«چیزی که به نظر مخلص بی‌نهایت غریب آمد رویه آقای مصدق‌السلطنه است که لابد نطقی را که در باب نفت در مجلس کرد، در روزنامه «مهر ایران» ملاحظه فرموده‌اید و در آنها بعد از ایرادی که به امتیاز نفت ایران و انگلیس کرده از روی یک محاسبه بی‌سر و ته وانمود کرده است که در این تجدید یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون کسری به ایران ضرر وارد آمده و مثل اینکه جناب مستطاب عالی مسبب این ضرر بوده‌اید. به هر حال رویه ایشان از آن به بعد همواره نسبت به عموم کسانی‌که ممکن است روزی بر او مقدم بشوند یا کسانی که بر او مقدم بوده‌اند این بوده است که در تاریکی بنشینند و با همان ایما و اشاره آنها را به این سیاست و به آن سیاست ببندند و کوچک ابدال‌های ایشان هم کلام ایشان را در هر مجلس نقل کنند و جا و بی‌جا در جراید بگنجانند. برای اینکه آخرالامر نتیجه این بشود که همه مردمی که سرشان به کلاهشان می‌ارزد خائن به مملکتند و فقط شخص ایشان حامی مردمند و از فرط غیرت ملی هر وقت می‌خواهند در مجلس صحبت بکنند گریه گلوگیرشان می‌شود و از فرط هیجان حالت غش به ایشان دست می‌دهد.

به هر صورت ایشان هم در این مطلبی که شرح آن گذشت و در جراید در همان اوقات درج شد، دست داشتند. اما از آنجا که خداوند مکافات بد را می‌دهد در نتیجه پیشنهادی که در بدو تشکیل حکومت فعلی، آقای مصدق‌السلطنه به مجلس داد و تصویب شد موجب رنجش دستیاران خود او شد. همان اشخاصی که سابقا به تلقین او جنابعالی را متمایل به سیاست انگلیس و به این جهت مخالف امتیاز نفت شمال گفتند، مقالات عدیده ضد خود او نوشتند و او را طرفدار سیاست انگلیس و عامل و حتی مشاور حقوقی نفت ایران و انگلیس خطاب کردند و بسیار بد به او گفتند و همه گونه طعنه و دق بر او گرفتند. او هم به کلی دست و پای خود را گم کرد و برای اینکه از او دست بردارند چندین بار در مجلس بعد از آن نطق کرد و در واقع با تضرع خواهش کرد که این اسناد را دیگر به او ندهند ولی اثری نکرد. به‌طوری‌که اعصاب او بیش از پیش مختل شد تا آن‌جا که در جلسه دیروز مجلس تقاضا کرد دوسیه اعلام جرمی را که   علیه آقای تدین در مجلس مطرح است برای اظهار نظر به او بدهند و چون ندادند، برخاست و قهر کرد و از مجلس رفت و در حین خروج گفت: «اینجا دزدگاه است.» به این مناسبت عده زیادی از نمایندگان برآشفتند و بلند و علنی در جلسه رسمی فحش‌هایی به او دادند. خلاصه این است مجلسی که باید مصائب مملکت را چاره کند.»

منبع: ایرج افشار، ایران سال ۱۳۲۳ از نگاه عبدالحسین هژیر، آینده، ۱۳۷۰.