها نمیداد که خود را در تعارض با انگلستان قرار دهد و از طرف دیگر سیاست انزواطلبی آن کشور در آن زمان مانعی بر سر این راه بود. در نهایت درباره این روابط و انگیزه میتوان گفت که رضاشاه سرانجام به چیزی بیش از مناسبات دیپلماتیک و پیوندهای تجاری محدود با آمریکا دست نیافت. دومین «قدرت ثالثی» که رضاشاه به آن روی آورد آلمان بود و با توجه به ناکامی روابط با آمریکا بود که رضاشاه را به ایجاد پیوندهای نزدیکتر با آلمان ترغیب کرد.
از طرف دیگر آلمان در خلال جنگ جهانی اول با گنجاندن ماده ۷ در قرارداد برست لیتوفسک ۱۹۱۸.م مبنی بر تضمین استقلال و حاکمیت ایران و تخلیه قوای خارجی از این کشور، محبوبیت بسیاری در جامعه ایرانی کسب کرد و همین امر، نفوذ سهل و آسان آلمان در ایران و گسترش روابط با این کشور را موجب شد تا جایی که ایرانیان، «آلمان را بهعنوان نیروی سوم مینگریستند و به آن چشم یاری دوخته بودند.» در مورد روابط با آلمان علاوه بر قدرت سوم باید به این امر توجه کرد که آلمان سابقه مداخله استعماری در خاورمیانه نداشت تا احساسات ایرانیان را جریحهدار کند و از طرف دیگر یکی از کشورهای پیشرفته جهان در زمینه علم و تکنولوژی بود و بهخوبی میتوانست به کشور توسعهنیافتهای مانند ایران کمک کند؛ چراکه سرمایه، مشاوران فنی، واحدهای صنعتی و ماشینآلات آماده برای صدور در اختیار داشت. از طرف دیگر رضاشاه تمایل شدیدی به صنعتی کردن کشور داشت؛ بنابراین خواهان کشوری بود که این امکانات را بهراحتی و ارزان در اختیار او قرار دهد. البته نیاز آلمان به مواد خام باعث شده بود که این کشور بتواند متقابل همگام با نیازهای ایران حرکت کند و آنها را برطرف سازد.
البته گرایش ایران به آلمان در دوران جمهوری وایمار بهشدت دوران هیتلری نبود؛ چراکه فعالیت کمونیستهای ایران در آلمان، ایران را نگران ساخته بود، اما با به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان که با افکار ناسیونالیستی، قدرتطلبی و دیکتاتوری رضاشاه هماهنگ بود این روابط سرعت بیشتری گرفت؛ چراکه آلمان بهقدرت بزرگی تبدیل شده بود و از سوی دیگر هیتلر به هیچ گروه و حزبی اجازه بر هم زدن روابط با ایران را نمیداد و در واقع میتوان گفت که دیکتاتورها بهتر زبان همدیگر را میفهمیدند.
با نگاهی به اوضاع و بحران اقتصادی جهان و مساله تجارت خارجی ایران میتوان بهدلیل دیگری در مورد گرایش به آلمان پی برد. با توجه به این وضعیت در سبک و روش تجارت خارجی ایران پدیده نوینی خود را نشان داد؛ این نیز گرایشی بود در جهت روابط تجاری دوجانبه. سه عامل در این گرایش دخیل بودند: الفــ این نتیجه منطقی سیاست مداخله دولت ایران در تجارت خارجی بهشمار میرفت. دولت از طریق انعقاد معاهدات تجاری دوجانبه راحتتر میتوانست کنترل خود را بر این بخش از تجارت اعمال کند. تمام این اقدامات مالی و اقتصادی برای دفاع از یک ریال متورمشده و به منظور کمکردن کسری تجاری در پیش گرفته شده بود، ولی این از قدرت صادرات ایران به کشورهایی با سیستم پولی آزاد کاست. لذا ایران ناچار به انعقاد معاهدات تجاری دوجانبه با سیستمهای پولی ضعیف و کنترلشده چون آلمان و شوروی کشانده میشد؛ بــ بخش عمده تجارت و مبادلات ایران با اتحاد شوروی بود و داد و ستد با نظام اقتصادی شوروی، اتخاذ شیوهای مبتنی بر معاهدات تجاری دوجانبه را ایجاب میکرد؛
جــ عامل سوم، سیاست حمایت از صنایع داخلی بود. بسیاری از کشورهای اروپایی در سالهای پس از بحران این شیوه را، بهویژه در بخش کشاورزی خویش، اتخاذ کرده بودند. دولت ایران که برای کالاهای کشاورزی خود بازار نمییافت، چارهای جز انعقاد معاهدات تجاری دوجانبه با شرکای تجاری خود نداشت. بنابرین بهرغم ریال متورمشده حجم معینی از کالاهای صادراتی و وارداتی از این کشورها تضمین میشد.دلیل دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که رضاشاه به تجهیزات نظامی آلمان برای ساختار یک ارتش قدرتمند و بازسازی صنایع نظامی کشور ــ آنچه دولتهای روس و انگلیس نمیخواستند ــ نیاز داشت؛ چراکه این تسلیحات ارزش خود را در سرکوبی شورشها و جنبشهای داخلی بهخصوص عشایر نشان داد. براساس چنین خطمشی بود که دولت ایران گرایش و نزدیکی روزافزونی نسبت به آلمان نازی پیدا کرد.
ارسال نظر