پایان احمدشاه

اما تعدادی از منتقدین احمدشاه بر این باورند که وی در سفری که هنگام مذاکرات قرارداد ۱۹۱۹ به اروپا داشته است، در میهمانی شام لرد کرزن وزیرخارجه انگلستان به صراحت قرارداد ۱۹۱۹ را تایید می‌کند و تمایل نداشتن به تایید آن در لندن را دارای ریشه مالی می‌دانند. دشمنان احمدشاه از یک‌سو وی را به دریافت صریح رشوه از انگلستان متهم می‌کنند و از سوی دیگر عدم تایید آن در لندن را به مسائل مالی ربط می‌دهند. اما به‌نظر بعضی از این منتقدان اگر تنها یک انتقاد قابل‌تامل در جریان عقد قرارداد را بتوان نسبت به احمدشاه قائل شد، شفافیت نداشتن در رد قرارداد ۱۹۱۹ بود، آن‌هم زمانی که ریشه‌های استعماری آن در افکار عمومی آشکار شده بود.

محمدجواد شیخ‌الاسلامی از پژوهشگران معاصر، در کتاب «سیمای احمدشاه قاجار» از جمله کسانی است که به این پرسش که آیا سلطان احمدشاه زمامداری مظلوم و وفادار به قانون اساسی مشروطه و مخالف دخالت بیگانگان در ایران بود، پاسخ منفی می‌دهد. او در بخشی از کتاب خود به ماجرای جنگ‌جهانی اول و رفتارهای نادرست احمدشاه اشاره کرده و این‌طور می‌نویسد: «... در اواخر جنگ جهانی اول ایران دچار قحطی شد و ضایعات ناشی از این قحطی به‌جایی رسید که در خود پایتخت همه روزه عده‌ای پیر و جوان از گرسنگی تلف می‌شدند، چنین بود وضع تهران در بحبوحه قحطی... نخست‌وزیر ایران در این تاریخ مرحوم مستوفی‌الممالک بود. وی با تمام قوای حکومتی که در اختیار داشت می‌کوشید جلوی محتکران بی‌مروت پایتخت را سد کند و برای انجام این منظور حتی حاضر شده بود که اجناس موجود در انبارهای آنها را به قیمت عادلانه بخرد و در دسترس مردم گرسنه تهران بگذارد. یکی از کسانی که مقدار زیادی گندم و جو انبار کرده بود خود احمدشاه بود. نخست‌وزیر آماده بود که گندم و جو احتکاری شاه را با سود مناسب بخرد ولی احمدشاه زیر بار نمی‌رفت و می‌گفت که به هیچ‌وجه، قیمتی کمتر از قیمت پرداخت شده به سایر محتکران پایتخت قبول نخواهد کرد...»

سرانجام این داستان تاسف‌بار این‌گونه می‌شود که مستوفی‌الممالک به مرحوم ارباب کیخسرو شاهرخ که در آن تاریخ از طرف دولت مامور خرید آرد و غله برای دکان‌های نانوایی پایتخت بود، ماموریت داد که شاه را ملاقات و موجودی انبار او را به هر نحو که شده است خریداری کند. در نهایت با تمام این پیگیری‌ها و درخواست از شاه، ارباب کیخسرو ناچار شد موجودی انبار سلطنتی را همان‌طور که دلخواه احمدشاه بود، بخرد و پول آن را بپردازد. حاج میرزایحیی دولت‌آبادی نیز در خاطرات خود آورده است که من از زبان محمدحسن میرزا برادر احمدشاه به گوش خود شنیدم که شاه به برادرش گفته است: «به چشم خود دیدیم که مردم ایران با پدر ما (محمدعلی‌شاه) چه معامله کردند. پس باید تحصیل مال کرد و تا روزی که ممکن است در ایران ماند و بعد هم به هنگام ضرورت به یک مملکت آزاد رفت و در آنجا آسوده زندگی کرد.» حسین مکی با اشاره به برخورد احمدشاه درباره راه‌اندازی راه‌آهن در ایران، سعی می‌کند چهره خوبی از این شاه جوان در تاریخ ثبت کند.

 او می‌نویسد: «پس از جنگ بین‌المللی اول و تصرف بین‌النهرین به‌دست دولت انگلیس آن دولت در نظر گرفت راه‌آهن بغداد- بصره را به پایان رسانده و آن را تا نقطه مرزی ایران و عراق امتداد دهد و میل داشت که دولت ایران را وادار سازد که این رشته راه‌آهن را تا تهران و از آنجا تا دریای خزر ادامه دهد. این پیشنهاد انگلیسی‌ها به احمد‌شاه گفته شد و وی گفت: راه‌آهنی که به صلاح و صرفه ایران است، راه‌آهنی است که از دزداب (زاهدان فعلی) شروع بشود و مسیر آن به اصفهان و تهران باشد و از آنجا به اراک و کرمانشاهان متصل بشود، یعنی از شرق به غرب ایران، چنانکه از زمان داریوش کبیر هم راه تجارت هندوستان به آسیا و سواحل مدیترانه همین راه بوده است و این راه برای ملت ایران نهایت صرفه را از لحاظ تجارت خواهد داشت... ولی راه‌آهن عراق به سمت بحر خزر فقط جنبه نظامی و سوق‌الجیشی دارد و من نمی‌توانم پول ملت را گرفته یا از کشورهای خارج وام گرفته صرف راه‌آهنی که فقط جنبه نظامی دارد، بنمایم.»

براساس اسناد تاریخی پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هجری شمسی توسط رضاخان سردارسپه، احمدشاه به گمان اینکه رضاخان، سلطنت او را حفظ خواهد کرد، از او حمایت و او را تایید کرد. رضاخان هم که در ظاهر، مطیع اوامر احمدشاه بود، پس از کودتا به‌طور مخفیانه و سپس علنی، موجبات برکناری شاه قاجار از فرماندهی کل قوا و سلطنت را فراهم آورد. احمدشاه مدتی پس از آنکه از سفر دوم خود به اروپا که ده ماه به‌طول انجامیده بود بازگشت، فرمان ریاست‌الوزرایی سردارسپه را صادر کرد و چند روز بعد، راهی اروپا شد، سفری که دیگر بازگشتی نداشت و به حکومت ۱۷ ساله او پایان داد.

- بخشی از مقاله «پایان سلسله قاجار در فرانسه» نوشته زهره شریفی، پژوهشگر