سیاست آموزشی پهلوی دوم
در فضای سیاسی جدید، بسیاری از نیروهای سیاسی و اجتماعی که در دوره رضاشاه به حاشیه رانده یا سرکوب شده بودند، دوباره به صحنه فعالیت بازگشتند. از جمله، رهبران مذهبی به سرعت نفوذ قبلی خود را در میان بخشهایی از جامعه بازیافتند. با تضعیف ارتش و نیروهای انتظامی که غالبا نقش نیروی سرکوبگر را داشتند و کاهش اقتدار دولت در مناطق پیرامونی، رهبران محلی و سران ایلات و عشایر مبادرت به بازسازی قدرت خود کردند و گرایشهای گریز از مرکز از خود نشان دادند. سیاستهای فرهنگی تدوین شده در عصر رضاشاه از جمله سیاستهای دینستیزانه، نیز کنار نهاده شد و تلاشهای زیادی برای احیای فرهنگ مذهبی صورت گرفت. بخش مهمی از این تلاش از طریق آموزش و بسط آموزههای دینی توسط مدارس اسلامی و مطبوعات دینی و احزاب و تشکلهای اسلامی انجام یافت.
از تحولات مرتبط با شورایعالی فرهنگ، انتخاب اعضای مجتهد برای شورایعالی فرهنگ جهت نظارت بر مصوبات مربوط به کتابهای درسی و سایر متون مورد تردید شورا بود. در موارد دیگر، ناسیونالیسم فرهنگی باستانگرا که مبنای سیاستهای فرهنگی و آموزشی در دوره رضاشاه بود، جای خود را به نمودهای دیگر ناسیونالیسم از جمله ناسیونالیسم بیگانهستیز و استقلال خواهانه داد. از نظر فرهنگی نیز جریان مذهبی نواندیش فعالیتهای وسیعی را شکل دادند. در مجموع، فرهنگ رسمی به ارث رسیده از دوره رضاشاه بهصورت جدی به چالش کشیده شد و آموزش روندهای نوظهوری را تجربه کرد. یکی از تحولات مهم در این مقطع، تاسیس یا فعالیت مجدد احزاب و تشکلهای سیاسی گوناگون با ایدئولوژیهای متفاوت بود که در بخشی از فعالیتهای خود مطالبات فرهنگی و آموزشی موردنظر مردم را مطرح کردند. فعالیتهای مطبوعاتی نیز بهصورت بیسابقهای افزایش یافت. در مجموع ساختار رسمی تحتالشعاع ساختار غیررسمی جامعه قرار گرفت و عرصه فرهنگ و آموزش برای کنشگری سیاسی فرهنگی مستعد و مهیا شد.
ارسال نظر