خاطرات مظفرالدین شاه در سفر فرنگ
اصلاح دندان مبارک!
«..... اطبای معروف پاریس هم وقت غروب با میرزا ابراهیم خان وارد شدند که اسامی آنها دکتر ژاکوت و دیگری دکتر ویالافوا است که هر دو پروفسور یعنی معلم کل علم طب میباشند و هرکدام روزی سیصد الی چهارصد شاگرد را در پاریس درس میدهند و ویزیت آنها هردفعه دویست فرانک یعنی متجاوز از چهل تومان است. دکترها ما را برهنه مادرزاد کرده و با اسبابی که دارند همه جای بدن ما را گوش دادند. به قلب و اطراف من دست گذاشتند و هرکدام مکرر گوش دادند... یک اسبابی هم بود که وزن اشخاص را میسنجید. ما هم روی آن رفته ایستادیم و معلوم شد که هشتاد کیلوگرم وزن ماست... نزدیک ظهر دکتر ادکاک و دکتر دوبو و میرزا ابراهیم خان پسر حکیمباشی شرفیاب شده حالت ما را ملاحظه کردند.»
و در جایی دیگر مظفرالدین شاه از درمان دندانپزشکی و چشم پزشکی که در این سفر انجام داده یاد میکند:
«دندانسازی که از پاریس خواسته بودیم آمده بود، چند دانه دندانهای ما را اصلاح کرده و دو سه تا هم مانده است که فردا اصلاح نماید… روز چهارم ربیعالثانی مسیو کالازوفسکی طبیب معروف چشم را خواستیم به حضور ما آمد و به او گفتیم که از یک چشم ما قدری آب میآید. فورا با آبدزدک (قطرهچکان) دوای مختصری به چشم زد و رفع شد. پس از اینکه او رفت دندانساز آمد و دندانهای ما را اصلاح نمود...»
در مورد این سفر شرح دیگری هم در شماره اول مجله یادگار وجود دارد که ترجمهای از یک کتاب به نام «اعلیحضرتها» به قلم ژاویه پائولی میهماندار رسمی وزارت داخله فرانسه است. این شخص که از طرف دولت فرانسه میهماندار رسمی مظفرالدین شاه در این سفر بوده است، ضمن نقل روایات و خاطرات مختلف، داستان جالبی از دعوت ملکه روس به ناهار و ماجرای دندان مصنوعی شاه بیان میکند:
«.... علیاحضرت هنوز بر سر میز ننشسته که پیشخدمتی با یک سینی طلا آمد و چیزی را که در ابتدا در وصف آن حیران مانده بودیم پیش شاه آورد. شاه بدون اینکه خم به ابرو بیاورد با نهایت بیاعتنایی به حضار دست دراز کرده و آن را در انگشتان خود گرفت و با مهارتی مخصوص بین دو فک خویش نهاد. البته بعد از آنکه دانستید که این چیز دندان عاریه شاه بود، حالت بهتی را که به حاضران دست داد میتوانید حدس بزنید!»
در همین کتاب نویسنده به تعدادی از نامهها و عریضههای بیشماری که مردم پاریس برای شاه ایران نوشته بودند-والبته هرگز بهدست او نرسید-اشاره دارد که یکی از جالبترین آنها نامه درخواست کار یک دندانساز فرانسوی است که گویا شرایط و بازار کار در ایران را خوب ارزیابی کرده بود:
«اعلیحضرتا!
حسی که مرا بهنوشتن این عریضه واداشته همانا عشقی است که من برای زیارت مملکت آن اعلیحضرت جلیلالشأن دارم.
مختصر کلام آنکه میخواهم بدانم که آیا من یک نفر رعیت حقیر فرانسه میتوانم در مملکت شاهنشاهی که منتهای آرزویم زیارت آن است شغلی بهدست بیاورم یا نه. چون من دندانسازم میخواهم که دندانساز اعلیحضرت باشم و مادامالعمر با کمال جان نثاری خدمتگزار بمانم.
محل امضا:
از یک دندانساز آینده ایرانی به شاه آینده خود
پ. ژ. ل»
ارسال نظر