فرهنگ شکار در دوره قاجار
شکار در سراسر مملکت برای همهکس مجاز است به استثنای شکارگاههای سلطنتی که در مجاورت پایتخت است و تحت حفاظت شکاربانان قرار دارد و این شکاربانان فقط در قبال گرفتن رشوه شکارچیها را بدان مناطق راه میدهند. منتها در این دشتهای پهناور که از اطراف با کوههای مرتفع محاصره شده، با این جمعیت اندک مملکت و این اسلحه ناچیز بهرغم وجود آزادی کامل صید، باز شکار نسبتا زیاد است، بهخصوص که قدری از پایتخت دور شده باشیم. علاوه بر آنچه گفته شد باید دانست که سلاحهای خوب آتشی به علت گرانی زیاد کمتر در دست مردم دیده میشود و دیگر اینکه گوشت شکار چون مانند هر نوع گوشتی فقط بهصورت تازه مصرف میشود خیلی مورد توجه نیست و روی هم رفته گوشت دام به گوشت شکار ترجیح داده میشود- مثلا گوشت گوزنهایی که از طرف شاه در شکارگاه سلطنتی شکار میشود و هرکس بخواهد میتواند از آن سهمی برگیرد کلا بدون خواهان میماند و چون پوست حیوانات قابل صید را نیز به استثنای گورخر و آرقالی نمیتوانند دباغی کنند، همه شکار حرام میشود و بیفایده میماند.
در این دشتهای پهناور تعقیب شکار فقط به کمک اسبهای عالی و سگهای تازی میسر میشود زیرا اغلب شکارهای سنگین برای خود دیدهبان دارند که نزدیک شدن انسان را به آنها خبر میدهد. سرانجام این را هم باید گفت که شکار کار پرخرجی است بهطوریکه فقط مردم ثروتمند میتوانند از این لذت برخوردار شوند. در نتیجه بعضی از نواحی از وفور صید در زحمتند، زیرا این حیوانات به کشت و باغها صدمه میرسانند. مثلا در تنگه سید اسمعیل سر راه شیراز صاحبان تاکستانها از بسیاری خرسها و روباهها در عذابند و ناگزیرند چند نگهبان برای گریزاندن شکار از مزارع بگمارند. ایرانی بهندرت تفنگ عالی محلی را که لولهای دمشقی دارد و به تفنگ جاهری موسوم است بهعنوان سلاح شکاری بهکار میبرد زیرا این تفنگ هم خیلی گران است و هم خیلی سنگین، دیگر اینکه با سنگ چخماق کار میکند. بیشتر، تفنگهای اروپایی که به «تفنگ انگلیسی» شهرت دارد مورد استفاده قرار میگیرد.
برای شکار عادی به چند نوکر سوار احتیاج است که شکار را برمانند و سگ تازی که آنها را تعقیب کند. این سگها با چنان سرعتی میدوند که بهندرت ممکن است خرگوشی از چنگ آنها بگریزد فقط ممکن است که خرگوشها- بهخصوص در دشت- به سوراخ قناتها بگریزند و جان بهدر ببرند. این سگ تازی تنها نوع سگی است که ایرانیها نگاه میدارند و در زمستان برای حفظ آنها از سرما چیزی به آنها میپوشانند. سایر سگها را ایرانیها نجس میدانند و از تماس با آنها میپرهیزند. در شکارهای بزرگتر باز و قوش را برای شکار پرندگان و بهندرت برای غزال همراه میبرند. شکار با باز همانطور که در اروپا در قرون وسطی محبوبیت داشت، رواج بسیار دارد و باز نامههایی درباره تربیت و نگاهداری آن نوشته شده است. بههرحال تربیت باز بسیار پرخرج است زیرا علیالدوام به مراقبت احتیاج دارد و یک نفر نوکر مخصوص سواره میخواهد که در جهت پرواز آن حرکت کند و آن را از خوردن گوشت شکار مانع شود زیرا نمیدانند چگونه باز را تربیت کنند که به گوشت شکار دست نزند و طعمه را برای صاحبش بگذارد؛ همه این موارد و بهخصوص موضوع پرخرجی- مثلا نگاهداری یک باز در سال اقلا صد تومان هزینه دارد- باعث شده است که روز به روز از شکار با باز کاسته شود ولی هنوز هم نگهداری باز از اسباب بزرگی بهشمار میرود. این باز در حیاط بر فراز پایهای نقرهای مینشیند و یک نفر شکارچی در جوار اوست که دائم گوشت تازه پرنده به او میدهد.
بهترین مربیان باز از طایفه زرگری هستند که تبارشان به مقدونیها میرسد. شاهی که فعلا بر سریر قدرت نشسته سخت به شکار دلبسته است؛ وی اغلب برای گردش به دشت و صحرای اطراف تهران و شهر ری میرود و در آنجا، نزدیک به خرابههای شهر ری، بر فراز تپهای به نام دوشانتپه قصر کوچکی مختص شکار دارد. اما در این ناحیه در اثر شکار مکرر از میزان صید کاسته شده است؛ در اینجا شکار محدود شده است به چند خرگوش، کبک سرخ، گاهگداری یک آهو؛ یکبار نیز کفتار، گربه وحشی و چند روباه و شغال شکار شد. شکارگاههای دورتر در ناحیه زیبای کن، در دره سرسبز لار و در دامنه شمالی البرز در لار و شهرستانک قرار دارد. مهمترین شکار سلطنتی سالی یکبار در اواخر ماه دسامبر در دره جاجرود که شکارگاه یا نخجیرگاه کوچکی در آنجا هست انجام میپذیرد.
در روزی معین چند تیر توپ بهعنوان علامت، آتش میشود و بلافاصله نیمی از سکنه، آن ناحیه را تخلیه میکنند؛ زیرا نه تنها عاشقان شکار بلکه وزرا و معاونان آنها، همه کارمندان، نظامیان صاحبمقام، شاهزادگان و خانها با اردوی شکار شاه همراه میشوند. در آنجا در طول رودخانه چادرهایی برای آنها زده شده که سراسر دشت را میپوشاند و از دور منظره شهری پارچهای به خود گرفته است. به علت سرمای زودرس اعاظم مملکت، شاهزادهها و خانها بهجز این چادرهای پارچهای باز چادر کوچک دیگری که گنبدی شکل است و خوب بسته میشود و آن را با نمد پوشاندهاند نیز به همراه دارند که به آن آلاچیق میگویند و آن را با منقل و کرسی گرم میکنند. فقیرترها، خدمتکاران و سربازان به سوزاندن بوتههای گز در برابر خیمههاشان اکتفا میورزند.
ارسال نظر